eitaa logo
آلاچیق خیال
116 دنبال‌کننده
213 عکس
13 ویدیو
0 فایل
در نگاهم اگر نیستی، در خیالم سرشاری... «مولانا» ارتباط با ادمین: @B_Dana
مشاهده در ایتا
دانلود
فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود گو نفسی که روح را می‌کنم از پی‌اش روان ای که طبیب خسته‌ای روی زبان من ببین کاین دم و دود سینه‌ام بار دل است بر زبان گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت همچو تبم نمی‌رود آتش مهر از استخوان حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن چشمم از آن دو چشم تو خسته شده‌ست و ناتوان بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین نبض مرا که می‌دهد هیچ ز زندگی نشان آن که مدام شیشه‌ام از پی عیش داده است شیشه‌ام از چه می‌برد پیش طبیب هر زمان حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان @alachigh90
باورت دارم که تا اینک دوام آورده‌ام... @alachigh90
کاش بارانی ببارد قلب‌ها را تر کند بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه‌ها رشته رشته مویرگ‌های هوا را تر کند بشکند در هم طلسم کهنه‌ی این باغ را شاخه‌های خشک و بی بار دعا را تر کند مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت سرزمین سینه‌ها تا ناکجا را تر کند چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده‌ها شاید این باران -که می بارد- شما را تر کند 📸 ریحانه جعفرپور @alachigh90
ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است بامت بلند باد که دلتنگی‌ات مرا از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است تنها گناه ما طمع بخشش تو بود ما را کرامت تو گنهکار کرده است چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر قربان آن گلی که مرا خوار کرده است @alachigh90
به این حواسِ پریشانم کسی به جز تو حواسش نیست دلم گرفته و می‌دانم کسی به جز تو حواسش نیست برای خشکیِ چشمانم کسی نماز نمی‌خواند به اینکه تشنه‌ی بارانم کسی به جز تو حواسش نیست نشان خانه‌ی آهو را کسی به جز تو نمی‌پرسد به من، منی که گریزانم، کسی به جز تو حواسش نیست منی که گم شده‌ام در خود میان این همه تنهایی به چشم‌های هراسانم کسی به جز تو حواسش نیست به من که غم به سرم آوار... که سر گذاشته بر دیوار.. نشسته گوشه‌ی ایوانم، کسی به جز تو حواسش نیست به من که چند صباحی هست بلیط سبز دعا در دست- در اشتیاق خراسانم، کسی به جز تو حواسش نیست چقدر بی‌کسم و رنجور، خودت مرا بطلب از دور به من امام رضا جانم، کسی به جز تو حواسش نیست @alachigh90
به التماس نجیبم بخند، حرفی نیست شکسته پای شکیبم بخند، حرفی نیست در امتداد جنونم بیا و  رو در رو به خنده‫های عجیبم بخند، حرفی نیست از آخرین نفس کوچه هم پرم دادند به این غروب غریبم بخند، حرفی نیست طلسم اشک مرا با فریب دزدیدند تو هم برای فریبم بخند، حرفی نیست من از عبور نگاهی شکسته‌ام، آری شکستن است نصیبم بخند، حرفی نیست به حال من پری دل گرفته هم خندید تو هم بخند حبیبم ـ بخند، حرفی نیست @alachigh90
به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد سنگ در برکه می‌اندازم و می‌پندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می‌ماند و نا گاه به هم می‌ریزد آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می‌ریزد آه یک روز همین آه تو را می‌گیرد گاه یک کوه به یک کاه به هم می‌ریزد @alachigh90
عاقل آن است که اندیشه کند پایان را... @alachigh90
عشق ما را پی کاری به جهان آورده است ادب این است که مشغول تماشا نشویم @alachigh90
بیا که فلسفه‌ی این شب دراز این است که یک دقیقه تو را بیشتر ببینم من @alachigh90
‏خبر رسید که پاییز رو به پایان است چه دلخوشید؟ که این اوّلِ زمستان است! @alachigh90
داریم می‌روییم، باران را نگیر از ما این ساقه‌های ترد و لرزان را نگیر از ما در خاطر آغوشمان سوز زمستان است ای سبز! امّید بهاران را نگیر از ما امشب به غار قلب ما نور تو نازل شد ای میزبان خوب! مهمان را نگیر از ما بگذار تا نام قشنگت بشکفد بر لب نامت دوای ماست، درمان را نگیر از ما حالا که با لطفت دل ما آبیاری شد دیگر هوای چشم گریان را نگیر از ما جان می‌دهیم و بر جمالت چشم می‌دوزیم این فرصت دیدار ارزان را نگیر از ما @alachigh90
در کوچه خیابان چه کنم بعد از تو با تلخی فنجان چه کنم بعد از تو از خش‌خش پاییز گذر کردم و حال با آه زمستان چه کنم بعد از تو @alachigh90
ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت این شام، صبح گردد و این شب سحر شود پ.ن: ۱۷ دی ماه، سالروز بزرگداشت خواجوی کرمانی بر دوستداران شعر و ادب مبارک‌ باد. @alachigh90
نه در آيينه‌ی فهم است؛ نه در شيشه‌ی وهم عاقلان آينه خوانندش و مستان آهش به من از آتش او در شب پروانه شدن نرسيده است به جز دلهره‌‌ی جانكاهش از هم آغوشی دريا به فراموشی خاک ماهی عمر چه ديد از سفر كوتاهش؟ كفن برف كجا؟ پيرهن برگ كجا؟ خسته‌ام مثل درختی كه از آذر ماهش باز برگرد به دلتنگی قبل از باران سوره‌ی توبه رسيده است به بسم اللّٰهش @alachigh90
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می‌درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می‌آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می‌کشید وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می‌چشید من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن‌دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد آدم زمینی‌تر شد و عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمان تو، نه آتشی و نه گِلی چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر چیزی در آن‌سوی یقین شاید کمی هم کیش‌تر آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود دیگر فقط تصویر من در مردمک‌های تو بود پ.ن: به بهانه زادروز زنده‌یاد افشین یداللهی... @alachigh90
خودت بخواه که این انتظار سر برسد دعای این همه چشم انتظار کافی نیست @alachigh90
تنهاترین امام زمین، مقتدای شهر تنها، چه می‌کنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟ وقتی کسی برای تو تب هم نمی‌کند دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر تو گریه می‌کنی و صدایت نمی‌رسد گم می‌شود صدای تو در خنده‌های شهر تهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتل ای وای من چه می‌کشی از ماجرای شهر دلخوش نکن به “ندبه”ی جمعه، خودت بیا با این همه گناه نگیرد دعای شهر اینجا کسی برای تو کاری نمی‌کند فهمیده‌ام که خسته‌ای از ادّعای شهر گاه از نبودنت مثلاً گریه می‌کنند شرمنده‌ام! از این همه کذب و ادای شهر هر روز دیده می‌شوی امّا کسی تو را نشناخت ای غریبه‌ترین آشِنای شهر جمعه... غروب... گریه‌ی بی‌اختیار من... آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر @alachigh90
مردم به هرکه آینه شد، سنگ می‌زنند... پ.ن: برای او که بودنش، امید است و روشنایی و مهر... @alachigh90
بی تو بهار قسمت مردم نمی‌شود هادی اگر تویی که کسی گُم نمی‌‌شود @alachigh90
من دهان باز نکردم که نرنجی از من مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد @alachigh90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدّعی، خدا بکند... @alachigh90
تا آمدی انسان به انسان گل تعارف کرد قبل از تو انسان حرف انسان را نمی‌فهمید @alachigh90
قبل از تو انسان حرف انسان را نمی‌فهمید گل را نمی دانست، باران را نمی‌فهمید «آن»ی که از صبح ازل پیچیده در هستی انسان قبل از خنده ات، «آن» را نمی‌فهمید انسان قبل از چشم‌هایت هر چه می‌کوشید‌ پیدایی آن ذات پنهان را نمی‌فهمید هر شب می‌آمد بشنود عطر صدایت را حتی ابوجهلی که قرآن را نمی‌فهمید در بی زمان بوسیده پایت را وَ الّا رود در خود معطل بود و «جریان» را نمی‌فهمید تا آمدی انسان به انسان گل تعارف کرد قبل از تو انسان حرف انسان را نمی‌فهمید @alachigh90
درخت باش و سری تا به آسمان بکش و بکار جنگل سبز از جوانه‌های خودت @alachigh90