🖊#علامه_طهرانی (ره):
💔گاهی ممکن است انسان عبادت چهل سالهی خود را با یک #دل_شکستن هدر دهد!@akhaghrahmany
✴️در تابستان سنه ۱۳۹۳ كه مشرّف بوديم و آية الله ميلاني و حضرت علامه آية الله طباطبائي هر دو حيات داشتند، و ما منزلي را در منتهي اليه بازارچه حاجآقاجان در كوچه حمّام برق اجاره كرده بوديم، و معمولاً از صحن بزرگ هميشه به حرم مطهر مشرّف ميشديم. يك روز دوساعت به ظهر مانده مشرّف به حرم شدم، و حال بسيار خوبي داشتم، و سپس براي نماز ظهر به مسجد گوهرشاد آمده و با چند نفر از رفقا بطور فُرادي نماز ظهر را خواندم، همينكه خواستم از در مسجد به طرف بازار كه متّصل به صحن بزرگ بود و يگانه راه ما بود، خارج شوم، دَرِ مسجد را كه متّصل به كفشداري بود بوسيدم؛ و چون نماز ظهر جماعتها در مسجد گوهرشاد به پايان رسيده ومردم مشغول خارج شدن بودند؛ چنان ازدحام و جمعيّتي ازمسجد بيرون ميآمد كه راه را تنگ كرده بود.
✅در آنوقت كه در را بوسيدم ناگاه صدائي به گوش من خورد كه شخصي به من ميگويد: آقا! چوب كه بوسيدن ندارد. من نفهيدم در اثر اين صدا به من چه حالي دست داد، عينًا مانند جرقّهاي كه بر دل بزند و انسان را بيهوش كند، از خود بيخود شدم، و گفتم: چرا بوسيدن ندارد؟ چرا بوسيدن ندارد؟ چوب حرم بوسيدن دارد، چوب كفشداريِ حَرَم بوسيدن دارد، كفش زوّار حرم بوسيدن دارد؛ خاك پاي زوّار حرم بوسيدن دارد؛ و اين گفتار را با فرياد بلند ميگفتم و ناگاه خودم را در ميان جمعيّت به زمين انداختم، و گَرد و غبار كفشها و خاك روي زمين را بر صورت ميماليدم؛ و ميگفتم: ببين! اينطور بوسيدن دارد! و پيوسته اين كار را ميكردم و سپس برخاستم وبه سوي منزل روان شدم. آن مرد گوينده گفت: آقا! من حرفي كه نزدهام! من جسارتي كه نكردهام!
گفتم: چه ميخواستي بگوئي؟! و چه ديگر ميخواستي بكني؟! اين چوب نيست؛ اين چوب كفشداري حَرَم است؛ اينجا بارگاه حضرت عليّ بن موسي الرّضاست؛ اينجا مطاف فرشتگان است؛ اينجا محلّ سجده حوريان و مقرّبان و پيامبران است؛ اينجا عرش رحمان است؛ اينجا چه! و اينجا چه! و اينجا چه است
گفت: آقا! من مسلمانم؛ من شيعهام؛ من اهل خمس و زكوةام؛ امروز صبح وجوه شرعيّه خود را به حضرت آية الله ميلاني دادهام!
گفتم: خمْس سَرَت را بخورد! امام محتاج به اين فضولات اموال شما نيست! آنچه داريد براي خودتان مبارك باشد. امام از شما أدب ميخواهد! چرا مؤدّب نيستيد؟! سوگند به خدا دست برنميدارم تا با دست خودم در روز قيامت تو را به رو در آتش افكنم!
در اين حال يكي از دامادانِ ما (شوهر خواهر) به نام آقا سيّد محمود نوربخش جلو آمدند و گفتند: من اين مرد را ميشناسم؛ از مؤمنان است؛ و از ارادتمندان مرحوم والد شما بودهاست! گفتم: هر كه ميخواهد باشد؛ شيطان بواسطه ترك ادب به دوزخ افتاد!
در اين حال من مشغول حركت به سوي منزل بوده؛ و در بازار روانه بودم؛ و اين مرد هم دنبال ما افتاده بود و ميگفت: آقا مرا ببخشيد! شما را به خدا مرا ببخشيد! تا رسيديم به داخل صحن بزرگ.
من گفتم: من كه هستم كه تو را ببخشم؟! من هيچ نيستم؛ شما جسارت به من نكرديد؛ شما جسارت به امام رضانموديد! و اين قابل بخشش نيست!
#امام_رضا علیه السلام #علامه_طهرانی
@akhlagherahmany