eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.3هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️🔴کودکان زیر ۲ سال باید از وسایل دیجیتالی دور باشند زیرا فرآیند مغزی آنان به تأخیر می افتد ، باعث کاهش توانایی آنان در برقراری ارتباط می شود و عضلاتشان نیز تحلیل می رود. 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید بابک نوری🌹 ✨قسمتی از وصیت زیبای شهید: ✍اینجانب بابک نوری هریس فرزند محمد به تو حسادت می‌کنند، تو مکن. تو را تکذیب می‌کنند، آرام باش. تو را می‌ستایند، فریب مخور. تو را نکوهش می‌کنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک می‌خوانند، مسرور مباش... آنگاه از ما خواهی بود. حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت (از امام پنجم) خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آن‌ها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی به‌قدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمی‌دانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟ ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
🔴❌تندیس احمق ترین و نفهم ترین زن سال میرسه به: مادر 💢با اینکه میدونست آشوبگرای مسلح تو اون خیابون هستن، بچه معصومشو برد.. و بعدش با قاتلش که اعتراف به قتل و تیراندازی کرده بود، متحد شد.. و همچنان به قاتلین اصلی پسرش (شبکه های ماهواره عامل تحریک و آشوبها) خوراک میده.. این آدم چنان از جمهوری اسلامی کینه داره که حتی حاضر نیست باور کنه قاتلای بچه اش دشمن جمهوری اسلامی هم هستند و همچنان در صف قاتلان ایستاده.. 🎋〰☘ @Alachiigh
️⛔️⭕️ ⛔️خودروی قاتل شهیدقنبری/روایت ادامه خیانت ها 🔻متاسفانه در بازی جدید مادر کیان پیرفلک در تولدگرفتن پسرش(شما بگویید دمیدن بر خاکستر اغتشاشات)، یکی از نیروهای امنیت کشور به رسید. دلیل آن هم، زیر گرفتن نیروی امنیت با خودرو ، که گفته می شود فرد خاطی پسر عموی مادر کیان(پویا مولایی) هست، که اگر توسط نیروهای امنیتی دیگر کنترل نشده بود، مشخص نبود چند سرباز بی گناه و چند نیروی دیگر امنیتی زیر گرفته می شد. 🔻 ❌⭕️در حالیکه قاتلین کیان مشخص و اعتراف آن در رسانه ها نیز منتشر گردید ، این بازیها، جز دامن زدن به نا امنی و بازی کردن در زمین دشمن هست❓ 🚫تا کی باید شاهد موج سواری و خیانت امثال پدر مهسا امینی و مادر کیان باشیم⁉️ ❌آیا وقت برخورد جدی با این افراد نرسیده که هر روز با بازی جدیدی، خانواده ای را داغدار و جفتک پرانی به امنیت کشور کرده و می کنند⁉️ ⭕️آیا اکنون مادر کیان پاسخگوی ۵ فرزند داغدار شهید هست؟! یا فقط داغ (فالورگیری و جلب توجه) او داغ است. ⛔️بماند از سراسیمه شدن رسانه های فارسی زبان معاند،که آب از لب و لوچه شان سرازیر است و در تغییر روایت بدنبال عوض کردن جای شهید و جلادند..... که البته این قصه با توجه به گوش های بلند مخاطبینش طبیعیست. آقای قوه قضاییه مسامحه تا کی⁉️ ✍سادات عسگری 🎋〰☘ @Alachiigh
❌⛔️حرامزادگی به سبک اینترنشنال 🔻طرف عمدی با ماشین مامور زیر گرفته و کشته... چه بسا اگه متوقفش نمیکردن جان تعداد بیشتری آدم هم میگرفته؛ بعد اینترنشنال جوری تیتر زده انگار یه آدم بیگناه مرده! 🔻همه‌ی جانیان جنبش کثیف زن_زندگی_آزادی رو به همین سبک سعی کردن مظلوم جلوه بدن 🎋〰☘ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۴۸ و نمازی که قضا نشد خوابم برد ... بی توجه به زمان و ساعت ... و
قسمت دنیای من دنیای من فرق کرده بود ... از هیچ چیز و هیچ کس نمی ترسیدم ... اما کوچک ترین گمان ... به اینکه ممکنه این کارم خدا رو برنجونه ... یا حق الناسی به گردنم بشه ... من رو از خود بی خود می کرد ... و می بخشیدم ... راحت تر از هر چیزی ... هر بار که پدرم لهم می کرد ... یا سعید همه وجودم رو به آتش می کشید... چند دقیقه بعد آرام می شدم ... و بدون اینکه ذره ای پشیمان باشن ... خدایا ... بندگانت رو به خودت بخشیدم ... تو، هم من رو ببخش ... و آرامش وجودم رو فرا می گرفت ... تازه می فهمیدم معنای اون سخن عزیز رو ... - به بندگانم بگو ... اگر یک قدم به سمت من بردارید ... من ده قدم به سمت شما میام ... و من این قدم ها و نزدیک تر شدن ها رو به چشم می دیدم... رحمت ... برکت ... و لطف خدا ... به بنده ای که کوچک تر از بیکران بخشش خدا بود ... حالا که دیگه حق سر کار رفتن هم نداشتم ... تمام وقتم رو گذاشتم روی مطالعه ... حرف هایی که از آقا محمدمهدی شنیده بودم ... و اینکه دلم می خواست خدا را با همه وجود ... و همون طور که دیده بودم به همه نشون بدم ... دلم می خواست همه مثل من ... این عشق و محبت رو درک کنن... و این همه زیبایی رو ببینن ... کمد من پر شده بود از کتاب ... در جستجوی سوال های مختلفی که ذهنم رو مشغول کرده بود ... چرا خدا از زندگی ها حذف شده؟ ... چه عواملی فاصله انداخته؟ ... چرا؟ ... چرا؟ ... من می خوندم و فکر می کردم ... و خدا هم راه رو برام باز می کرد ... درست و غلط رو بهم نشون می داد ... پدری که به همه چیز من گیر می داد ... حالا دیگه فقط در برابر کتاب خریدن هام غر می زد ... و دایی محمد ... هر بار که می اومد دست پر بود ... هر بار یا چند جلد کتاب می آورد ... یا پولش رو بهم می داد ... یا همراهم می اومد تا من کتاب بخرم ... بی جایی و سرگردانی کتاب هام رو هم که ... از این کارتون به اون کارتون دید ... دستم رو گرفت و برد ... پدرم که از در اومد تو ... با دیدن اون دو تا کتابخونه ... زبونش بند اومد ... دایی با خنده خاصی بهش نگاه کرد ... حمید آقا ... خیلی پذیرایی تون شیک شد ها ... اول، می خواستیم ببریم شون توی اتاق ... سعید نگذاشت ... خفه شو روانی زمان ثبت نام مدارس بود ... و اون سال تحصیلی به یکی از خاص ترین سال های عمرم تبدیل شد ... من، سوم دبیرستان ... سعید، اول ... اما حاضر نشد اسمش رو توی دبیرستانی که من می رفتم بنویسن ... برام چندان هم عجیب نبود ... پا گذاشته بود جای پای پدر ... و اون هم حسابی تشویقش می کرد و بهش پر و بال می داد ... تا جایی که حاضر نشد به من برای رفتن به کلاس زبان پول بده... اما سعید رو توی یه دوره خصوصی ثبت نام کرد ... اون زمان ... ترم 3 ماهه ... 400 هزار تومن ... با سعید، فقط 6 نفر سر کلاس بودن ... یه دبیرستان غیرانتفاعی ... با شهریه ی چند میلیونی ... همه همکلاسی هاش بچه های پولداری بودن که تفریح شون اسکی کردن بود ... و با کوچک ترین تعطیلات چند روزه ای ... پرواز مستقیم اروپا ... سعی می کرد پا به پای اونها خرج کنه ... تا از ژست و کلاس اونها کم نیاره ... اما شدید احساس تحقیر و کمبود می کرد ... هر بار که برمی گشت ...سعی می کرد به هر طریقی که شده ... فشار روحی ای رو که روش بود رو تخلیه کنه ... الهام که جرات نزدیک شدن بهش رو نداشت ... و من... همچنان هم اتاقیش بودم ... شاید مطالعاتم توی زمینه های روانشناسی و علوم اجتماعی ... تخصصی و حرفه ای نبود ... اما تشخیص حس خلأ و فشار درونی ای رو که تحمل می کرد ... و داشت تبدیل به عقده می شد ... چیزی نبود که فهمیدنش سخت باشه ... بیشتر از اینکه رفتارهاش ... و خالی کردن فشار روحیش سر من ... اذیتم کنه و ناراحت بشم ... دلم از این می سوخت که کاری از دستم براش بر نمی اومد ... هر چند پدرم حاضر نشده بود ... من رو کلاس زبان ثبت نام کنه ... اما من، آدمی نبودم که شرایط سخت ... مانع از رسیدنم به هدف بشه ... این بار که دایی ازم پرسید کتاب چی می خوای؟ ..یه لیست کتاب انگلیسی در آوردم . با یه دیکشنری . و از معلم زبان مون هم خواستم خوندن تلفظ ها رو از توی دیکشنری بهم یاد بده . کتاب ها زودتر از چیزی که فکر می کردم تموم شد ... اما منتظر تماس بعدی دایی نشدم .رفتم یه روزنامه به زبان انگلیسی خریدم از هر جمله 10 کلمه ایش شیش تاش رو بلد نبودم ... پر از لغات سخت ... با جمله بندی های سخت تر از اون ... پیدا کردن تک تک کلمات خوندن و فهمیدن یک صفحه اش ... یک ماه و نیم طول کشید ... پوستم کنده شده بود ... ناخودآگاه از شدت خوشحالی پریدم بالا و داد زدم جانم ... بالاخره تموم شد خوشحالی ای که حتی با شنیدن . خفه شو روانی ..هم خراب نشد ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده: @Alachiigh
✳️ 🔴هرگز بعد از غذا خوردن، این ۵ کار را انجام ندهید! 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید تهرانی مقدم🌹 🔴شما از که عمرش رو تو گذروند و در خدمت سیاستهای آمریکا بود و تو همون آمریکا مُرد، اسطوره بساز و ربطش بده به ایران ولی ایرانی واقعی که به و ایران جون داد و جون خودش رو هم تو این راه گذاشت بود که اسطوره واقعی ایرانه. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh