هنر لذت بردن از هر چیزی توی اون زمان طلایی خودش بنظرم یکی از چیزهاییه که هممون باید کسبش کنیم.
وقتی به روزهام نگاه میکنم، سراسر اتفاقای کوچیکه، شاید همه چیز روی یه روند تکراری بنظر برسه ولی همون اتفاقات کوچیکه که میزاره برای چند ساعت از روزمرگی بیای بیرون و بچسبی به همون لحظات.
یکی از خاطرات قشنگ هفته ی پیش شاید افطاری توی مدرسه بود، هر چقدر هم اون فضا سنگین و پر فشار بنظر برسه همینکه شاید برای چند لحظه میتونستم همه چیز رو فراموش کنم خودش یه موهبت بزرگ بود.
به طور کلی این ماه رمضون تجربه ی جدیدی بود و امیدوارم همه چیز چه برای خودم و چه برای اطرافیانم خیلی خیلی خیلی بهتر از قبل رقم بخوره.
عیدتونم مبارک باشه💘.
اَخترپنجم؛
از هیچ چیز به اندازه تو متنفر نیستم ولی هیچوقت من رو نمیبینی من همیشه میگم درسته ازم تنفر داری و ح
مراقبتم هیچوقت به تو نخواهد رسید :)))))
هدایت شده از صندوقچه.
اگه قلب آدمایی که دوستت دارن آخرین پنگاه باشه، به سمتشون میری یا از ترس ناامید کردنشون، همونجا می مونی؟
چقدر سوال عجیب و عمیقی بود.
نمیدونم، احتمالا بستگی داره که آیا من هم همونقدر دوستشون دارم یا نه. اگر اونقدری که بهم عشق میورزن من دوستشون نداشته باشم ترجیح میدم پناه نگیرم تا بیشتر از طرف من آسیب نبینن
وقتی میگم قلم زیبایی ندارم، منظورم این نیست که مزخرف مینویسم، نه.
خب منم مثل همه ی آدمهای دیگه توانایی ردیف کردن یه مشت کلمه پشت سر هم رو دارم ولی مشکلم اینه که هیچ وقت خاص نبودم.
اونقدر خاص ننوشتم که کسی بتونه توی کلماتم غرق بشه، اونقدری خوب نبودم که کسی بخواد برای خودش اون چینش کلمات رو یه گوشه نگه داره یا حتی توی چنل روزمرگیش با بقیه به اشتراک بزارتش.
من وجود داشتم ولی کافی نبودم. همین عالی نبودن، خوب نبودن، برتر نبودن تمام این مدت من رو تبدیل به کسی کرد که دائم خودش رو با تمام آدمهای خارق العاده مقایسه میکنه. انگار سعی میکنم بدو ام ولی زمین میخورم و این حقیقت همیشه جلوی چشمامه که تو هیچوقت خاص نیستی.