در این چند روز باقیمانده
از ماه شعبان،
این دعا را زیاد بخوان
اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ
خدایا اگر در این ماه تا کنون ما را نبخشیده ای، پس در باقیمانده آن، ما را ببخش و بیامرز
🌹 سلام صبح تون بخیر و سلامتی روزتون مملو از عطر یاد خدا ☘️
@aksneveshteheitaa
خوی ملکی بگزین
بر دیو امیری کن
گاو تو چو شد قربان
پا بر سر گردون نه
@aksneveshteheitaa
خیلی سخت دست
کسے کہ دوست دارے
تو دست یکے دیگہ ببینے
هیچے جز این نتونے بگے:
اهاے غریبه مراقب عشقم باش...
🍃🌸
@aksneveshteheitaa
#رمان_عشق_باطعم_سادگی
#قسمت_70😍✋
حسابی دلتنگ امیرعلی بودم برای همین بعد از نهار که مدت طولانی رو مامان برای استراحت
اعلام کرده بوداین روز آخری ...
روی تختم نشستم وبا تلفن همراهم شماره اش رو گرفتم ...
این چند روز نزدیک عید خیلی کم همدیگه رو دیده بودیم به خاطر مشغله کاریش!!!
با بوق اول تماس وصل شدو من خندون گفتم:
_سلام خسته نباشید !
خندید به لحن سرخوشم
- سلام خانوم...ممنون!!
-بدموقع که زنگ نزدم؟
-نه عزیزم ...
از صبح سرم شلوغ بود نزدیکه عیده و همه مردم دارن میرن سفر میان اینجا
خیالشون راحت باشه از ماشینشون ...
تازه داشتم نماز ظهرو عصرم و می خوندم ...
بین دونمازبودم که زنگ زدی!
مهربون گفتم:
_قبول باشه
-قبول حق!
دمغ گفتم:
_ امشب نصفه شب، تحویل ساله کاش کنار هم بودیم...!
دوست داشتم تو برام دعای
تحویل سال رو بخونی
سکوت کرده بود و من صدای سبحان الله گفتنش رو میشنیدم ...
حتم داشتم داره تسبیحات
حضرت زهرا(س) رو میگه برای همین سکوت کردم که گفت:
_منم دوست داشتم عزیزم ...
ولی
گمونم من تحویل سالی خواب باشم دارم از خستگی میمیرم...
براق شدم
-خدانکنه ...!
خندید که بچگانه گفتم:
_اگه خیلی خسته ای پس لالاییِ من چی؟
میون خنده گفت:
بدعادت شدی ها!!
لب چیدم ولحنم تغییر نکرد
- نخیرم خیلی هم عادت خوبیه!
دیگه قرآن خوندن هرشب امیرعلی از پشت تلفن برای خوابیدن من شده بود عادتم !
مثل یه لالاییِ شیرین آرومم می کرد البته اگر فاکتور می گرفتیم بی قرار شدنم رو....!
خنده اش بلندتر شد و یهو قطع شد
- مرسی زنگ زدی محیا باهات که حرف میزنم خستگیم درمیره!
خوشحال شدم از این جمله ساده که بوی دوستت دارم میداد!!!!
(همچنان بویِ دوستت دارمِ میاد و خودش نمیاد😂✋)
- منم خوشحال میشم صدات رو میشنوم ...
حالا اگه جدی خسته بودی امشب رو می گذرم ازلالاییم! برو بخواب ولی موقع تحویل سال بیدارت می کنم میخوام اولین نفری باشم که بهت
عیدرو تبریک میگه!!
بی حواس ادامه دادم
- هرچند اولین بوسه سال نوت نصیب من نمیشه!
وقتی امیرعلی با صدای بلند خندید تازه به خودم اومدم و فهمیدم چی گفتم ...
تمام بدنم داغ شدو صورتم قرمزآروم گفتم:
_ ببخشید!
با شیطنت و خنده گفت:
_چرا اونوقت ؟
-اذیت نکن دیگه امیرعلی!حواسم نبود چی میگم!
هنوزم لحنش شیطون بود
– بنظرمن که خیلی هم حرفه قشنگی بود!
لبخندی روی صورتم نشست و زبری کف دستم روی صورتم کشیدم وبرای عوض کردن بحث
گفتم:
_ پوست دستم حسابی ضمخت شده وقتی به لباسم گیر میکنه بدم میاد از بس مامان با این
مواد شوینده از من کار کشید!
لحنش جدی شدو صداش آروم
- تازه دستهات شده مثل دستهای شوهرت!!
باهمه وجودم مهربون و با محبت گفتم:
_محیا فدای دستهات!
صدای خنده آرومش رو شنیدم
–خدا نکنه ...
خب دیگه کاری نداری محیا جان؟
نماز عصرم وبخونم دیگه خیلی داره دیر میشه!!
- -نه نه ببخش اصلا حواسم نبود...
خیلی پر حرفی کردم!
-خیلی هم عالی بود ...
خداحافظ...
خداحافظی آرومی گفتم و با خوشی از حرفش تماس رو قطع کردم!
💕🌻💕🌻💕🌻💕🌻
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
لبخند تو خلاصه ی خوبی هاست
لختی بخند خنده ی گل زیباست
@aksneveshteheitaa
آغوش تو آرام دلم در شب تار است ...
#عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
بن بستِ دلم را تو فقط عابر باش ...
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
عمیق مینشینی بر دلم،مانند موسیقی بی کلام بدون حرف ...
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
درددل باخدا 😁😁😁
@aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخه من اول صبحی چی بگم به این فسقلی😁😁😁😁
@aksneveshteheitaa