⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶ادامه قسمت چهل وسوم
🔶 #یاد_باد_آن_روزگاران.......
مثلا در روزگاری که مردم به خاطر اعتصابات،نفت نداشتند ،مرتب دبه های بزرگ نفت را در دست داشت وبه سراغ خانه های مردم می رفت .حتی یک بار دیدم #ابراهیم گاری بزرگ در دست گرفته که داخلش دبه های نفت چیده شده بود . گاری را در کوچه وخیابان هول می دادتا به مردم نفت برساند . در ایام انقلاب خیلی نگرانش بودیم. آخر وقت به خانه می آمد . با صدای رسایی که داشت همراه همراه بر دوستانش بر روی بام الله اکبر می گفتند . صدای تیر اندازی هر لحظه به آنها نزدیکتر می شد وما نگران بودیم .
یک شب دیر کرد. حکومت نظامی بود. یکباره محکم در ب خانه را کوبید . تا در را باز کردیم #ابراهیم پرید داخل خانه! همزمان یک گلوله به سمت او شلیک💥 شد ! #ابراهیم با آرامشی که همیشه داشت گفت:سرباز خوب نشونه گرفت اما تیرش به خطا رفت! یکی از آرزو های قلبی اش این بود که روزی در جمهوری اسلامی ،موقع اذان که شد ، تمام مردم دست از کار بکشند واذان بگویند وبه سوی نماز و صحبت با خدا بروند .
خودش همیشه برای نماز به مسجد می رفت ، اگر هم شرایط مسجد رفتن نبود ،در منزل نماز جماعت بر پا می کرد . یک شانه کوچک در جیب داشت در موقع نماز ،موها ومحاسنش را به زیبایی مرتب می کرد وآماده گفتگو با پروردگار می شد ...
حتما شنیده اید که #ابراهیم در عملیات نفوذی. یک عراقی را که اسیر و زخمی شده بود ،روی کول خود قرار داد وتا نیروهای ایرانی آورد . وقتی او را تحویل نیرو ها می دهد،دل درد شدیدی می گیرد ،آپاندیس او را در بیمارستان عمل می کنند.
دکتر به او می گوید چرا این کار را کردی؟تو نباید در مسیر طولانی در کوهستان چنین کاری می کردی او هم گفت :احتیاج بود ،کسی نمی توانست او را به عقب بیاورد. مجروح بود . ما هم از این ماجرا بی خبر بودیم ،بعد از مدت ها که #ابراهیم به تهران برگشت ،متوجه شدم که در وسایلش چند عکس مربوط به بیمارستان هست ! وقتی علت را از او سوال کردم،مجبور شد که این ماجرا را توضیح دهد .اما آخرین باری که در تهران در محضرش بودیم حال وهوایش کاملا تغییر کرده بود . برخی روزها از غذا خوردن پرهیز می کرد . وقتی با اعتراض ما مواجه می شد ، میگفت:باید این بدن را آماده کنم!در شبهای سرد زمستان بدونه بالش وزیر انداز می خوابید میگفت این بدن را باید آماده کنم باید عادت کند که روزگار طولانی در خاک بماند . آخرین خدا حافظی او را کاملا به یاد دارم . هیچ وقت این گونه نبود . حال وهوایی داشت برای خودش . قبل از عملیات والفجر مقدماتی با موتور آمد منزل وگفت: دارم می رم دعا کن که بر نگردم.!
نگرانی من را دید ادامه داد . هنوز این جماعت یک دست نشده اند.
نمیدانم چرا اینگونه اند؟من از این دنیا هیچ چیز نمی خواهم حتی یک وجب از خاکش را
دوست دارم انتقام سیلی حضرت زهرا علیه السلام را بگیرم دوست دارم اگر لایق شدم و در امتحانات خدا نمره قبولی گرفتم بدنم در راه خدا قطعه قطعه شود وروحم در جوار خانم حضرت زهرا علیه السلام آرام گیرد😔
✅ کانال نکته های خوب را در پیام رسان سروش و ایتا و تلگرام. دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
https://sapp.ir/sm.shadmehr
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g