#شب_است_و_سکوت_است_و...
#حضرت_رقیه_س
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
شب است وسکوت است ووقت سحر
شب و دختری دیده خواب پدر
شب وناله ی کودکی بی نواست
شب و زجّه ی عمه باباکجاست
شب و خستگی ها و نا باوری
شب وزینب است ویتیم پروری
شبی که زکف داده زینب عنان
زمین ناله زد گریه کرد آسمان
شبی که سکوت خرابه شکست
و زینب دوبـاره بـه ماتم نشست
شبی که همین کودک خون جگر
بـه نــالـه گـرفته ســراغ پــدر
رقــیه چــنان کـرد غـوغا بـپا
که زینب صدا زدحسین جان بیا
خـرابه نشینان همه دل پریش
وسرهاهمه روی زانوی خویش
سرش رابه دامن گرفته رباب
صدا زدتو راجان اصغر بخواب
چه آهی رقیه درآن شب کشید
کــه بـابـا سـراسیمه باسر دوید
نـگاه رقـیه بـه سر خیره شد
به دندان و روی پدرخیره شد
سلام ای پدرجان کجابوده ای
کجا رفتی ازما جدا بوده ای
به من گفت عمه که رفتی سفر
دگر زین سفرکردنت کن حذر
گمانم رسیدی تو از راه دور
چرا می دهی بوی خاک تنور
تواز گرد راه آمدی خسته ای
چه زود ای پدر دیده را بسته ای
به پهلوی بشکسته ی مادرت
پدر دیده واکن منم دخترت
مسافر،چه سوغاتی آورده ای
گمانم که توخیزران خورده ای
زاشکم بـشویم گلوی تو را
زنم شانه با دست موی تو را
خبر داری آیا مرامی زدند؟
نه تنها مرا عمه را می زدند؟
ازآن لحظه ای که تو رفتی سفر
شده قسمتم رنج وخون جگر
همیشه به زخمم نمک میزدند
مرا بی بهانه کتک می زدند
اگر چه شده پشت ورویم کبود
ولیکن ندانم که جرمم چه بود
شبی هم مرا بی هوا زجرپست
چنان زد که دندان شیری شکست
چه گویم ز سیلی شان آه آه
چنان مادرت صورتم شد سیاه
پدرجان دگر شکل زهرا شدم
ببین مثل مادر زجا پا شدم
شبی گیسویم دست خناس بود
مرامی زدند کاش عباس بود
من ازبس به هرسو کشیده شدم
چنان پیر زنها خمیده شدم
من از عمرخود سیر گشتم دریغ
سه ساله ولی پیر گشتم دریغ
به زیرلگد دست وپامی زدم
تو را ای پدرجان صدامی زدم
به هر جا که گفتم ، بابا کمک
از این زجر بی رحم خوردم کتک
مرا می زدند عمه می شد سپر
پدرجان برایش شدم درد سر
نمی خواهم عمه اذیت شود
مرا پس ببر عمه راحت شود
برایم چو«مداح»شدخونجگر
قیامت شفاعت کن ازاوپدر
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
#علی_اکبر_اسفندیار_مداح
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید