.
والنسی یک دختر ۲۹ ساله مجرد است که هیچ عشقی را در زندگی اش تجربه نکرده و همه او را به چشم یک پیر دختر نگاه می کنند. او تمام سال های زندگی اش را در یک خانواده خشک و مقرراتی همراه یک مادر غرغرو و خرافاتی و دخترعموی مزخرفش زندگی کرده و هیچگاه از دستورات آنها سرپیچی نکرده است.
.
.
یک روز به خاطر حمله ی قلبی مکررش به دکتر مراجعه کرده و متوجه میشود که مبتلا به یک بیماری قلبی خطرناک است و بیشتر از یک سال زنده نخواهد ماند و از آنجا که هرگز معنای واقعی زندگی را نفهمیده و هیچ لذتی را در زندگی اش تجربه نکرده؛
.
.
تصمیم می گیرد که به زندگی بی روح و کسل کننده ای که همیشه به او تحمیل شده خاتمه دهد و روزهای باقیمانده عمرش را آنگونه که دوست دارد زندگی کند و عشقی واقعی را تجربه کند...!
.