🏴🏴🌴🌴🌴🌴🏴🏴
#شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
آنکه عالم همه در دست توانایش بود*
مرکز دایره غم دل دانایش بود*
هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون*
چهارده سال به زندان ستم جایش بود*
دل «موسای کلیم» از غم این موسی سوخت*
که به زندان بلا طور تجلایش بود*
غروب هفتمین خورشید آسمان ولایت و امامت
*موسی بن جعفر ،باب الحوائج*
تسلیت باد
🏴🏴🌴🌴🌴🌴🏴🏴
✦••✾🌹•🌟•🌹✾••✦
#آلاچیق
@Alachiigh
16.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🙏السلام علیک یا موسی بن جعفر یا امام کاظم علیه السلام 🤚🖤
عمری زدیم از دل صدا،باب الحوائج را
خواندیم بعداز ربنا، باب الحوائج را
روزیِ ما کرده خدا ،باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش،«یا باب الحوائج» را
💐🖤#شهادت مظلومانه هفتمین مولای غریب شیعیان حضرت #موسی_بن_جعفر علیه السلام تسلیت باد🖤💐
خیلی التماس دعا..🙏🙏
نماهنگ زیبای #سفره_موسی_بن_جعفر
#شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
#هیئت_مجازی
@Alachiigh
🔴کنیز زیباروی و امام موسی کاظم
مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بیحیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود).
امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان میشوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم.
هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند.
مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب میگوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ،
جریان را به هارون گزارش داد.
هارون گفت:
به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است،
کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد.
هارون پرسید: تو را چه شده؟
گفت: خبر تازهای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز میخواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند میشود.
به او عرض کردم:
مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟
فرمود: با تو چه کار دارم؟
عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آوردهاند.
آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کارهاند؟!
نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرشهای نفیس در آن گسترده بود و حوریههای بسیار زیبا با لباسهای آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم.
با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد.
هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟
گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم.
هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد.
از او پرسیدند: چرا چنین میکنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … .
راوی این داستان میگوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیهالسلام) رخ داد.
بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸
#شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
@Alachiigh