eitaa logo
اخبار لفور
1.6هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
14.1هزار ویدیو
209 فایل
هرچیزی که درباره #لفور بایدبدانید #لفور جایی که بایدرفت ودید اخبار و مطالب ارسالی شما👇👇 @Ab_Azizi #تبلیغات پذیرفته می‌شود👆👆 کانال ایتا @akhbarelafoor گروه ایتا eitaa.com/joinchat/131203086C0505ea2121 کانال تلگرام t.me/akhbarelafoor
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ منطومه مازندرانی " تقی و معصومه" : 🔵 منظومه عاشقانه قدیمی ای در میان مردم سوادکوه مازندران رواج دارد که منظومه تقی و معصومه نام دارد و اسم کامل تر آن " تقی نوروزی (جنگن ) و معصومه باکری " است. مردم سرزمین سوادکوه ( شیرگاه، زیراب، پل سفید و روستاهای توابع آن ) معتقدند که این منظومه بر اساس یک اتفاق واقعی سروده شده است و به سال های 1270 تا 1280 خورشیدی باز می گردد. زمانی که ساکنین آن سرزمین تنها و تنها از طریق دامداری و کشاورزی روزگار خود را می گذراندند و ارتباطی تنگاتنگ با طبیعت داشتند. شاید یکی از عوامل مهمی که باعث می شود در این نقطه از ایران، افسانه ها ، منظومه ها و سروده های عاشقانه زیادی در میان مردم سینه به سینه منتقل شود، همین نکته است.  از جمله اشعار معروف مازندرانی، یکی اشعار مازندرانی " طالب آملی" است که در میان خود مازندرانی ها به "طالبا" شهرت دارد و دیگری منظومه عاشقانه " منوچهر و زهره " و نیز " تقی و معصومه " . فریده یوسفی، یکی از ساکنین سواد کوه، کتابی تحت عنوان " فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه" نوشته است که در سال 1380 جایزه کتاب برگزیده پانزدهمین جشنواره روستا را از آن خود کرد. این پژوهشگر حوزه مردم شناسی، منظومه "تقی و معصومه" را همراه با برگردان فارسی آن در کتاب خود آورده است .  بر اساس این کتاب پژوهشی، داستان عاشقانه"تقی و معصومه" از این قرار است: معصومه دختر زیبارو و مهربانی بود که به همراه دو برادرش در روستای "لدار" بندپی زندگی می کرد. روزی میان دو برادر اختلافی رخ می دهد و یکی از برادرها به همراه خواهرش معصومه از "لدار" کوچ می کند و به "چاشتخوارون" لفور می رود. تقی که از اهالی "چاشتخوارون" است، با دیدن او دل از کف می دهد. عاشقش می شود و از برادرش حسین می خواهد که "معصومه" را برای او خواستگاری کند. اما برادر تقی هم در حقش کوتاهی می کند و به خواستگاری نمی رود. دو سال می گذرد و تقی هر روز بیشتر از پیش به معصومه دل می بندد. تا این که یک روز در ایام نوروز می بیند که معصومه و برادرش بار سفر بسته اند تا دوباره به ده خود باز گردند. آنها بی خبر می روند و تقی آشفته و پریشان حال می شود. تقی تاب نمی آورد و پس از مدت کوتاهی بار و بنه می بندد و به دنبال آن ها به راه می افتد. روزهای سختی را در میان جنگل ها می گذراند، مریض می شود و از روستاهای "گل کتی" ، "کهلوچال" و " شیخ موسی" می گذرد و بالاخره به "لدار" می رسد. وقتی به آنجا می رسد، می گردد و زن برادر معصومه را پیدا می کند. به او التماس می کند که معصومه را برای او خواستگاری کند اما دیگر کار از کار گذشته است و معصومه را به عقد کسی در آورده اند. نامزد معصومه از طایفه "گلا" بود. طایفه ای جنگجو که در چوبزنی مهارت تمام داشتند. زن برادر معصومه او را مجاب می کند که به دهکده خود باز گردد و فکر معصومه را برای همیشه از سرش بیرون کند. تقی از "لدار" خارج می شود اما به ده باز نمی گردد و آواره و سرگردان می شود.  او از "لدار" به "لارجون" و از آن جا به "آمل" می رود تا بلکه فکر معصومه از سرش بیرون بیاید. اما نه تنها عشق او کمرنگ نمی شود، بلکه تاب و توان را از او می رباید. تقی پس از دو ماه سرگردانی به ده خود باز می گردد. مدتی که می گذرد شوهر معصومه که دامدار بود و مدام همراه با گله در حال کوچ به مرتع ها و جنگل های مختلف بود، معصومه را به محلی در نزدیکی "چاشتخوارون" لفور می آورد و او را در " گردنه سر" مسکن می دهد. دو سال از این ماجرا می گذرد که یک روز در ایام نوروز، برای تقی خبر می آورند که معصومه سر زا مرده است. شوهر معصومه همراه با گله در کوچ بود. تقی با سرعت خود را به بالین معصومه می رساند. نوزاد مرده او را در همان "گردنه سر" دفن می کند. پیکر معصومه را نیز با خود به امامزاده حسن می برد و برایش سوگواری می کند و از آن پس بر سر هر کوی و برزن که می رود و هر گوش شنوایی که پیدا می کند، داستان عشق نافرجام خود به معصومه را باز می گوید.  قدیمی ها معتقدند که چون خود تقی سواد نداشته است او سوز دل خود را به شعر می خواند و برادرش حسین، که او هم بی سواد بوده است، از بر می کند. 🔵 ادامه دارد... ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹