eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🙏 پروردگارا! ببخش مرا که آنقدر حسرت نداشته هایم را خوردم، شاکر داشته هایم نبودم   @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید ابراهیم هادی🌹 يكبار كه با ابراهیم صحبت مي‌كردم گفت: وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی می‌رفتم همیشه با وضو بودم. هميشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز می‌خواندم. پرسیدم: " چه نمازی؟! "، گفت:" دو رکعت نماز مستحبي می‌خوندم و از خدا می‌خواستم که یه وقت تو مسابقه‌، حال کسی رو نگیرم." اما آنچه که ابراهیم را الگوئی برای تمام دوستانش نمود. دوری ازگناه بود. او به هیچ وجه گِرد گناه نمی‌چرخید. حتی جائی که حرف از گناه زده می‌شد سریع موضوع را عوض می‌کرد. هر وقت هم می‌دید که بچه‌ها در جمع مشغول غیبت کسی هستند مرتب می‌گفت : ((صلوات بفرست ))و يا به هر طریقی بحث رو عوض می‌کرد. هیچگاه از کسی بد نمی‌گفت ، مگر به قصد اصلاح کردن، هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمي‌پوشید . بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می‌کرد و زمانی هم که علت آن را سؤال می‌کردیم، می‌گفت: برای نفس آدم،این کارها لازمه. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 اعتراف صریح ابطحی رئیس دفتر خاتمی در زمان اصلاحات: میرحسین موسوی از روی نادانی، محمد خاتمی از روی خیانت و هاشمی رفسنجانی از روی انتقام گیری را رقم زدند. @Alachiigh
⭕️روس‌ها دوباره خطای راهبردی می‌کنند؟ 🔻سخنان پایانی مصاحبه یک ساعته لاوروف با RIA Novosti درمورد اوکراین و جنگ غزه حاوی پیام مهمی به تل‌آویو، واشنگتن و تهران بود. تاکید بر تاریخ مشترک روسیه و اسرائیل درمبارزه با نازیسم و شبیه کردن سلاح زدایی/ایدئولوژی زدایی از غزه به آنچه در اوکراین می‌گذرد. یعنی درصورت همراهی غرب و تل آویو با روسیه در جنگ اوکراین، مسکو آمادگی دارد تا درمورد جنگ غزه با طرحهای آنها همراهی کند. 🔻دقت کنید که روسیه به آخرین قطعنامه شورای امنیت برای ارسال کمک های بشردوستانه به غزه رای ممتنع داد. در شراکت با روسیه، ایران باید بسیار هوشیار باشد. این شراکت نه ایدئولوژیک و نه استراتژیک، بلکه تنها در موارد محدودی می تواند به اتحاد برای رسیدن به منافع ملی ایران باشد. ما هیچ عهد اخوتی با این کشور نخواهیم داشت. @Alachiigh
🔴 از ساکتین فتنه ۸۸ تا ساکتین فتنه کشف حجاب و براندازی فرهنگی 🔻 این روزها مشاهده می کنیم که برخی افراد که در فتنه ۸۸ جزو ساکتین فتنه نبودند و از آن فتنه، سربلند بیرون آمدند، امروز در فتنه کشف و بی بند و باری، جزو ساکتین فتنه هستند! ⚠️ساکت فتنه، ساکت فتنه است؛ چه فتنه ۸۸ و چه فتنه امروز؛ به سهم خود در حمله به ارزش های دینی و مبانی انقلاب مقصر است. به سهم خود جاده صاف کن است و در پیاده شدن نقشه دشمن و مقصر است. @Alachiigh
27.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢🔴صحنه‌های دیدنی از تلاوت قاریان ایرانی در خارج معظم انقلاب: 🔹بحمدالله کشور ما از لحاظ قرّاء خوشخوان یکی از کشورهای برجسته و نمونه است. یعنی در دنیای اسلام شاید مثلاً [بجز] کشور مصر که حالا یک امتیازی در این زمینه دارد، من فکر نمی‌کنم بقیّه‌ کشورها این تعداد برجسته و خوش‌وان و درست‌خوان در کشورها وجود داشته باشد که بحمدالله در کشور ما هست. @Alachiigh
صدای ریحانه منو ار فکر به موهای لخت و محاسن مشکی محمد بیرون کشید گیج گفتم _چی؟؟؟ +اه فاطمهههههه دوساعت دارم برات فک میزنم تازه میگی چیی؟ حواست کجاست خواهر؟ مجنونیاا!! دیگه زیادی سوتی داده بودم خندیدم و گفتم _غرررر نزنننن چطورییی تو دلم تنگ شد واست بابا +اره اصن معلومه چقدرم شدت دلتنگیت زیاده . تمام تلاشمو میکردم تا زمان حرف زدن صدام تو بهترین حالت باشه . _چع خبرااا خوبیییی وایییی نی نی تون خوبه؟ +خوبم.نی نی مونم خوبه بیاا داخل دیگههه! دوساعته اینجا نگهت داشتم. _نه نه همینجا راحتم مامانم بیرون منتظره باید برمممم . +عه اینطوری که نمیشه. یخورده بمون حداقل ! _نمیشه عزیزم باید برم . +خبب پس صبر کن نی نی و بیارم ببینی .حداقل رو ایوون بشین خسته میشیی اینجوری _اشکالیی نداره بدووو بیاررشش ریحانه رفت منم جوری نشستم که بتونم یواشکی به محمد نگاه کنم داشت کف ماشین و جارو برقی میکشید نوشته پشت شیشه ماشین توجه امو جلب کرد با خط خیلی قشنگی نوشته بود "اللهم عجل لولیک الفرج" یه لبخند قشنگ رو لبم نشست صدای ریحانه و شنیدم که با صدای بچگونه گفت : +خاله فاطمه من اومدم! با ذوق از جام بلند شدم وبی اراده گفتم _ واییی خدااا چههه نازه این بَشر! +بله دیگهه فرشته خانوممون به عمش رفته . _اسمش فرشته است ؟ +ارهه دخترمون خودشم فرشته اس. _ای جونم قربونش برم الهیی بچه رو گرفت سمتم و گفت : +بیا انقدر نی نی دوست داری بغلش کن _دوست دارم بغلش کنما... ولی میترسم! ما اطرافمون بچه نداریم ! +عه ترس واسه چی .بشین بدم بغلت نشستیم باهم بچه رو آروم گذاش تو بغلم انقدر تنها بودم و نوزاد اطرافم کم دیده بودم احساس عقده ای شدن میکردم . دست کوچولوش و آروم بوسیدم که بوش دیوونه ام کرد. یهو با ذوق گفتم : _وایی بوی نی نی میده! ریحانه زد زیر خنده و +نی نیه ها دلت میخواد بوی چی بده ؟؟ با تمام وجود بوشو به ریه هام کشیدم و شروع کردم قربون صدقه رفتنش. دیگه حواسم از محمد پرت شده بود براش روسری کوچولوی صورتی بسته بودن. خواب بود .مژه های بلندش باعث میشد هی دلم واسش ضعف برهه ریحانه بلند گفت : +بسهه محمد به خداا تمیز شد چی از جون اون بدبخت میخوای ؟ دنباله نگاهش و گرفتم ک رسیدم به محمد که از ماشین بیرون اومده بود و و با پارچه شیشه هاشو تمیز میکرد . در جواب حرف ریحانه چیزی نگفت که فکر کنم بخاطر حضور من بود یهو ریحانه داد کشید وگفت : عه جزوتو نیاوردمم .یادت میره ببریش برم بیارم رفت داخل.تا رفت داخل لب و لوچه فرشته کج شد و صورتش قرمز. یهو استرس گرفتم و با خودم گفتم وای خدا گریه اش نگیرهه ریحانه کوفت بگیری که بچه رو بیدار کردی . سریع با دست آزادم جعبه ی زنجیرمو از کیفم در اوردم و گذاشتم تو پتوش . صدای سوئیج ماشین محمد اومد فک کنم قفلش کرده بود انقدر حواسم به بچه بود که نمیتونستم با دقت نگاه کنم هر چی میگذشت اخمای بچه بیشتر توهم میرفت . اومد سمتم داشت از پله ها بالا میومد که صدای گریه بچه بلند شد . خیلی ترسیدم تجربه ی نگه داری بچه رو نداشتم .نمیدونستم وقتی گریه میکنه باید چیکار کنم .همشم ترس اینو داشتم که نکنه چون من بغلش کردم داره گریه میکنه پاک خل شده بودم محمد از کنارم رد شد که صدای گریه ی بچه شدت گرفت چاره ای برام نمونده بود یهوبا یه لحن ترسیده ، جوری که انگار یه صحنه ترسناک و دیده باشم بلند گفتم : +وایییییی بچه گریه میکنه برگشتم پشت سرم و نگاه کردم. مردد و با تعجب ایستاده بود.نمیدونست باید چیکار کنه چون رو پله بودم با استرس زیادی از جام بلند شدم که همزمان اونم اومد سمتم. یخورده به دستم نگاه کرد و بعد جوری دستش و گذاشت زیر پتوی بچه که با دستم تماسی نداشته باشه. چون من یه پله پایین تر بودم فاصلمون کم نشده بود ولی تونستم بوی عطرش و حس کنم امروز چه اتفاقای عجیبی افتاد خیلی خوشحال شدم از اینکه بچه گریه اش گرفت. فرشته رو گرفت و رفت داخل . دوباره تپش قلب گرفته بودم زیپ کیفم و بستم و بندش و گذاشتم رو دوشم و ایستاده منتظر موندم چند لحظه بعد ریحانه جزوه به دست برگشت و گفت : +ببخش که دیر شد جزوه و ازش گرفتم و گفتم : _نه بابا این چ حرفیه بعدم بغلش کردم و گفتم : _خب من دیگه برم تا مامانم نکشتتم. +عهه حیف شد که زود داری میری .خوشحال شدم دیدمت گلم. خداحافظ . جوابش و دادم و ازش دور شدم . در خونشون و بستم و نشستم‌تو ماشین قبل از اینکه مامان حرفی بزنه گفتم : _غلط کردم تقصیره توعه دیگه انقدر بچه اطرافمون نبود بچشونو دیدم سرگرمش شدم . یه چشم غره داد و پاشو گذاشت رو گاز : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شما به یک کانال "کاملا: شهدایی، اخلاقی، مذهبی، انگیزشی و... " دعوت شدید! که عبارتند از در تمام ابعاد: مطالعاتی و ویدئو و عکسنوشته و پروفایل و... هست از شما دعوت به عمل می آید که دراین پویش عضویت دعوتنامه قدم رنجه بفرمایید و این دعوت را از جانب بنده حقیر ندانید! که این دعوتنامه از خود جانب شهدا به شماست💌 👇 https://eitaa.com/sokhan_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سید_ابوالفضل_کاظمی🌹 یکی از بچـه ها اسمش اسـرافیل بـود؛ کم سن و سال و خوش خنده. به راننده ماشین حمل غذا گفت: «داداش! خواستی بـری عقب، محـبت کن جنــازه ما را هم با خـودت ببـر!.» لقـمه توی دهانمـان بود؛ خنـده مان گـرفت. تویوتا، غذای بچـه ها رو پخش کرد و دور زد. داشت برمی گشت که یکدفعه یک خمپـاره خورد بغل اسرافیل؛ ظرف غذایم را پرت کردم و شیرجه رفتم روی زمین؛ اما سریع بلند شدم. وسط گردوخاک دویدم طرف اسرافیل؛ ترکـش به شـاهرگش خورده و درجـا تمـام کـرده بود. چند تا از بچـه های دور و برش، غرق خون و زخمـی و پخـش و پلا بودند. پیکـر اسـرافیل و زخمیهـا را بـا همــان تویوتـا فرستادیم عقـب. برگشتم همانجــا؛ زمین از خــون خیس بـود. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
❌👆🔴 محبوبه بیات👇 🔻بازیگر مشهدی اسبق سینما و هم‌بازی قدیمی ، یک پرده دیگه از «رضا مارمولک» رو افشا کرد! ❌همسر رضا کیانیان، خواهر یکی از عناصر کادر گروهک منافقین در کانادا است! @Alachiigh
از مافیای سگ خبر دارید؟⁉️ 🔻اگر از مافیای سگ‌های بی‌صاحب و پناهگاه‌ها خبر ندارید این متن را بخوانید: 🔹سال ۱۳۸۷ یه قانون نوشتن که از اون‌ روز به بعد قرار شد برای سگ‌های بی‌سرپرست پناهگاه راه بندازن و سگ‌ها رو با خفت‌گیر، دارت و تفنگ بی‌هوشی زنده‌گیری کنن ببرن تو پناهگاه‌ها، کمی رسیدگی کنن، سالم‌ترها رو عقیم و بعد براشون سرپرست پیدا کنن. سگ‌های مریض‌ هم یوتانایز (مرگ آسان) کنن. 🔹از این تاریخ میرشکارها کنار گذاشته‌شدن و کار به‌دست پیمان‌کارها افتاد. 🔹همه‌ قسمت‌های دستورالعمل تقریبا اجرا می‌شه به‌جز اون بخش آخر. چرا؟ چون یوتانایز یعنی سگ کمتر! سگ کمتر هم یعنی آجرشدن نون پیمان‌کار. 🔹یه کاسبی راه افتاد که هرچی سگ بیش‌تر، نونش هم چرب‌تر. یواش‌یواش یه عده افتادن به ساخت قفس و طویله و اسمش رو هم گذاشتن پناهگاه! 🔹سگ‌های بدبخت رو می‌گیرن، از هر ۱۰۰ تا چهارتاشون رو عقیم می‌کنن و دوباره تو بیابون آزاد می‌کنن. چند وقت بعد دوباره می‌گیرن تا صورت وضعیت بدن! و روز از نو، روزی از نو! یه نون‌دونی چرب جور شده‌. 🔹سگ‌های هر منطقه، حساب‌وکتاب و صاحب خودشون رو دارن. حتی از هم‌دیگه سگ می‌دزدن. کار به توله‌کشی کشیده و در این شغل، هرچی سگ بیشتر، اوضاع بهتر. 🔹این همه سگ غذا هم می‌خوان. زرنگ‌ترها پناهگاهشون رو نزدیک مراکز دفن پسماند می‌زنن. اونجا پر از غذاست (البته از نوع فاسدش). شماره‌حساب هم می‌دن و مردم از همه‌جا بی‌خبر براشون پول واریز می‌کنن! 🔹رقابت‌ سر سگ‌ها بالا گرفته. یه عده گردن‌کلفت شدن و مافیا شکل گرفته. با شعار «حیوان‌دوستی» شروع کردن به وانت‌وانت غذادادن به سگ‌های نگون‌بخت بیابون. سگ‌ها هم که شکمشون سیر شد، تا تونستن زاییدن! توله پشت توله. جمعیت تو این چند سال ترکید و به بالای ۳میلیون رسید. 🔹متاسفانه یک جنبش عظیم غذارسانی به سگ‌های ولگرد و بی‌سرپرست راه افتاده. ما با یک لشکر طرفیم! 🔹آمار سگ‌گزیدگی از ۲۰۰هزار تا در سال گذشته. غذارسانی به حیوانات ولگرد در ایران به یک فرقه و ایدئولوژی تبدیل شده‌. 🔹جهالتی مدرن که علاوه بر زیست‌شناسان حفاظت، نیاز به ورود روان‌شناسان و متخصصان آسیب‌های اجتماعی و حتی کارشناسان جرایم سازمان‌یافته و افراد آشنا به ویژگی‌های شخصیتی بزهکاران به این چالشه. 🔹ماجرای سگ‌های بی‌سرپرست ماجرای حیوانی اهلی‌ست که به آفت و گونه مهاجم تبدیل شده. گونه‌های مهاجم به‌ویژه سگ‌های ولگرد و بی‌سرپرست یک معضل جهانی و سومین دلیل انقراض حیات‌وحش در جهان به‌شمار میان. 💢 پ‌ن: این نوشته را اکانت «فلات ایران» که مخالف نظام و ارزشی‌ها است منتشر کرده! @Alachiigh
محمد : بچه رو بردم داخل. از پتو درش اوردم و دادم دست مامانش . یهو یه چیزی از پتوش افتاد پایین . رو فرش و نگاه کردم که چشمم به یه جعبه کوچیک افتاد . برش داشتم و بازش کردم و روبه زنداداش گفتم _ این واسه فرشته است ؟ +کو؟ ببینم ؟ جعبه رو دادم بهش یه زنجیر طلایی خوشگل از توش بیرون آورد و گفت +نه! کجاا بود؟ _تو پتوی فرشته ریحانه اومد و گفت +عه کی گذاشت ؟ امروز که کسی نیومده بود خونمون... جزفاطمه! _ خو لابد اون گذاشته دیگه زن داداش با اخم گفت +دوست ریحانه چرا باید برای بچه ی من زنجیر بگیره ؟ وا نه بابا فکر نکنم ! _خو پ کی گذاشت ؟ کسی جوابی نداشت ریحانه گوشیشو گرفت و گفت +خب میپرسم ازش زن داداشم با بچه رفت تو اتاق . یه سیب از رو میز ورداشتم و دراز کشیدم رو مبل ریحانه با گوشیش ور میرفت ک گفتم _ریحانه ؟ +هوم؟ _میگما این دوستت چرا این مدلیه ؟ +وا چه مدلیه ؟ _اصن یه چیز عجیبیه.خیلی زشته اینجوری میگم میدونم خودم . ولی احساس میکنم خُله یه خورده . +عه محمد خجالت بکش دوستای خودت خُلَن . _ریحانه دارم جدی میگم تو انتخاب رفقات دقت کن . یه ادم با ۲۶ سال تجربه داره اینو بهت میگه. +برو بابااا . سیب و پرت کردم براش ک جا خالی داد _تو از وقتی با این روح الله ازدواج کردی انقدر بی ادب شدیا. خب داشتم میگفتم. باور کن خودت دقت کنی به رفتارش، به حرفم پی میبری اصن عجیبه انگار چند دقیقه زمان میبره تا چیزی و متوجه شه بهش سلام میکنی ۱۰ دیقه بعد جواب میده‌. یا اصن آخه این چ رفتاری بووود؟؟؟ چند سال بود بچههه ندیددد؟ عه عه عه بچه گریه کرد نزدیک بود سکته کنه. واییی مگه داریم ؟ نکنه اینکاراشو از قصد میکنه واسه جلب توجه ؟ +محمد واقعا توچته برادر من ؟چرا حرفای الکی میزنی ؟ تک فرزنده!!! خانوادشونم شلوغ نیست شاید.‌حالا بچه گریه کرد ترسید بیچاره! تو باید سوژش کنی؟ یادت رفته به آقا محسن چی گفتی؟ _حالا من نمیدونم.از ما گفتن بود.تو میخوای دفاع کن ولی اینم بگم قرار بود به احترام من وقتی اینجام هیچ وقت دوستاتو نیاری خونه.امیدوارم اینو یادت مونده باشه! + توکه اصلا نیستی همش تهرانی . تا کی ن من جایی برم نه بزارم کسی بیاد ؟ دوستای من چیکار به تودارن؟ نمیخورنت که ! _باااباا از وقتی سر و کله این دختره تو زندگی ما پیدا شد کلی مشکل پیش اومد. چندین بار نزدیک بود.... استغفرالله هاااا!!! + برادر من الانم کلی گناه کردی پشت مردم حرف زدی. این بیچاره چیکار کرد باعث گناهت شه ؟ یه بار خودت پریدی تو اتاق دیگه که ندیدیش حالا چرا گردن اون میندازی ؟ _تو که همچی و نمیدونی .همین امروز نزدیک بود دستم بخوره به دستش. حداقل با یکی هم شکل خودمون رفیق شو.ارزشای ما واسش ارزش باشه. +بیخیال محمد. من دیگه خسته شدممم . سیبم وپرت کرد برام یه گاز بهش زدم ریحانه درست میگفت کلی غیبت کردم خدا ببخشه منو زن داداش از اتاق بیرون اومدو گفت +شما دوباره به جون هم افتادین ؟ ریحانه گفت +زنداداش زنجیر وفاطمه واسه فرشته گرفته زن داداش با تعجب گفت +عهه چرا یعنی چی؟ این بچه کل هم اجمعین ما رو یه بار بیشتر ندید بعد واس بچه ی من زنجیر کادو اورده؟ چه چیزایی میشنوه ادم باور نمیکنه !! پولدارن؟ +اره خیلی. میخواستم بگم بفرما نگفتم عجیبه که ترجیح دادم بیشتر از این غیبت نکنم‌و کلا از فکرش بیرون بیام . چیه هر دفعه یا غیبت میکنم یا بدگویی آقا یعنی چی؟؟؟ اصلا همش تقصیره این دخترس. از وقتی ک پاش باز شد ب زندگیمون اینجوری هی راه به راه گناه میکنیم از چاله در میایم میافتیم تو چاه‌ . نمیدونم درسته نسبت دادن اینا بهش یا ن ... ولی دلم نمیخواست هیچ وقت ببینمش. ساعدم و گذاشتم رو چشمام تا یکم بخوابم که سرو صدای بچه نزاشت. رفتم بغلش کردم و سعی کردم ارومش کنم تا مامانش یکم استراحت کنه. چند بار فاصله ی بین اتاق ریحانه تا هال و اروم قدم زدم تا بچه خوابش برد. سعی کردم خیلی اروم بشینم تا بیدار نشه. ریحانه تو اتاقش مشغول درساش بود برا همین صداش نکردم. به صورت معصومِ فرشته نگاه کردم‌ . مگه میشه آخه بچه انقدر خوشگل باشه!؟ مژه های بلندش به من رفته بود! البته شنیده بودم که بچه وقتی بزرگ‌میشه موهاش ومژه و ایناش عوض میشه. یه چند دقیقه بود که تو بغلم آروم گرفته بود. دستای کوچولوشو اروم بوسیدم و گذاشتمش کنار خودم. چقدر دوسش داشتم. ینی اونم دوستم داره؟ بچس خب! حس داره! بیخیالِ افکار بچه گونم شدم و مشغول گوشیم ... دم دمای غروب بود که علی اومد دنبال زنداداش و رفتن خونشون. اذان مغرب و که دادن رفتم تو اتاقم و بابا رو بیدار کردم که وضو بگیره. خودمم وضومو گرفتمو نمازمو خوندم. به ساعت نگاه کردم رفتم سمت قرصای بابا‌ . دونه دونه با یه لیوان آب بهش دادم تا بخوره. : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور @Alachiigh
🔴 فواید بالا قرار دادن پاها به مدت 20 دقیقه در روز... • آرامـش روحی • کاهش ورم پاها • کاهش خستگی پاها • آرامش سیستم عصبی • بهبود عملکرد گوارشی بدن @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید حسین جعفری نیا🌹 درجه سرداری گفتیم حالا که درجه سرداری گرفته ، لابد با لباس و درجه می رود محل کار ، فقط درجه ها را زد روی لباس ؛ با اصرار لباسش رو پوشاندیم به تنش و با موبایل عکس گرفتیم. همان شد تنها عکسش با درجه سرداری، به حاج قاسم گفته بود که این درجه ها را نمی زنم، با لباس بسیجی آمدم پیش شما، تا آخر هم با همین لباس پیش شما می مانم. لباس بسیجی را بیشتر دوست دارم. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴❌🎥 بغض و اشک ملیحه محمدی فعال سیاسی خارج نشین هنگام صحبت درباره جایگاه و اثرگذاری اندیشه شهید سلیمانی! ❤️ "هنوز زود است که مردم ما سردار سلیمانی را بشناسند." ببینید👌 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️💢انتشار برای نخستین بار در برنامه جوانمرد حاج قاسم در جلسه با اشرار تواب: من امیدوارم روزی در کنار شما در لشگری با اسرائیل بجنگیم. @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صلی الله علیکِ یا بنت رسول الله🌸 ♥️💐بشارت باد بر اهالی زمین که سیب سرخ بهشت، جوانه زده است! چه بنویسم از آن بی ابتدا، بی انتها، زهرا زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا ولادت با سعادت حضرت فاطمه (س) و بزرگداشت مقام مادر و روز زن مبارک باد 🌺🌸💐🌸💐🌺 (س) @Alachiigh
بهش نگاه کردم و گفتم _حاج اقا؟ +جانم پسرم _خوب هستین شما؟ +اره . خوبم _ان شالله این هفته باید بریم تهران +چه خبره ان شالله؟ _واسه عملتون دیگه. این هفته نوبت داریم. +عمل چیه اخه!! بزارین خودمون به مرگِ خدایی بمیریم. _عههه حاجی این چه حرفیههه ... خدانکنه. الهی هزار سال زنده بمونین برامون پدری کنین. شما تنها امیدِ ما هستین. ما جز شما کی وداریم ؟ +امیدتون به خدا باشه ... سرشو بوسیدم و از جام پاشدم که دیدم ریحانه لباس پوشیده داره میره بیرون. ابروهام جمع شد وگفتم _کجا به سلامتی حاج خانم؟ +روحی اومده دنبالم میخوایم بریم خونه مامانش. _روحی چیه بچهههه. اسمشو درست تلفظ کن. بیچاره روح الله تو آخر این و دق میدی. بابا که از خطابِ ریحانه خندش گرفته بود گفت +اذیت نکن این بچه رو گناه داره. ریحانه نگام کرد و شکلک درآورد که گفتم _میگم بی ادب شدی میگی ن ! الان فکر میکنی دیگه کارت پیش ما گیر نیست نه؟ ! باشه خواهرم باشه هر جور میخوای رفتار کن. بعد که انتقامش و ازت گرفتم ناراحت نشو! +تا انتقامت چی باشه حالا میزاری برم؟ _چرا روح الله نمیاد بالا؟ +عجله داریم _باشه برو ب سلامت.سلام برسون ریحانه دست تکون داد: +خدافظ بابا خدافظ داداش _خدافظ باباهم ازش خدافظی کرد که رفت. رو کردم به بابا و: _هعی پدرِ من دیدی همه مارو گذاشتن رفتن!!!! آخرشم منم که برات موندمممم!! یعنی به پسرت افتخار نمیکنی؟ +نه چرا باید به تو افتخار کنم؟ زن و بچه که نداری! تو هم از رویِ بی خانوادگی این جا نشستی. اگه زن داشتی خودتم میرفتی! _بابااااا؟؟؟؟نوچ نوچ نوچ نوچ . من ازدواج کنم هم پیشتون میمونم. در ضمن زن کجا بود حالا! +همینه دیگه.همیشه اخرش به اینجا میرسیم که زن کجا بود!؟ واقعا متوجه نیستی داری پیر میشی؟ ۳۰ سالت شده! دوستای همسن و سال تو الان در شرف ازدواج بچه هاشونن. تو کی میخای دست بجنبونی پسر؟؟ _بابا جان نیست به خدا دخترِ خوب نیست. یعنی نه که نباشه من نمیبینم . +خدا چشاتو کور کرده . _اصن هر چی شما بگین. هر چی که بگین من میگم چشم! +چرا نمیری با این سلمای بیچاره ازدواج کنی؟ مگه چشه؟ هم دلش با توعه،هم دختر خوبیه. چشام از حدقه زد بیرون _کیییییی؟؟؟؟سلماااااا؟؟؟ بابا ینی من قدِ ارزنم ارزش ندارم که میگین سلما؟؟؟ آخه سلما چیش ب من میخوره ؟اصلا یکی از دلایل ازدواج نکردن من همین سلماست. یه همه بدبینم کرده. ادمی نیست که.... لا اله الا الله من نمیدونم شما واسه همه خوب میخواین به من که میرسه باید ... از جام پاشدم برم تو اتاق که یه وقت از روی عصبانیت چیزی نگم دل بابا بشکنه. همین که پاشدم صدام زد +همیشه از مشکلاتت فرار میکنی محمد!!! هیچ وقت سعی نکردی بشینی و حلشون کنی. تا کی میخوای مجرد بمونی؟ خب سلما نه! یکی دیگه!! یعنی تو شهرِ به این بزرگی یه دختر وجود نداره که به دلت بشینه؟ اصن این جا نه تو تهران چی !!! من نمیدونم آخه تو چرا انقد دست و پا چلفتی ای پسرررر. تو هیئتتون این همه پسر یه خاهرِ خوب ندارن؟ بابا نمیشه که! پس فردا من بیافتم سینه قبرستون تو میخوای چیکار کنی؟ مردم حرف در نمیارن بگن پسر اینا دیوونه است کسی بهش زن نمیده؟ اصلا مردم هیچی تو نباید دینتو کامل کنی؟ دو رکعت نمازی که یه آدم متاهل میخونه از هفتاد رکعت نمازی که تو میخونی بهتره ! اینارو که خودت بهتر از من میدونی! باید ازدواج کنی امسال محمد.‌ _چشم بابا . چشم. ولی صبر کنید یه دختر خوب پیدا شه ... +بازم داری طفره میری. دخترِ خوب پیدا نمیشه. خودت باید پیدا کنی از جام پاشدم و کلافه رفتم تو آشپزخونه. سه بار صورتمو شستم. دیگه حالم بد شده بود پوفی کشیدم و ماهیی که ریحانه واس بابا پخته بود واز تو یخچال در اوردم و گذاشتم رو گاز که گرم شه. سفره پهن کردم و نشستم پیش بابا برنجِ نهارم اوردم و مشغول گرفتن تیغ ماهی براش شدم. دلم نمیخواست دوباره همون بحث وادامه بده. برا همین گفتم: _بابا جهیزیه ریحانه رو چ کنیم +نمیدونم پسر. یه مقداری پس انداز از قبل داشتم .الانم میخام یه مقدار وام بگیرم. تیکه تیکه بدم خودشون بخرن والا دیگه نمیدونم باید چیکار کرد. من که دیگه توان کار کردن و ندارم . _خب منم هستم میتونین رو منم حساب کنین. +نمیخواد. تو باید پولاتو برا عروسی خودت جمع کنی. _ولی به ریحانه قول دادم چهارتا از لوازمش و من بخرم. با خنده گفتم: خب روح الله هم چهارتا چیز میخره شما هم چهارتا چیز علی هم چهارتا چیز خب تموم شد دیگه به سلامتی باباهم خندش گرفته بود. وسط خنده نمیدونم چیشد که صورتش جمع شد و گفت +خدا بیامرزه پدر و مادرشو. نیستن عروسیِ دخترشونو ببینن! بیچاره ها چه آرزوها داشتن برا این بچه. یکم مکث کرد و ادامه داد: +محمد اگه من مردم حواست به ریحانه باشه‌. باشه پسرم؟اون هیچکی و جز ما نداره! : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور @Alachiigh
آرزو می‌کنم که در ناباورانه ترین حالت زندگی‌تون، اون اتفاق قشنگی که فکرش رو هم نمی کنید،براتون بیفته ...♥️ @Alachiigh