eitaa logo
اخبار جهادی
2.8هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
45 فایل
✅اخبار تحولات منطقه و جهان اسلام 💻سایت اخبار جهادی : 📎 akhbarjahadi.ir 📩 ارتباط با ادمین : 🆔 @jahadiakhbar ✉️ تبادل : 🆔 @MOHAJERSHIRAZI 🖊توییتر: 📎 twitter.com/akhbarjahadi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رسانه شهدا - shohada_media
به عبدالله بگو نماز صبحش قضا نشه... ‌ 🔸بعد از شهادت محمود بود یک روز به علت کار در زمین روستا، خسته و مانده برگشتم خانه که استراحت کنم. از قضا مهمان آمده بود و نتوانستم زود بخوابم. دیگر تا بخوابم دیروقت شد و باعث شد، نماز صبحم قضا شود... ‌ 🔸بیدار که شدم، نمازم را خواندم و دوباره رفتم روستا مشغول کار در زمین بودم که عباس_ر ، از رفقای مشترک من و که در عملیات جعفر‌طیار در خان‌طومان با ما بود، با من تماس گرفت. ‌ 🔸بعد از احوال پرسی گفت: «حاجی! راستش موضوعی هست که روی گفتنش را به شما ندارم!». از او خواستم راحت باشد و مطلبش را بگوید. گفت: «دیشب خواب محمود را دیدم. به من گفت: «به عبدالله بگو هیچ وقت نگذارد نماز صبحش قضا شود!». ‌ 🔸با شنیدن حرف های عباس پاهایم سست شد و روی پاهایم نشستم. دو ساعت همانجا نشسته بودم. دیگر نتوانستم به کارهایم ادامه دهم. برایم یقین شده بود که محمود زنده است و کنار ما بر کارها و اعمالم ناظر است... ‌ 📚منبع : "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" به روایت برادر صالحی ، جانشین وقت لشگر (۲۵) کربلا در منطقه عملیاتی خان‌طومان ... ‌ پ.ن: احتیاط! شهید ناظر بر اعمال ماست ، با اعمالمان شهدا را شاد کنیم...‌ 💠کانال رسانه شهدا: 📱 @shohada_media
🔴به عبدالله بگو نماز صبحش قضا نشه... ‌ ▪️بعد از شهادت محمود بود یک روز به علت کار در زمین روستا، خسته و مانده برگشتم خانه که استراحت کنم. از قضا مهمان آمده بود و نتوانستم زود بخوابم. دیگر تا بخوابم دیروقت شد و باعث شد، نماز صبحم قضا شود... ‌ ▪️بیدار که شدم، نمازم را خواندم و دوباره رفتم روستا مشغول کار در زمین بودم که عباس_ر ، از رفقای مشترک من و محمود که در عملیات جعفر‌طیار در خان‌طومان با ما بود، با من تماس گرفت. ‌ ▪️بعد از احوال پرسی گفت: «حاجی! راستش موضوعی هست که روی گفتنش را به شما ندارم!». از او خواستم راحت باشد و مطلبش را بگوید. گفت: «دیشب خواب محمود را دیدم. به من گفت: «به عبدالله بگو هیچ وقت نگذارد نماز صبحش قضا شود!». ‌ ▪️با شنیدن حرف های عباس پاهایم سست شد و روی پاهایم نشستم. دو ساعت همانجا نشسته بودم. دیگر نتوانستم به کارهایم ادامه دهم. برایم یقین شده بود که محمود زنده است و کنار ما بر کارها و اعمالم ناظر است... ‌ 📚 منبع : "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" به روایت برادر صالحی ، جانشین وقت لشگر (۲۵) کربلا در منطقه عملیاتی خان‌طومان. ✅ @akhbarjahadi