.
یک روز به خاطر حمله ی قلبی مکررش به دکتر مراجعه کرده و متوجه میشود که مبتلا به یک بیماری قلبی خطرناک است و بیشتر از یک سال زنده نخواهد ماند و از آنجا که هرگز معنای واقعی زندگی را نفهمیده و هیچ لذتی را در زندگی اش تجربه نکرده؛
.
.
تصمیم می گیرد که به زندگی بی روح و کسل کننده ای که همیشه به او تحمیل شده خاتمه دهد و روزهای باقیمانده عمرش را آنگونه که دوست دارد زندگی کند و عشقی واقعی را تجربه کند...!
.
نویسنده شدم تا از دست اندوه و نومیدی پراکنده در این جهان به درون دنیای پرامیدی بگریزم که می توانستم با تخیل خودم بیافرینم.
-ذن در هنر نویسندگی