🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺
✿ قسمت 4⃣3⃣
راننده پیاده شد و داد کشید:
_"های چته خانم؟ کوری؟ ماشین به این بزرگی را نمیبینی؟"
توی تاکسی یک بند گریه کردم تا برسم خانه...
آن قدر به این و آن التماس کردم تا اجازه دهند مسئول بنیاد را ببینم.
وقتی پرسید:
_ "چه می خواهید؟"
#محکم گفتم:
_ "می خواهم همسرم زیر نظر #بهترین پزشک های خودمان در یک آسایشگاه خوش آب و هوا بستری شود که مخصوص #جانبازان باشد."
دلم برای زن های شهرستانی می سوخت که به اندازه ی من سمج نبودند.
به همان بالا و پایین کردن های قرص ها رضایت می دادند.
#مسئول_بنیاد نامه ی درخواستم را نوشت. ایوب را فرستادند به آسایشگاهی در #شمال
بچه ها دو سه ماهی بود که ایوب را ندیده بودند.
با آقاجون رفتیم دیدنش
زمستان بودو جاده یخبندان. توی جاده گیر کردیم.
نصف شب که رسیدیم، ایوب از نگرانی جلوی در منتظرمان ایستاده بود.
آسایشگاه خالی بود.
#هوای_شمال توی آن فصل برای #جانبازان #شیمیایی مناسب نبود.
ایوب بود و یکی دو نفر دیگر..
سپرده بودم کاری هم از او بخواهند، آن جا هم #کارهای_فرهنگی می کرد.
هم حالش خوب شده بود و هم دیگر سیگار نمی کشید.
مدت #کوتاهی شمال زندگی کردیم، ولی همه کار و زندگیمان #تهران بود.
برای #عمل های ایوب تهران می ماندیم.
ایوب را برای #بستری که می بردند من را راه نمی دادند.
می گفتند:
_"برو، همراه مرد بفرست"
کسی نبود اگر هم بود برای چند روز بود. هر کسی زندگی خودش را داشت و
زندگی من هم #ایوب بود.
کم کم به بودنم در بخش عادت کردند.
پاهایم باد کرده بود از بس سر پا ایستاده بودم.
یک پایم را می گذاشتم روی تخت ایوب تا استراحت کند و روی پای دیگرم می ایستادم.
#پرستارها عصبانی می شدند:
_"بدن های شما استریل نیست، نباید این قدر به تخت بیمار نزدیک شوید."
اما ایوب کار خودش را می کرد. #کشیک می داد که کسی نیاید.
آن وقت به من می گفت روی تختش دراز بکشم..
به روایت همسر شهید
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#رمان_واقعی
#زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
🍁〰🍂
@Alachiigh
⚜علمــدارعشــق
قسمت #سی_ششم
زهرا به اصرار بامن راهی مزارشهداشد
وقتی قدم به مزارشهدا گذاشتم
یاد چندهفته پیش افتادم...
که پیکرپاک سیدرسول پسرداییم روی دست مردم تواین مزار برای همیشه آرام خوابید
به رسم احترام و ادب اول رفتیم مزارسیدرسول
یک ردیف بعداز مزارسیدرسول
مزارشهدای گمنام مدافع حرم بود
-زهرا میشه تنهام بذاری.. میخام با این گمنام ها تنها باشم
زهرا: باشه آجی
نشستم کنار مزارشهیدگمنام مدافع حرم
چرا اینجا خوابیدی ؟
مادرت چشم انتظارت نیست ؟
زن داشتی؟
یا مثل مرتضی من عقدکرده بودی؟
میدونم عاشق بودی
میدونم یه عشق زمینی داشتی
میدونی شهدا من تا اینجا کشوندن
من اصلا محجبه نبودم..
من فقط یه نخبه علمی بودم
شما چادربهم دادید
شما مرتضی به من دادید
خیلی انتظار سخته
من میدونم لیاقت میخاد زن شهیدشدن
اومدم بگم این #لیاقت اگه قسمتم شد
اگه مرتضی من آسمانی شد
فقط فقط #صبرش بهم بدید
فاتحه خوندم پاشدم برم پیش زهرا
چندقدم مونده به زهرا
چشمام سیاه شد
و از حال رفتم...
چشمامو که باز کردم دیدم تو بیمارستانم
مامانم و بابام
مادر مرتضی
زهرا
پیشم بودن
عزیزجون:مادر فدات بشه چرا خودتو عذاب میدی انقدر.. یه ذره #محکم باشیه ذره #صبرزینبی داشته باش
- مامان خیلی سخته... خیلی
بعداز اتمام سرم دکتر اجازه مرخصی داد
مادرم اصرارداشت برم خونه ای خودمون اما من نمیخاستم
از جایی که بوی مرتضی میده دور بشم
امروز بایدمیرفتم دانشگاه حلقه صالحین داشتم
مربی حلقه بودم..
همه دانشگاه خبرداشتن
مرتضی من و علی آقا بعنوان مدافع حرم رفتن سوریه
وارد حسینه دانشگاه شدم.. بچه ها اومده بودن
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از تلاوت چند آیه از قرآن
_دخترا امروز میخایم در مورد دفاع از حرم صحبت کنیم
نظرتون آزادانه درمورد #دفاع از حرم و مدافعین حرم بگید
+برای چی میرن ؟
=بخاطر پول از زن و بچه شون میگذرن ؟
@اصلا به ما چه مگه تو کشور ما جنگه؟
√عربها چه به ما خودمون فداشون کنیم..
£اگه اونا نرن برای دفاع داعش الان تو نمک آبرود آفتاب گرفته بود..
_بچه ها شما نظرتون گفتید..
همه... حالا حرفای منو گوش کنید
بچه ها ما از بچگی #باعشق به امام حسین (ع)بزرگ شدیم... همش میگفتیم اگه کربلا بودیم فلان میکردیم
خب الان دشمن یه سری آدم ازخدا بیخبر جمع کرده
که #هدفشون خشن نشون دادن چهره #اسلام هست... بچه ها بدون رودرواسی چندتاتون #ماهواره دارید
من_سامره شما بگو
تو چندتا فیلم از رسانه های غربی آدم بده سریال اسمش از ائمه بوده آدم خوبه عایشه ،عثمان و عمر .....
سامره : همه
من : خب بچه ها ببینید اینطوری که دارن #چهره_ائمه تو ذهن اونور آبی ها خراب میکنن
الان یه سری جمع کردند علنا اسلام #خشن نشون بدن
لب تابم روشن کردم
_بچه ها ۳تا فیلم بهتون نشون میدم توضیحشم زیرش هست
ازم توضیح نخاید که #بی_حیا هست گفتنش..
فیلم اولی فروش بانوان سوری بعنوان برده است
فیلم دوم جهادنکاح
فیلم سوم شهادت یه مدافع ایرانی
_بچه ها بنظرتون اینجور پریدن به سوی معشوق و گفتن ذکر یاحسین #باپول میشه؟
بچه ها شما همتون منو میشناسید..
از عشقم به آقای کرمی هم باخبرید
از مریضی این مدتم باخبرید
ازوضع مالی عالی خانواده من و آقای کرمی همینطور
صدام لرزید...
_بچه ها به جدم قسم هیچکدوم از مدافعین پول نمیگرن...
#ناموس_شیعه درخطره... کربلا به پاست
مردامون نرن حضرت زینب دوباره اسیر میشن..
_بچه ها سالهای بین ۵۹-۶۸ نیرو بعث به کشور ما حمله کرد
هیچ کشوری به ما کمک نکرد... ۹۰خورده ای کشور...
نیروی بعث تا بن دندان مسلح کردن..
بچه هامون شهید شدن
خرابی ها بار اومد.
بچه ها ما شیعه ایم باید پشت هم باشیم
ما مزه جنگ کشیدیم
بعداز جنگ مزه آرامش به لطف #امام_زمان و از لطف #رهبری_سیدعلی داریم
بچه ها #وظیمون به سوریه کمک کنیم
بچه ها امیدوارم قانع شده باشید
چرا مدافعین حرم میرن
با صلوات بر محمد و آل محمد پایان جلسه
✨اللهم صلی محمد و ال محمد و عجل فرجهم✨
جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#علمدار_عشق
#پریسا_ش
🎋〰🍂
@Alachiigh