eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
مذهبی 💖🌹🦋👆👆
4_5936164356675864197.mp3
12.2M
☑️حجت اشرف زاده 💠به جای من                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
💖🌹 قلمت را بردار بنویس از همه ی خوبی ها زندگی، عشق، امید و هر آن چه برروی زمین زیباست گل مریم گل رز روی کاغذ بنویس : زندگی با همه تلخی هایش، زیباست 🌹💖                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🌹🌻 گاهــی آدمـ دلــــشـــ مـیــخواهــد  کـفـــش هـاشـ را دربـیـــاورد  یــواشکیـ نوکـــ پـــا , نـوکــ پــا  از خـودشــ دور شــود  دور دور دور …….. 🌹🌻                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
┄┅─✵💝✵─┅┄ خــدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیـــرد قـرار خوشم‌چون که باشی مرادر کنار سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🦋🌹🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
💚 قحطی به دینمان زده یا ایها العزیز دارد ظهورتان به خدا دیر می شود                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 نفسی بیرون دادم تا کمی از اضطرابم کم بشه:-چیزی نیس،دنبال ساره میگردم کجا میتونم پیداش کنم؟ -حتما تو اتاق خدمتکاراس،الان میرم صداش میکنم! سری تکون دادمو نشستم روی چهارپایه گوشه آشپزخونه و سرمو گرفتم توی دستام هضم چیزایی که شنیده بودم برام راحت نبود،اصلا نمیفهمیدم چی به چیه،وقتی به خودم اومدم که ساره کنار پام زانو زده بود:-چیزی شده خانوم جان؟سر درد دارین؟ نگاهی به چشمای کنجکاو خدمتکارا انداختم:-نه،بی بی باهات کار داره منو فرستاد پی ت! سری تکون داد و با هم از آشپزخونه خارج شدیمو همین که از دید بقیه محو شدیم رو کردم سمتشو و با ترس لب زدم:-ساره سعی کن از اردشیر فاصله بگیری! -چرا خانوم جان مگه اتفاقی افتاده؟ -نمیدونم اما حوریه خاتون از همه چیز با خبر شده میدونه اردشیر خاطرخوات بوده! با دست ضربه ای محکم به صورتش زد و گفت:-از کجا میدونین خانوم؟ یعنی به خان هم همه چیز رو گفته؟ -نه فکر نکنم ،اگه میخواست بگه تا حالا گفته بود،فقط شنیدم به فرحناز میگفت برات یه نقشه ای تو سر داره،تا از سر راهش کنار بری! نگاهی به اطرافش انداخت و گفت:-حتما اشتباه میکنید خانوم جان حوریه اینقدرا با فرحناز رابطش خوب نیست،تازه فکر کنم از خداشم باشه زندگیش از هم بپاشه! -من نمیدونم ساره ولی اینجوری که شنیدم حوریه باعث شده اردشیر تو تله فرحناز بیفته،خیلی مراقب باش،سعی کن چند روز از اینجا دور بشی! وحشت زده نگاهی بهم انداخت:-اما من کجا رو دارم برم خانوم جان؟از بچگی اینجا کار میکردم! -برو عمارت ما،پیش گلناز فقط اینجا نباش! -خیر باشه مگه عمارت شما حلوا تقسیم میکنن؟ سر بالا آوردمو وحشت زده نگاهی به آتاش انداختم که رو به ساره گفت:-میتونی بری! ساره چشمی گفت و نگران چشم ازم گرفت و برگشت توی آشپزخونه! با نفرت زل زدم به چشمای آتاش و خواستم برگردم اتاق بی بی که جلوی راهمو سد کرد:کجا به این زودی؟ دستشو به سمتم دراز کرد وحشت زده هر دو دستمو گرفتم جلوی صورتم،پوزخندی زد و گفت:-نترس نمیخوام بزنمت،چند روز اینجا بودی بهت ساخته،تپل تر شدی،تو عمارتتون چیزی نمیدادن بخوری؟ با اخمای توهم رفته نگاش کردم و با حرص و بغض لب زدم:-ازت متنفرم!🦋🦋 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
4_5803423195482555972.mp3
8.13M
☑️محسن ابراهیم‌زاده 💠وابستگی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻