eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜علمــدارعشــق قسمت ماشین روشن کردم به سمت خونه مرتضی اینا حرکت کردم.. آویز توماشین عکس مرتضی بود.. دستمو بردم سمت عکس گفتم _مرتضی دلم برات یه ذره شده... نکنه خیلی عاشق حرم بشی بپری مرتضی میدونم... آره زهرا خواهرت، مائده سادات عروس برادرم شریطشون خیلی سخترازمن هستش اما مرتضی همه نمیتونن بشن حضرت زینب.. یک دفعه صدات تو ماشین میپیچه ساداتم... مثل حضرت زینب چیه؟ حضرت زینب که میشه گرفت ؟... روزای سختی در پیش داری... بعد بوی حضرت زینب بگیر یهو زدم رو ترمز خوب بود کمربند بستم و اگرنه صددرصد سرم میشکست زدم زیر گریه یا حضرت زینب خود از بهم بده رسیدم خونه مرتضی اینا.. -سلام مامان.. زهرا کجاست؟ +سلام عزیز مادر... زهرا گفت این در و دیوار بهش فشار میاره... رفت خونه خودش -مامان اگه اجازه میدید من یه سر برم به زن و بچه سیدهادی بزنم.. _برو عزیزمادر... نرگس سادات -بله مامان.. _تو واقعا راضی هستی که شوهرت رفته دفاع از دختر أمیرالمومنین؟ -آره مامان با عمق جان راضیم الان برای سرانجام این اعزام... راضیم به راضی خدا... من برم وارد کوچه سیدهادی اینا شدم سیدهادی برادرزاده ام ۴سال از منو نرجس سادات بزرگتره چندروزی قبل از اعزامش دخترش دنیا آمد اسمش گذاشت زینب سادات اما رفت سوریه دنیا اومدن زینب پاگیرش نکرد همونطور که بی تابی من مرتضی زمین گیر نکرد زنگ زدم... مائده در باز کرد **سلام عمه جان خوبید؟.. خوش اومدید ؟ -ممنون عزیز عمه تو خوبی ؟سادات کوچولو خوبه؟ وارد خونه شدیم *اونم خوبه... خوابیده بچم -مائده جان عزیزم کم کسری ندارید که در نبود هادی *نه عمه از اول عقدمون تا الان هرماه یه مبلغی میرختیم به صاحب مشترکمون الان اون حساب است -خب خداشکر *عمه میخوام از طرف بسیج محلات بهم یه پروژه پیشنهاد شده... اگه شما و زهرا هم میخاید اسمتون بدم -چه پروژه ای عزیز عمه *پروژه مصاحبه مدافعین حرم - یعنی چی؟ *لیست رزمندها و جانبازان میدن باهشون مصاحبه میکنیم.. سپاه نمیخاد مثل دوران بعد از جنگ تحملی میشه... تازه بعداز ۳۰سال یاد جمع آوری خاطرات جبهه و جنگ افتادن و متاسفانه عده ای زیادی از رزمنده ها و جانبازان شهید شدن و اینکه میخان از خانواده شهدا DNA بگیرن برای شهدای گمنام مدافع حرم حالا اگه میخاید اسم شماها بدم -آره عزیزم بده همین حین صدای گریه زینب سادات بلندشد.. مادرش رفت سمت اتاق خواب +دخمل مامان... عشق مامان... چرا گریه میکنی ؟بیا بریم ببین مهمون داریم زینب گرفتم بغلم _سلام خانم گل.. وای مائده چقدر شبیه هادی شده یه نیم ساعتی دیگه هم نشستم... _خب مائده جان من برم عزیزم *عمه ناهار پیش ما باشید -نه عزیزم برم یه سرم خونه خودمون... دلم برای آقاجون تنگ شده جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ. ادامه دارد... 🎋〰🍂 @Alachiigh