🌹شهید صاحب الزمانی🌹
اومد بهم گفت : " میشه ساعت ۴ صبح بیدارم ڪنی تا داروهام رو بخورم ؟ "
ساعت ۴ صبح بیدارش ڪردم ،
تشڪر ڪرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ...
بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت ، اما نیومد ...
نگرانش شدم ؛
رفتم دنبالش و دیدم یه قبر ڪنده و توش نماز شب می خونه و زار زار گريه می ڪنه !
بهش گفتم :
" مرد حسابی تو ڪه منو نصف جون ڪردی !
می خواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم ؟! "
برگشت و گفت :
" خدا شاهده من مریضم ،
چشمای من مریضه ، دلم مریضه ،
من ۱۶ سالمه !
چشام مریضه ! چون توی این ۱۶ سال امام زمان عج رو ندیده ...
دلم مریضه ! بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار ڪنم ...
گوشام مریضه ! هنوز نتونستم یک صدای الهی بشنوم ... "
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰❄️
@Alachiigh
💢طبقه متوسط را در یابید
🔹شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد اقتصاد همچنان مهمترین بحران پیشروی دولت در ایران است. بحرانی که نظم اقتصادی بازار را به هم ریخته و ممکن است در صورت بیتوجهی و تداوم نظم اجتماعی جامعه را نیز دچار دگرگونی و بینظمی نماید.
🔸اگرچه بسیاری از تحلیگران معتقدند این بحران پیش از آنکه برخواسته از مؤلفههای اقتصادی بازار باشد معلول عوامل سیاسی و ماحصل سیاستورزی غلط بازیگران داخلی و عناد عوامل خارجی است، اما در نهایت برای طبقه متوسط تفاوتی نخواهد داشت چرا که چه علتش اقتصادی باشد و چه سیاسی، چه داخلی باشد و چه خارجی فیالحال آنان را گرفتار بازاری متلاطم نموده که با هر بار بالا رفتن قیمتها سفرهشان کوچک و کوچکتر میشود و به پلهای پایینتر تنزل میکنند.
🔹با اینکه جامعه ایران در کلیت خود در طول تاریخ نشان داده است از تابآوری بالایی در مقابل ناملایمات و شوکهای تاریخی برخوردار است اما با کمی دقت در جزئیات خواهیم دید که در همه این حوادث این قشر ضعیف و طبقات پایین دست جامعه بودند که صدمه اصلی را متحمل و قربانی بحرانهای اقتصادی و سیاسی شدند از اینرو انتظار میرود در شرایط فعلی تا زمان حل بحران، دولت در جهت حفظ نظم اجتماعی بیش از گذشته متوجه حفاظت و حراست از طبقه متوسط، متوسط رو به پایین و کم برخوردار جامعه باشد.
🔸البته در شرایط نابسامان اقتصادی این حراست و حفاظت تنها محدود به وظیفه دولت نیست بلکه نیازمند توجه طبقات بالا دست، سهامداران صنایع، مالکان بزرگ و همه کسانی است که در طبقات فوقانی کشتی اقتصاد سوار هستند. در واقع طبقات فرادست چه از منظر انسان دوستی و چه از منظر حفظ امنیت خود و سرمایهشان باید جدیتر متوجه طبقات متوسط و متوسط رو به پایین جامعه باشند زیرا اساسیترین نیروی کار و تولید و اندیشه برخواسته از همین طبقات است و در خلاء طبقه متوسط حفظ و افزایش سرمایه کار اسانی نخواهد بود.
🔹اگرچه گروهبندیهای اجتماعی ممکن است ذاتا ماهیت اقتصادی نداشته باشند اما لزوما وضعیت اقتصادی بر صورتبندی گروههای اجتماعی تأثیر خواهد گذاشت و میتواند نظم اجتماعی را تحت تأثیر خود قرار دهد، موضوعی که دقیقا عوامل خارجی روی آن دست گذاشتهاند تا با تکیه بر نقصان اقتصادی، نقصان اجتماعی و سیاسی را پدید آورند.
✍🏻 حسین حسینینژاد
#حرفروز
#بصیرت
🎋〰❄️
@Alachiigh
🔰از توهین رئیس قطار تا پاسخ فوقالعاده در #راهیان_نور
⭕️خاطره ارسالی یکی از دانشجویان #دانشگاه_فردوسی سال۹۷
♨️در حال بازگشت از #راهیان_نور بودیم
توی رستوران قطار با چند تا از بچهها داشتیم صحبت می کردیم رئیس قطار میز روبروی ما نشسته بود. بدون مقدمه سوال کرد از راهیان میاین؟ گفتیم: بله.
یک نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: حیف شما نیست که وقت خودتون رو برای یک مشت خاک حروم می کنید؟
"از غربی ها یاد بگیرید مرده پرست نیستند و پیشرفت کردن"
💢 صبح جریان رو به حاج آقای #راجی که همراهمون بود گفتیم . حاج آقا گفتن محل ندین.
نزدیک مشهد دقیقا پشت سر حاج آقا داشتم از رستوران قطار رد می شدم که حاج آقا چشمشون به رئیس قطار افتاد و فرمودن : شنیدم گفتین غربی ها مرده پرست نیستن درسته؟ پس اینهمه مجسمه از بزرگانشون توی میادینه چیه؟
بنده خدا که هول شده بود گفت: اونها بزرگان بودن و حاج آقا فرمودن : اینا هم بزرگان ما هستند..و راهشون رو کشیدن و رفتن. هنوز چند قدمی نرفته بودن که برگشتن و گفتن در انگلیس جای نشستن خواننده هاشون رو به صورت مجسمه در آوردن یعنی رد نشیمنگاهشون رو..
هم ما مونده بودیم که حاج آقا چی میگن و هم بنده خدا. حاج آقا داشتن میرفتن که رئیس قطار به ما گفت: شما این حرفها رو باور میکنید؟!!!
🔘 عصر رسیدم خونه، یک راست رفتم سراغ کامپیوتر، هر چی گشتم نبود، به حاج آقا پیام دادم و اسم گروهشون رو گرفتم. با کلی جستجو بلاخره پیدا کردم. درست همون چیزی بود که حاج آقا گفته بودن.
گروه انگلیسی راک " #بیتلز که محل نشستنشان در شهر پلیموث انگلستان موزه شده است.
#سعداء
#راهیان_نور
🎋〰❄️
@Alachiigh
🔵🔴📣📣🔵🔴
مسابقه داریم چه مسابقه ای😊
مسابقه یک ون شبهه😍به صورت تستی
با هدایای ارزنده
سه هدیه نقدی ۴۰۰ هزار تومانی
و ۱۰ هدیه ۲۰۰ هزارتومانی
۲۰ هدیه ۱۰۰ هزار تومانی
🔵🔴📣 توجه 📣🔵🔴
✅ بجز مسابقه آنلاین یک مسابقه تستی نیز، در کانال اجرا میشود
🛑💢و جوایز ویژه اعضای کانال 👇👇
👈6 هدیه 70000 تومانی
👈روز آزمون فردا ۱۵ اسفندماه
👈لینک آزمون
https://cjt.ir/
ان شالله فردا پانزدهم اسفند ازساعت ۸:٠٠ صبح الی ۲۴:٠٠ فعال خواهد بود
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــــ
🍀هر فرد فقط یکبار میتواند در ازمون شرکت کند و سوالات هر فرد با دیگری متفاوت خواهد بود.
🍀مدت زمان برای هر سوال فقط یک دقیقه
🍃🌸ـــــــــــــــــــــــــ
فایل کتاب یک ون شبهه 👇👇
https://eitaa.com/roshangari_samen/13817
#مسابقه #یکونشبهه #جهادتبیین
@Alachiigh
کتاب یک ون شبهه.pdf
4.59M
🍃🌹🍃
📚 دانلود رایگان کتاب «یک ون شبهه»
✍️ سیّد محمّدحسین راجی
🔸منبع #مسابقه
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@Alachiigh
🔴❌ میدونید آدم از چی میسوزه؟
از اینکه همه میدونن و کاملا واضحه که مسمومیت دانش آموزان، کار «دشمنان جمهوری اسلامی» برای ایجاد التهاب و بر هم زدن جامعه است،
اما دشمن ما انقدر موذیه و بعضی مردم ما اونقدر ساده و جاهلن که بجای اینکه دشمن رو نشونه بگیرن، جمهوری اسلامی را میکوبن !!
دشمنی که حتی برای براندازی و مبارزه با جمهوری اسلامی، جان بچه مدرسه ای ها رو قربانی میکنه.
❌بعضی از مردم ما، به جای اینکه باهوش باشن .. به جای اینکه بفهمن هدف دشمن چیه؟ 🤔 مسمومیت بچه ها به نفع نظامه یا به ضرر نظامه؟ نظام آرامش جامعه رو میخواد یا هر روز یه بلوا و شورش؟
بجای اینکه با هم همدل و متحد پشت نظامی دربیان که به زن ارج و قرب داد، 60 درصد دانشگاههای ما فارغ التحصیلاش دختر هستن و توی برابری آموزشی دختر و پسر جزء کشورهای برتر جهان شدیم، اونوقت بعضیا این نظام رو میکوبن!! و شایعات مضحک و خنده دار رو باور میکنن!
آخه یه کم عقل داشته باشید ملت. این بازیگرا معلوم نیست چی میخورن که مغزهاشون گندیده. شما دیگه چرا شاخک ها و جهتگیری هاتون چپه شده؟!
🔴بجای اینکه دشمن رو بکوبید، نظام که حافظ شماست رو میکوبید؟! تا کی میخواید فرق دوست و دشمن رو نفهمید؟ وقتی با لگد همین دشمن از خواب بیدار بشید؟ وقتی بجای دانش اموزان، همین دشمنان بیرحم و جنایتکار که کنگره امریکا وسط آشوبها، رئیس جمهورتونو #رجوی اعلام کرد! پوست همه تونو بکنه؟
بیدار شید مردم. باهوش باشید. دست به دست هم بدین خائن ها رو پیدا کنید. و متحد پشت وطن باشید. نه پشت دشمن
#آگاهی_دهیم
#روشنگری
🎋〰❄️
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜رمان #نقاب_ابلیس #قسمت31 (حسن) سیدحسین و احمد میرسند. پشت چند درخت در جدول خیابان پنهان میشویم.
⚜رمان #نقاب_ابلیس
#قسمت32
(مصطفی)
شیشههای ایستگاه اتوبوس یکی پس از دیگری میریزند؛ اما صدای شکستنشان بین صدای کف و سوت گم شده است. تردد برای ماشینهای سواری غیرممکن و برای موتور سیکلتها دشوار شده. یکی دوتا درخت آن طرفتر میسوزند. یکی دونفر هم مشغول ریختن نفت روی یک سطل زبالهاند و بقیه دورش هورا میکشند. ناگهان ضربه سنگینی به سرم، تعادلم را برهم میزند. چشمانم سیاهی میروند. علی به طرفم میدود:
-سید، چی شد؟ فکر کنم سرت شکسته!
دست روی سرم میگذارم، خونی است؛ اما درد چندانی ندارد. آرام میگویم:
-چیزی نیس تیر غیب خوردم!
با دستمالی خون را از روی صورتم پاک میکند:
-سنگ پرت میکنن نامردا!
علی حواسش به من است و حواس من میرود به سمت جوانی که در فاصله سه چهار متری ما، هنگام شعار دادن برزمین میافتد. افتاده در جدول، شاید هجده سال بیشتر هم نداشته باشد. نمیدانم چرا زمین خورده. دست علی را پس میزنم و به جوان اشاره میکنم:
-علی... انگار میخوان یکی رو بزنن!
علی هم برمیگردد و جوان را نگاه میکند. مردی سر تا پا سیاه و پوشیده به جوان نزدیک میشود. هیکلش به جرآت دو برابر جوان است. علی بلند میشود و میگوید:
-سید بیسیم بزن گزارش بده که پس فردا شر نشه!
نمیدانم چرا ناخودآگاه بغض راه گلویم را میبندد، اما داد میزنم: چه کار میخوای بکنی؟
-نباید بذاریم کسی کشته بشه!
و به راهش ادامه میدهد. به عبان بیسیم میزنم، جواب نمیدهد. فقط صدای خش خش میآید. انگار کسی دائم دستش را روی شاسی بیسیم بگذارد و بردارد. زمان مناسبی برای دلشوره گرفتن نیست. سیدحسین را میگیرم. از بین سر و صداها جواب میدهد:
-جانم مصطفی؟
-سید اینجا یکی رو انداختن زمین میخوان بزننش! علی رفته جلوشون رو بگیره، اما ممکنه اتفاق بدی بیفته!
-چرا به پلیس نمیگی؟ اینجا ما وضعمون بهتر نیست!
-فکر نکنم بتونن کمک کنن. ببینم چی میشه... حلال کن!
دیگر نمیشنوم چه میگویند. پس گاردیها کجا هستند؟ جایی که جوان افتاده، نقطه کور است. طوری که به راحتی بزنند بکشندش و بعد جنازهاش را سردست بگیرند و شعار بدهند:
-میکشم میکشم، آن که برادرم کشت!
علی بالای سر جوان است و میخواهد کمکش کند. میروم به سمت کانکس نیروی انتظامی که صدای آخ بلندی متوقفم میکند. برمیگردم، حالا جوان نشسته و علی روی زمین افتاده و دستش را گرفته. جوان، ترسیده و وحشت زده در همان حالت نشسته عقب عقب میرود و علی سعی دارد روی زانوانش بلند شود. مرد سیاهپوش متوجه من نشده و خواسته کار جوان و علی را باهم تمام کند، این را از اسلحهای که به سمتشان گرفته، میفهمم. روی اسلحه فیلتر صدا بسته. دوباره اسلحه را به سمت علی میگیرد که حالا خودش را سپر جوان کرده. در دلم به جوان التماس میکنم داد بزند و کمک بخواهد. میدانم اگر جلو بروم، ممکن است دست مرد روی ماشه بلغزد. علی چشمش به من میافتد و با چهرهای درهم رفته، علامت میدهد که به پلیس خبر دهم.
✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#نویسنده_بانوشکیبا
🎋〰❄️
@Alachiigh
⭐️چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد
و خداوند،
خیر کثیری در آن قرار داده باشد ⭐️
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
@Alachiigh