eitaa logo
نکته های خوب
124 دنبال‌کننده
580 عکس
884 ویدیو
1.1هزار فایل
یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
🔸آیت الله بهجت(قدس سره): ▫️در حدود سى چهل سال پیش جوان شکسته‌بندى در قم نقل کرد: 💠روزى زن محجّبه‌اى به درِ مغازه من آمد و اظهار داشت: استخوان پایم از جا در رفته و مى‌خواهم آن را جا بیندازى، ولى در بازار نمى‌شود. چون مى‌ترسم صدایم را افراد نامحرم بشنوند، اگر اجازه مى‌دهى به منزل برویم. قبول کردم و حدود سیصد تومانى را که در دخل داشتم با خود برداشتم و درِ مغازه را بستم و به‌دنبال آن زن روانه شدم، تا این که به منزل ایشان وارد شدیم. آن زن درِ خانه را از داخل بست، متوجه شدم که قصد دیگرى دارد، درِ خانه را هم از داخل بسته بود، و مرا نیز تهدید مى‌کرد که در صورت مخالفت، به جوان‌هاى بیرون منزل خبر مى‌دهم تا به خدمتت برسند. ▫️به او گفتم: 💠سیصد تومان همراه دارم، بیست تومان هم در مغازه دارم، همه را به تو مى‌دهم، دست بردار. فایده نداشت، پیوسته اصرار و تهدید مى‌کرد. از سوى دیگر، آن‌زن آن‌قدر به من نزدیک بود که حال دعا و توسّل هم نداشتم، به‌گونه‌اى که گویا بین من و دعا حایل و مانعى ایجاد شده بود. 💠سرانجام، به‌حسب ظاهر به خواسته او تن در دادم و حاضر شدم و اظهار رضایت کردم و او را به‌گونه‌اى از خود دور کردم و براى تهیّه چیزى فرستادم. در این هنگام دیدم حال دعا پیدا کرده‌ام. فوراً به امام رضا (علیه السّلام) متوسّل شدم که اگر عنایتى نفرمایى و مرا نجات ندهى و این بلا را رفع نکنى، دست از شغلم برمى‌دارم. گویا آن جوان به‌قصد تقرّب و قضاى حوائج مؤمنین این را از آن حضرت تقاضا کرده بوده و آن شغل هم به نظر و توجه آن حضرت بوده است. ▫️مى‌گوید: 💠در همین اثنا دیدم سقف دالان شکافته شد و پیرزنى از سقف به زیر آمد! فهمیدم توسّلم مستجاب شد. ▫️در این حین زن صاحب‌خانه هم آمد، به پیرزن گفت: چه مى‌خواهى و براى چه آمده‌اى؟ ▫️گفت: در این همسایگى نزدیک شما وضع حمل نموده‌اند، آمده‌ام مقدارى پارچه ببرم ▫️گفت: از کجا آمده‌اى؟ ▫️گفت: از درِ خانه، با این که من دیدم از سقف خانه وارد شد! 💠درهرحال، آن دو با هم به گفت‌و‌گو پرداختند و من هم فرصت را غنیمت شمرده به‌سمت درِ منزل پا به فرار گذاشتم. ▫️زن به دنبالم آمد و گفت: کجا مى‌روى❓ ▫️گفتم: 💠مى‌روم درِ خانه را ببندم. ▫️گفت: من در را بسته‌ام. ▫️گفتم: آرى! به همین دلیل که پیرزن از آن وارد خانه شد! 💠به‌سرعت به‌سوى در رفتم و از خانه و از دست او نجات یافتم. وقتى مطلّع شد که فرار مى‌کنم، از پشت سر یک فحش به من داد و آب دهان به رویم انداخت، که در آن حال براى من از حلوا شیرین‌تر بود. بعد به خدمت مرحوم آقا سیّد محمّدتقى خوانسارى (رحمة اللّه علیه) جریان فحش و ناسزا و آب دهان انداختن به رویم را براى ایشان نقل کردم ▫️ایشان فرمودند: 💠اى‌کاش آن فحش‌ها و اذیت‌ها را به من مى‌کردند، اى‌کاش آن آب دهان را به صورت من مى‌انداختند. وقتى که آقا چنین فرمودند: حالت آرامش در من پیدا شد، ولى بعد از آن دیگر آن اذیت‌ها و وقایع تکرار نشد. 💠آقایى که این جریان را نقل کرد اهل‌علم نبود، به‌حسب ظاهر جوانى از عوام و با ظاهری موجه بود. درهرحال این‌گونه از حرام فرار کرده بود، در آن زمان که بى‌دینى رواج داشت و میان جوان‌ها افراد متدیّن کم پیدا مى‌شدند! 💠بعد از این قضیّه، از کرامت و عنایت خداوند متعال به او این بود که آتش دنیایى به آن دستش که آن را به پاى آن زن گذاشته بود، اثر نمى‌کرد به‌گونه‌اى که حتّى مى‌توانست ذغال گداخته را با آن دست مانند انبر بگیرد و بردارد! چه مقامات، چه کرامات، با چه ریاضات و گرفتارى‌ها! 〰〰〰〰〰〰〰〰 🕋 @sebghatallaah