تو می آیی...و رجعت می کند " ح س ی ن " علیه السلام
و میاندار محرم...
عباس علیه السلام می شود
زینب سلام الله ایستاده می خواند قنوتش را...
و آب...
می رسد این بار به خیمه ها
اللهم عجل لولیک الفرج.
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
خنده هاتو قربون - محمد علیزاده .mp3
3.85M
آهنگ #استوری☝🏻💛
🎵 خنده هاتو قربون
👤 محمد علیزاده
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
『♥️』
هر کس بہ اندازهی دل هاییِ کھ
آرام میکند ؛ آرام میشود ꧇) '
🔷💙
💖🌻💖☘
#بهار_قران
#عکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
『♥️』
میگفت تو خیلی زود رنجی! دلم میخواست بهش میگفتم، آدمها از کسایی که دوسشون دارن بیشتر میرنجن، وگرنه بقیه که مهم نیستن …
🔷💙
💖🌻💖☘
#بهار_قران
#عکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
『♥️』
«آرامش »
چه بی معناست
وقتی جای تو
در آغوشم خالیست ...
🔷💙
💖🌻💖☘
#بهار_قران
#عکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت135
داخل سالن روی مبل نشستم و مشغول خواندن کتاب شدم. مطالبش برایم جالب بود، دلیل بعضی رفتار مردها را توضیح داده بود و این که چطور یک زن باید در مقابل آن رفتار، عکس العمل نشان بدهد.
در مورد قدرت طلبی مردها کلی توضیح داده بود و این که اگه این قدرت را از آنها بگیریم، در حقیقت زندگی خودمان را نابود کردهایم...
آنقدر مطالبش برایم جذاب بودکه متوجهی روشن شدن هوا نشدم. بااکراه کتاب را بستم ومانتو و روسری ام را اتو کردم وکمکم آماده شدم.
با امدن پیام آرش که نوشته بود،
–پایینم.
جلوی آینه ایستادم و روسریام را سرم کردم.
جعبه گیرهها را باز کردم و دنبال گیرهای گشتم که به رنگ روسری یاسی رنگی که مادر آرش روز بله برون برایم هدیه آورده بود بخورد.
کلی گشتم ولی چیزی که با روسریام ست بشود را پیدا نکردم.
گیرهی یاسی نداشتم، گیرهی گلبهی رنگی داشتم که با نگینهای سفید تزیین شده بود. همان را برداشتم و روسریام را بستم. کیف و چادرم را برداشتم و از مامان خداحافظی کردم وراه افتادم.
آرش دست به جیب به در ماشینش تکیه داده بودو به در خانه زل زده بود.
با دیدن من لبهاش به لبخند کش امدو از همان دور برایم دست تکان داد، بعدهم خم شدو از داخل ماشین یک شاخه گل رز آبی آوردو با لبخند به طرفم گرفت و گفت:
–سلام بر بانوی متخصص علف سبز کردن به زیر پای بنده.
لبخندی زدم و با شرمندگی جواب سلامش را دادم و گفتم:
–دست شما دردنکنه، صبح به این زودی مگه گل فروشی باز بود؟
دستم را گرفت و گفت:
–اولا: جوینده یابندس.
دوما: اگه یه بار دیگه بگی "شما " مجازات میشی، بعد با شیطنت نگاهم کرد. از همان مجازاتهایی که اون دفعه هنوز مطرحش نکرده بودم یاد میوه آوردن افتادیا.
سوما: برو یه ظرف بیار این علف ها رو بچینیم ببریم بدیم گاو وگوسفندها بخورند، حیفه.
ــ ببخشید، فقط چند دقیقه دیر شد، چقدر شما...زود حرفم را خوردم و ادامه دادم: چقدر آن تایمی.
باانگشتش لپم رو ناز کردو نگاه خاصی بهم انداخت وگفت:
–اتفاقا اصلا آن تایم نیستم، منتظر موندن برای تو، برام خیلی طولانیه. تو، هر دقیقه اش رو یک ساعت حساب کن.
تپش قلبم بالا رفت نگران بودم نکند کسی مارا ببیند. نگاهم را از او گرفتم و گفتم:
–داشتم دنبال گیرهایی که با روسریام ست بشه می گشتم، تا پیداش کنم دیر شد.
دستش را به گیره ی روسریام کشید و آرام گفت:
– چقدر قشنگه؟ مگه چند تا از اینا داری؟ که هر دفعه یه مدل به روسریته؟
ــ یه جعبه ی کوچیک.
با تعجب گفت:
– واقعا؟
ــ البته با اسرا با هم استفاده می کنیم.
با یه غروری گفت:
–بگو کجا از اینا می فروشن، امروز می برمت اونجا، هر چندتا که دلت خواست برات می خرم، یه جعبه هم می خریم با سلیقه ی خودت، تا گیره هات رو توش بزاری. از این منبت کاریا، خوبه؟
سرم را به علامت مثبت تکان دادم و او هم با همان غرور دنباله ی حرفش را گرفت و گفت:
–بزار تو کمد خودت و تنهایی استفاده کن.
می خواستم بگویم نیازی ندارم، اصلا این همه گیره را می خواهم چکار، ولی یاد مطالب کتابه افتادم و این که اینجور وقت ها مردها احساس قدرت می کنند و نباید سرکوبشان کرد، همچنین باید مواظب غرور مردها بود. پس با ذوق گفتم:
–وای واقعا؟
همانطور که ماشین را دور می زد تا پشت فرمان بنشیند گفت:
– البته بعد از صبحانه و پیاده روی...
ماشین را که روشن کردبی مقدمه پرسید:
–چه گلی رو بیشتر دوست داری؟
منم بی معطلی گفتم:
– نرگس و یاس و مریم.
ــ نرگس که الان نیست فکر کنم هوا کمی سردتر بشه سرو کلش پیدا بشه.
یاسم که من ندیدم توی گل فروشیها. ولی مریم فکر کنم تو کل سال هستش. منم این گلهارو دوست دارم، عطرخوبی دارن.
دفعه ی بعد گلی رو که دوست داری برات می خرم.
نگاهش می کردم و از این همه مهربانیاش لذت می بردم. اگه حجب و حیا می گذاشت نگاه ازش برنمی داشتم، دلم می خواست دستهایش را بگیرم و برای همیشه در دستم نگه دارم. محبت های رگباری اش توی همین چند روزه باعث شده بودعلاقهام چندین برابرشود و تحمل کردن دوری اش حتی برای چند ساعت برایم سخت شود.
دستهای گرمش باعث شد نگاهم را سر بدهم به طرف دستش که در دستم گره خورده بود.
بعد نگاهم را به گل آبی دادم و با لبخند گفتم:
–گل رز هم دوست دارم چون تو برام خریدی، بخصوص رنگ آبی.
دستم را نزدیک صورتش بردو به لپش چسباند و گفت:
–نمیدونم چرا احساس کردم کلا از رنگ آبی خوشت میاد...
💖🌹💖🌹💖🌹💖🌹💖
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
doa_mojir_tarjomeh.pdf
590.4K
#متن_دعای_مجیر
💖متن و ترجمه (پی دی اف )
#دعای_مجیر
💖💖💖💖💖💖💖💖💖
『♥️』
روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند
روز و شب دارد
روشنی دارد
تاریکی دارد
کم دارد
بیش دارد
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده
تمام می شود بهار می آید ...
🔷💙
💖🌻💖☘
#بهار_قران
#عکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
『♥️』
دلتان نگیرد از تلخیها...
یک نفر هست همین حوالی
دورتر از نگاه آدمها
نزدیکتر از رگ گردن
روزی چنان دستتان را میگیرد که
مات میشوند تمام کسانیکه روزی به شما
پشت پا زدند...
🔷💙
💖🌻💖☘
#بهار_قران
#عکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
『♥️』
واقعیت، نه خوابهای من است، نه رویای تو
نه خیالبافی من، نه آرزوی تو
همین طور که گاهی روزنامه میخوانی، و گاه شعر مرا.
🔷💙
💖🌻💖☘
#بهار_قران
#عکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
『♥️』
ولی کاش
من همون پیرهنی بودم که
عطر مورد علاقتو روش خالی میکنی
🔷💙
💖🌻💖☘
#بهار_قران
#عکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
『♥️』
زنده ام نه از جانی که مانده
از استخوان های لجبازی
که روی هم ایستاده اند
🔷💙
💖🌻💖☘
#بهار_قران
#عکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لاکریمالاحَسن💚✨
#استوری
#ولادت_امام_حسن 🌹
🔷💙
💖🌻💖☘
#بهار_قران
#عکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
『♥️』
حق نداری
به کسی دل بدهی
الا من
پیش روی تو دو راه است :
فقط من یا من!
🔷💙
💖🌻💖☘
#بهار_قران
#عکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
『♥️』
هر کس در دنیا باید یکی را داشته باشد
که حرف های خود را با او بزند
آزادنه و بدون رودربایستی و خجالت
به راستی انسان از تنهایی دق می کند!
🔷💙
💖🌻💖☘
#بهار_قران
#عکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🦋💖🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🌹دریافت انرژی الهی🌹💫
بار خدایا 🙏
در این شب زیبای بهار 🌸🍃
کار ما به راهی انداز که فرجامش پسندیده تر
و سرانجامش بهتر باشد،
که هر فایده که از تو رسد ،گرانبهاست ،
و هر بخشش که کنی عظیم است❤️🙏
و هر چه خواهی کنی
و تو بر هر چیزی توانایی🙏
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
❣به خدا اعتماد کن
✨از او بخواه تا
❣بهترین اتفاق برات رقم بخوره
شبتون بخیر 🌙✨
✨🌙🌟✨🌙🌟✨🌙🌟
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو 💖🦋💖🦋
دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین واشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین.
خدایا، در این ماه فرمانبرداری فروتنان را نصیبم کن و سینه ام را برای انابه همانند بازگشت خاضعان باز کن، به امان دادنت ای امان ده هراسندگان.
🦋💖🦋💖🦋💖🦋💖🦋
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#ماهخدا
#التماسدعا
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸