eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
دانی از زندگی چه می خواهم؟ من، تو باشم تو پای تا سر تو! زندگی گر هزار باره بُوَد بار دیگر تو بار دیگر تو..! @aksneveshteheitaa
با دلبر دیوانه بگویید بیاید دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید... @aksneveshtehEitaa
🔴 قضیه فلسطین کلید رمزآلود گشوده شدن درهای فرج به روی امت اسلام است... مقام معظم رهبری @aksneveshteheitaa
•••• [ إِلَهِي كَأَنِّي بِنَفْسِي وَاقِفَةٌ بَيْنَ يَدَيْكَ ] خدایا! گویی من با همه‌ی هستے‌ ام در برابرت ایستاده‌ام. - با حسین (ع)آمده‌ام ... @aksneveshtehEitaa
صدای پریماه اومد که گفت:اما هیچکدوم اینا نمی تونه جای بابایی آرمانو بگیره چون مامانی آرمان اول باباییش رو بعد پسر گلش رو اندازه ی یه دنیا دوست داره. با لبخند از جایم بلند شدم و نگاهم را به چهره ی مهربان و دوست داشتنی همسرم که مثل همیشه آرایش محوی کرده بود و با لبخند نگاهم می کرد دوختم. نگاهم را به چشمان سیاهش دوختم و زیر لب زمزمه کردم: کاش می دیدم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است آه،وقتی که تو،لبخند نگاهت را می تابانی بال مژگان بلندت را می خوابانی آه وقتی که تو چشمانت، آن جام لبالب از جاندارو را سوی این تشنه ی جان سوخته،می گردانی موج موسیقی عشق از دلم می گذرد هنوز حزفم تمام نشده بود که میان کلامم آمد و با لبخندی که همیشه مرا مـ ـست و دیوانه خودش می کرد گفت:به به می بینم که شاعرم شده آقای من اینجوری که تو شعر می گی من رو داری کم کم پررو می کنیا بهراد. لبخندی زدم و گفتم: مگه می شه آدم پریماه به این مهربونی و خانمی داشته باشه و شاعر نشه عزیزدل بهراد. خنده ی مـ ـستانه ای کرد و به سمتم آمد،کتم را از تن بیرون آورد و گفت:ناهار می خوری بگم اخترخانم گرمش کنه؟ بـ ـوسه ای بر روی پیشانیش کاشتم و گفتم: نه عزیزم یکم خسته م امروز دارم می رم توی اتاقم یکم استراحت کنم تو هم استراحت کن خانمم به مشتی قربون سپردم برای شب خرید کنه و کارارو انجام بده تو هم اگر چیزی برای خودت یا آرمان می خوای بگو مشتی قربون بگیره. با قدرشناسی نگاهم کرد و گفت:مرسی بهراد واقعا تو هم شوهر خوبی برای من هم بهترین بابای دنیا برای آرمانی دوست دارم بهرادم. لبخند گرمی به رویش پاشیدم و از پله ها بالا رفتم. با چند تا تقه ای که به در اتاق خورد چشمانم را از هم گشودم و نگاهم را به مشتی قربون که در میان چهارچوب در ایستاده بود دوختم. خمیازه ای کشیدم و گفتم:چیه مشتی قربون چیزی شده؟ مشتی قربون سری تکان داد و گفت:نه آقا مهموناتون اومدن خانوم گفتن صداتون کنم بیاین پایین. چشمانم کاملا از هم باز شد،نگاه ساعت کردم و گفتم:مگه ساعت چنده؟ مشتی قربون با تعجب گفت:ساعت هفته آقا مهموناتون هم خیلی وقته اومدن همه هستن به جز شما. پتو را کامل از رویم کنار زدم و گفتم:باشه تو برو منم می یام. سری به معنای تایید حرفم تکان داد و گفت:چشم آقا کاری با من ندارین؟ انقدر خسته بودم و بدنم کوبیده بود که توان صحبت نداشتم فقط توانستم سرم را تکان دهم که گفت: باشه آقا پس من دارم می رم شما هم تشریف بیارید اگر کاری داشتید هم صدا کنید می یام خدمتتون. و از اتاق بیرون رفت. اصلا حس و حال بلند شدن از جایم را نداشتم اما چاره ای نبود مهمانان آمده بودند و درست نبود که من به عنوان میزبان بیشتر از این معطلشان کنم. دستم را آرام روی چشمانم کشیدم،کش و قوسی به بدنم دادم و به سمت سرویس بهداشتی گوشه ی اتاق که معمولا همیشه از آن استفاده می کردم رفتم. به قول پریماهم یه جورایی این اتاق شخصی من شده بود و همه ی کارهای روزمره ام را داخل همین اتاق انجام می دادم و خیلی کم پیش می آمد که از اتاقم بیرون بروم . 🌼🌼🌼🌼🌼🍀🍀🍀🍀🍀 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
عاشق آن است که حرفش به عمل ختم شود... ور نه هر مدعی لاف زنی، عاشق بود @aksneveshteheitaa
آدم ها گاهی چوب اشتباهاتشان را جای دیگران می خورند... جایی که حتی فکرش را هم نمی کنند @aksneveshteheitaa
شده در اوج جوانی با همین ظاهر شاد تا گلو پیر کسی باشی و قسمت نشود؟ @aksneveshteheitaa
تنهایی را ترجیح بده به تن هایی که روحشان با دیگری ست... تنهایی تقدیر من نیست ترجیح من است @aksneveshteheitaa