دلبری کردن همیشه کار انسانها که نیست
گاه گاهی استکانی چای هم دل می برد…
#تک_بیت
@alachigh90
بايد به اين جدايى پيوسته خو كنم
عطرت كه مىوزد فقط از دور بو كنم
یک سطر از حضورِ سپيدِ تو كافى است
تا وزن و شعر و قافيه را زير و رو كنم
هر چند دور و دير... ولى مىشود تو را
ممكنتر از هر آنچه محال آرزو كنم
وقتی كه در منى و نفس مىكشم تو را
ديگر تو را كجاى جهان جستجو كنم؟
شعرى بخوان! كه دستِ دلم را غزل غزل،
در چشمهاى خويش براى تو رو كنم
یک شانه لابهلاى پريشانىام نبود
تا اين كلافِ پر گره را موبهمو كنم
تا تاى اين جهانِ چروكيده وا شود
بايد تمامِ فلسفه ها را اتو كنم
برجامِ من كنارِ تو فرجام مىگرفت
مىشد اگر كه با تو كمى گفتگو كنم
#فاطمه_مشاعی
#شعر
#غزل
@alachigh90
یک «کلمهٔ مهربانانه» اُمید میدهد به دلهایِ لرزان و چه چیزی میتواند انسانیتر از اُمید باشد؟
#نیمایوشیج
#صبح_بخیر
@alachigh90
آبی یعنی آرامش…
کاش سقف خانهی کوچکمان آبی بود...
اگر بود، انتظار، رنگ دیگری داشت:
«رنگ آرامش»
#گوشه_دنج
@alachigh90
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه میکردم
به دریا میزدم در باد و آتش خانه میکردم
چه میشد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه میکردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر میشد همه محراب را میخانه میکردم
اگر میشد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه میکردم
چه مستیها که هر شب در سر شوریده میافتاد
چه بازیها که هر شب با دل دیوانه میکردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر میشد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمیکردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه میکردم
#علیرضا_قزوه
#شعر
#غزل
@alachigh90
اگر تمام غزلهای دنیا را برایم بخوانی، هیچکدام به پای صبح بخیرهایت نمیرسد...
#صبح_بخیر
@alachigh90
و أَمَّا الخريف، فليس سوى خُلْوة
للتأمُّل في ما تساقط من عمرنا...
و امّا پاییز، چیزی نیست جُز خلوتی
برای تأمل در آنچه از عمرمان رفته...
#محمود_درویش
#عربیات
@alachigh90
عرض سلام و ادب و احترام خدمت اعضای محترم کانال
عصر پاییزیتون بخیر
ممنون میشم در نظر سنجی زیر در مورد پستهای کانال شرکت کنید.
فقط چند ثانیه وقت میبره😉😉
🌹🌹🌹
#نظرسنجی
https://EitaaBot.ir/poll/sx5t
کلبه ای خواهم ساخت
در دیاری که در آن، ردّی از آدم ها نیست
هیچکس آنجا نیست
دور خواهم شد از این شهر، از این حصر، از اجبار، جنون
میله های قفسِ عادت را
به درَک خواهم داد
دل به دریا که زدم، خواهم رفت
کلبه ای خواهم ساخت
و خودم را به تماشای سکوت
و به آغوشِ خدا خواهم داد
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شعر_نو
#کلبه_پاییزی
@alachigh90
صبحت بخیر شاعر لبخندهای شهر
آیینههای شعر تو در جای جای شهر
با دستهای آبیتان سبز میشود
گلواژههای زرد غزل در صدای شهر
رنگینکمان هر غزلت وصل میکند
دل را به پشت پنجرهی انتهای شهر
شبها کسی که از دلتان رد نمیشود
حک میشود به دفترتان، ردّ پای شهر
گاهی برای شعر شما آه میکشد
مردی غریب و گمشده در ماجرای شهر
یک کولهبارِ بسته و یک انتظارِ سرد
در ازدحام مردم بی اعتنای شهر
بغضی به روی شیشه و یک کوپه بیکسی
دستی بدون بدرقهی آشنای شهر
دیوارهای ساکت شهر و ... صدای سوت...
صبحت بخیر شاعر لبخندهای شــــهر...
#رسول_قشلاقی
#صبح_بخیر
#شعر
#غزل
@alachigh90