فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مازیار فلاحی در شبکه منوتو: روسری نبود رانندگی خانمها بهتر میشد😐😐
❌مازیار فلاحی خواننده که چند سالی میشه مهاجرت کرده به تازگی رفته شبکه ضدایرانی منوتو و برنامه اجرا کرده و گفته :«ما سال هاست که می گوییم رانندگی خانم ها بد است و در نظر نمی گیریم که خانم ها یک دستشان به فرمون است و یکی دیگر به روسریشان و وقتی به عقب بر می گردند برای پارک این روسری می افتد و شرایط سختی است. مردان باید در یک روز گرم خودشان را جای خانم ها بگذارند و بعد بگویند رانندگیشان خوب است.»
همین که نفس کشیدن و راه رفتن خانمها رو به روسری ربط نداد جای شکرش باقیه 😐😂
بیداری
#هفته_حجاب_عفاف
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
💕 #عاشقانه_دو_مدافع💕 #قسمت_پنجاه_هشتم _میشه شما ازشون بپرسید؟ _بله حتما. دیگه چی ؟؟ _دیگه این که
❤️ عاشقانه_دو_مدافع❤️
#قسمت_پنجاه_ نهم
واسه دیدنش روز شماری میکردم ...
هر روز که میگذشت ذوق و شوقم بیشتر میشد هم برای دیدن علی عزیزم
هم برای عروسیمون
احساس میکردم هیچ کسی تو دنیا عاشق تر از من و علی نیست اصلا عشق
ما زمینی نبود.
_ به قول علی خدا عشق ما رو از قبل تو آسمونا نوشته بود. همیشه
میگفت:اسماء ما اون دنیا هم با همیم من بهت قول میدم.
همیشه وقتی باهاش شوخی میکردم و میگفتم: آها یعنی تو از حوری های
بهشتی میگذری بخاطر من
از دستم ناراحت میشد و اخم میکرد
_ اخم کردناشم دوست داشتم
وای که چقدر دلتنگش بودم
با خودم میگفتم: ایندفعه که بیاد دیگه نمیزارم بره
من دیگه طاقت دوریشو ندارم
چند وقتی که نبود، خیلی کسل و یی حوصله شده بودم دست و دلم به غذا
نمیرفت کلی هم از درسام عقب افتاده بودم
_ حالا که داشت میومد سرحال تر شده بودم میدونستم که اگه بیاد و
بفهمه از درسام عقب افتادم ناراحت میشه.
شروع کردم به درس خوندن و به خورد و خوراکم هم خیلی اهمیت
میدادم.
تو این مدت چند بار زنگ زد.
یک هفته به اومدنش مونده بود. قسمم داده بود که به هیچ وجه اخبار نگاه
نکنم و شایعاتی رو که میگن هم باور نکنم.
_ از دانشگاه برگشتم خونه
بدون اینکه لباس هامو عوض کنم نشستم رو مبل کنار بابا
چادرمو در آوردم و به لبه ی مبل آویزو کردم
بابا داشت اخبار نگاه میکرد
بی توجه به اخبار سرم رو به مبل تکیه دادم و چشمامو بستم. خستگی رو
تو تمام تنم احساس میکردم...
_ با شنیدن صدای مجری اخبار چشمامو باز کردم: تکفیری های داعش در
مرز حلب
یاد حرف علی افتادم و سعی کردم خودمو با چیز دیگه ای سر گرم کنم
اما نمیشد که نمیشد. قلبم به تپش افتاده بود این اخبار لعنتی هم قصد
تموم شدن نداشت یه سری کلمات مثل محاصره و نیروهای تکفیری
شنیدم اما درست متوجه نشدم.
_ چادرمو برداشتم رفتم تو اتاق
به علی قول داده بودم تا قبل از اینکه بیاد تصویر همون روزی که داشت
میرفت،
با همون لباس های نظامیش رو بکشم
این یه هفته رو میتونستم با این کار خودمو مشغول کنم.
هر روز علاوه بر بقیه کارهام با ذوق وشوق تصویر علی رو هم میکشیدم.
_ یک روز به اومدنش مونده بود. اخرین باری که زنگ زد ۶ روز پیش بود.
تاحالا سابقه نداشت این همه مدت ازش بی خبر بمونم.
نگران شده بودم اما سعی میکردم بهش فکر نکنم.
اتاقم تمیز و مرتب کردم و با مریم رفتم خرید.
دوست داشتم حالا که داره میاد با یه لباس جدید به استقبالش برم.
_ خریدام رو کردم و یه دسته ی بزرگ گل یاس خریدم.
وقتی رسیدم خونه هوا تقریبا تاریک شده بود
گل هارو گذاشتم داخل گلدون روی میزم.
فضای اتاق رو بوی گل یاس برداشته بود. پنجره ی اتاقو باز کردم نسیم
خنکی وارد اتاق شد و عطر گلهارو ییشتر تو فضا پخش کرد.
یاد حرف علی موقع رفتن افتادم.
گل یاس داخل کاسه ی آب رو بو کرد و گفت: اسماء بوی تورو میده.
لبخند عمیقی روی لبام نشست
_ ساعت ۱۰ بود و دیدار آخر من ماه و آخرین شب نبود علی
روبروی پنجره نشستم. هوا ابری بود هرچقدر تلاش کردم نتونستم ماه رو
بیینم.
باخودم گفتم: عییی نداره فردا که اومد بهش میگم.
بارون نم نم شروع کرد به باریدن. نفس عمیقی کشیدم بوی خاک هایی که
بارون خیسشون کرده بود استشمام کردم .
پنجره رو بستم و رو تختم دراز کشیدم.
تو این یک هفته هر شب خوابهای آشفته میدیدم. نفس راحتی کشیدمو با
خودم گفتم امشب دیگه راحت میخوابم.
تو فکر فردا و اومدن علی، و اینکه وقتی دیدمش میخوام چیکار کنم، چی
بگم بودم که چشمام گرم شد و خوابم برد.
_ نزدیک اذان صبح با صدای جیغ بلندی از خواب ییدار شدم. تمام تنم
عرق کرده بود و صورتم خیس خیس بود معلوم بود تو خواب گریه کردم.
نمیدونستم چه خوابی دیدم ولی دائم اسم علی رو صدا میکردم. مامان و بابا
با سرعت اومدن تو اتاق.
_ مامان تکونم میدادو صدام میکرد نمیتونستم جواب بدم. فقط اسم علی رو
میبردم
بابا یه لیوان آب آورد و میپاشید رو صورتم ...
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
✍خانم.علـــی.آبادی
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#عاشقانه_دو_مدافع
🎋〰🍃
@Alachiigh
✳️چرا هنگام خواب دچار تپش قلب می شویم⁉️👇
🔸تپش قلب به خوردن بیش از حد غذا قبل از رفتن به رختخواب،نوشیدن بیش از حد کافئین در اواخر روز، یا ورزش سنگین مرتبط است.
#خواب
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰🍃
@Alachiigh
آدم های منفی😕
به پیچ و خم جاده می اندیشند
و آدم های مثبت😊
به زیبایی های طول جاده…
عاقبت هر دو ممکن است به مقصد برسند،
اما یکی با حسرت 😔
و دیگری با لذت!😍
✨✨✨✨✨
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰🍃
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۴۵۹ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍃
@Alachiigh
🌹شهید عباس دانشگر🌹
✍برادر شهید:
عباس توصیه میکرد ،قانون هفت ساعت را فراموش نکنیم ....
عباس توصیه می کرد قانون هفت ساعت را فراموش نکنیم. ما بنده ایم و گاهی پیش می آید تندی و غیبت کنیم و تهمتی بزنیم اما خدا هفت ساعت اجازه داد انسان توبه کند. عباس می گفت: علیرضا قانون هفت ساعت یادت باشد. به فرموده امام معصوم هر جا اشتباه کردیم خدا اجازه داده سریع بگوییم استغفرالله. این قانون هفت ساعت خیلی گره گشاست.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍃
@Alachiigh
15.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥این👆
یکی از صدها اتفاق قشنگی بود که در ایستگاههای عاشقی، واقع در متروهای تهران شاهدش بودیم...
حتما ببینید و ارسال کنید 👌🙏
#هفته_حجاب_عفاف
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف
#ایستگاه_عاشقی
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 اعتراف وقیحانه حامیان بیحجابی
#حجاب بهانه است ما دنبال بیناموسی هستیم!
✅ تحلیل سیاسی
👈عذرخواهی بابت پخش بعضی کلمات 😔
#بی_ناموسی
#هفته_حجاب_عفاف
🎋〰🍃
@Alachiigh
🔴روایت هاشمی از حماسه ۲۳ تیر ۷۸؛ جمعیت زیادی آمده بود، خاتمی موافق برخورد با افراطیون بود
▪️پیشتر از خاطرات هاشمی در سالهای پایانی دهه ۷۰ نوشتیم از سالهایی که دولت اصلاحات برسر کار است و دوره جولان افراطیون؛ هاشمی در خاطرات این سالها، دفتر خاتمی را اتاق فرماندهی ناآرامیها دانسته بود
▪️هاشمی درباره حوادث کوی دانشگاه ۷۸ و حماسه ۲۳ تیر که ختم غائله با حضور حماسی مردم است هم روایت قابل تاملی دارد، از جمله اینکه «حصور مردم را خیلی زیاد» توصیف میکند و دیگر اینکه میگوید «آقای خاتمی هم موافق برخورد» با افراطیون بوده.
▪️این بخشها که مربوط به روزهای ۲۲ و ۲۳ تیر ۷۸ است را در ادامه میخوانید:خاطره هاشمی رفسنجانی ۲۲ تیر ۱۳۷۸: گزارشي از وسعت خرابكاريهاي امروز و واگذاري مقابله به س.پ. ا. ه دادند. دربارة نحوه برخورد با عوامل اخلال - چه در صحنه و چه محركان و گروههاي پشت صحنه - و نحوه محاكمه و تبليغات، توضیح دادند. آقاي خاتمي هم مخالفتي ابراز نكرد.
▪️خاطره هاشمی رفسنجانی ۲۳ تیر ۱۳۷۸: امروز در سراسر ایران، برای تقویت ارکان نظام و رهبری، بخاطر جبران اهانتها و انتقادهای مخالفان و دشمنان و حوادث دانشگاهها، تجمع و راهپیمایی بود و حضور مردم خیلی بیشتر از انتظار و هیجان و شور مردم هم بیشتر از راهپیمایی معمولی بود. عفت که خودش به دانشگاه رفته بود، تلفنی گفت که حضور کمی و کیفی مردم خیلی زیاد است و مردم عکسی از آقای خاتمی همراه ندارند.
✍فرهیختگان
بیداری
🎋〰🍃
@Alachiigh