eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۲۷۹ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹شهید علی عباس حسین پور🌹 آرزویی که امام رضا(ع)برآورده کرد شهید علی عباس حسین پور از شهدای طلبه و دانشجوی لرستان است متولد 1345 خرم‌آباد  عملیات والفجر 8 شرکت کرد که در غروب 23 بهمن 1364 در فاو، در حال وضو گرفتن بود که از ناحیه گلو مورد اصابت ترکش بمباران شیمیایی قرار گرفت و یا زهرا (س) گویان به شهادت رسید.  بعد از انتقال پیکر شهید به مشهد و طواف حرم امام رضا (ع)، متوجه می‌شوند که شهید اهل مشهد نیست و با خرم‌آباد تماس می‌گیرند ایشان از مشهد به جبهه اعزام شد و به همین دلیل به‌اشتباه پیکرش بعد از شهادت به مشهد منتقل شده بود یکی از دست‌نوشته‌های شهید قبل از اعزام به جبهه و شهادتش دقیقاً این بود «ای‌کاش امام رضا (ع) را بار دیگر زیارت کنم» ارادت خاص شهید به امام رضا (ع) و آرزوی دیدار ، باعث شد پیکرش به‌جای انتقال به زادگاهش خرم‌آباد، به مشهد الرضا منتقل شود و برای وداع، به طواف امامش برود🙏. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلنگری به منتظران تنبل دوران غیبت اونهایی که فکر می‌کنند حضرت میان تا مثل سوپرمن مشکلات رو حل کنند تعریف درست مهدویت رو ببینند! هدف اصلی و واحد تمام ائمه برقراری عدالت اسلامی و ایجاد نظام الهی مبتنی بر عدل بوده و هست، عدالت بستر اصلی رشد در تمام زمینه هاست، عدالت و برقراری آن یکی از مهمترین احکام اجتماعی و اصلی دین است که عدم توجه به آن منجر به بیهوده شدن تمام زحمات در جهات دیگر است. 💚 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺✨زينت ِ خانه ي مهتاب به دنيا آمد 🌺✨زينب ِ حضرت ارباب به دنيا آمد 💐تـمـام هـسـتـی مـن خــاک پـایــتـان بانو! 💐و جـانِ عـالـمِ هـسـتـی فدایتان بانو! 💐کـویـر جـسـم زمـیـن پـر شکوفه می‌گردد 💐که مـی‌وزد نـفـس د‌ل‌گـشـایـتان بانو 💐هـزار مـرتـبـه گفـتــم و بــاز مــی‌گــویم 💐تـمـام هـستی من خاک پایتان بانو /🌸/ میلاد بابرکت زینب کبری سلام الله علیها و روز پرستار مبارک /🌸/ 🌺نماهنگ زیبا بمناسبت میلاد حضرت زینب کبری (س) 🌺تهیه کلیپ:گروه فرهنگی پايگاه زینب کبری (س) 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔴🔴ادعای عجیب دکتر داریوش سجادی در برنامه جهان آرا ! ❌داریوش سجادی: شبی که سردار سلیمانی شهید شد ساعت ۴ صبح یکی از دوستانم که در یکی از اتاق فکرهای آمریکایی فعال بود با من تماس گرفت و گفت: «این ترور با گرای نهاد ریاست جمهوری ایران اتفاق افتاده!» 😔😔😳 🔮گفتمان 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اظهارات جالب خبرنگار و مستند ساز انگلیسی در مورد سرنوشت رژیم صهیونیستی در صورت حمله به ایران: آنها با خاک یکسان و از روی نقشه محو خواهند شد! رابرت اینکلاش، کارشناس شبکه راشاتودی در مورد احتمال حمله رژیم اسرائیل به ایران گفت: در صورت دخالت آمریکا در این جنگ، هزاران نفر از سربازان آمریکایی در این جنگ کشته خواهند شد؛ آنها نمی توانند حمله بزرگ زمینی علیه ایران ترتیب دهند، آنها که فکر می کنند اینکار ممکن است، به وسعت، جمعیت و قدرت ایران نگاهی بیاندازند! iransiasat 🍁〰🍂 @Alachiigh
نشستن دراین حالت ، سبب تغییر شکل و بدحالتی ماهیچه ها و مفاصل در کودکان میشود 🍁〰🍂 @Alachiigh
زمانی که دانش انسان برای موفقیت کافی است ولی تقوای او کافی نیست، هر چه را که او ممکن است بدست آورد دوباره از دست خواهد داد. 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۲۸۰ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹🌹رد ترکش های پشت پیراهنش و صورتی که زمین خورده،حرف ها داره برای خودش😔 تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل🌹🌹 ⭐️شادی روحش صلوات 🙏💐 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرتضوی: آب خلیج‌فارس به اصفهان منتقل می‌شود معاون اجرایی رئیس جمهور: 🔹متاسفانه خشکسالی‌های پی در پی آسیب جدی بر منابع آب‌های جاری و هم منابع آب‌های زیرزمینی وارد کرده است. 🔹قرار است انتقال آب برای استان اصفهان از خلیج‌فارس و برخی استان‌ها نیز از دریای عمان صورت گیرد. 🔹تا الان ۳ چاه ژرف در استان سیستان و بلوچستان حفر شده است. بصیرت 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چند ثانیه از فیلم بالا رو تقطیع کردن، طوری که وزیر خارجه روسیه معلوم نباشه و فقط رئیسی و وزیر خارجه چین در فیلم باشن. بعد تیتر زدن رئیسی احوال پوتین رو از وزیر خارجه چین پرسید! پلشتا نمی‌گید انقدر ضایع کات می‌زنید عاشقتون میشیم؟ بیداری ملت 🍁〰🍂 @Alachiigh
صهیونیست‌ها در پشت پرده مشغول کارند هاآرتص خبر داد که رقیب اصلی مکرون در انتخابات ۲۰۲۲ یک یهودیست که رویاهای مشترک با نتانیاهو دارد. آمریکا که عملا به‌دست هریس یهودی اداره می‌شه و می‌ریم که در قلب اروپا هم داشته باشیم حکومت تندروی یهود رو. روزهای آخرالزمانی واقعی در پیش داریم... 💬 باران وکیلی 🆔 @Masaf
♨ طلب ۵۰ ساله! *۵۰ سال از بدهی ۵۳۵ میلیون دلاری انگلیس به ایران می‌گذرد؛ اما در روزهای اخیر که فشارها به دولت انگلستان افزایش پیدا کرده است، آن‌ها به دنبال راهی برای پرداخت این بدهی هستند. 👈 نکات تحلیلی ⬅️ بدهی انگلیس به ایران مربوط به سال ۱۳۵۰ است؛ پول‌های بی‌زبانی که به‌جای رفع مشکلات مردم با عنوان خرید تانک چیفتن به شرکت‌های انگلیسی پرداخت شد تا از ورشکستگی نجات یابند؛ اما پس از عبور از بحران هیچ‌گاه حاضر نشدند پول‌ها را حتی در قالب ارسال تجهیزات نظامی به ایران برگردانند؛ اما مسئولین کشور اخیراً رایزنی‌های خود را برای دریافت این مطالبات افزایش داده‌اند. 1⃣ در سال‌های گذشته همواره مسئولین سیاست خارجی که خود را سرآمد دیپلماسی و گفت‌وگو در عرصه بین‌الملل می‌دانستند، هیچ‌گاه به‌صورت جدی پیگیر دریافت پول‌های بلوکه‌شده ایران در لندن نبوده‌اند، شاید رودربایستی یا حضور فرزندان و خانواده‌هایشان در غرب مانع از دریافت اموال ملت ایران شده است. 2⃣ وقتی علی باقری، معاون سیاسی وزیر امور خارجه کشورمان در وزارت خارجه انگلیس حضور پیدا می‌کند و پایش را در یک کفش کرده که بدهی ۴۰۰ میلیون پوندی (۵۳۵ میلیون دلاری) کشورمان را سریعاً پرداخت کنید، می‌خواهد به طرف انگلیسی ضرب‌المثلشان را معنی کند که «صدای عمل رساتر از حرف است» و پاشنه درب را تا وصول طلبمان می‌کنیم. 3⃣ به دلیل فشارهای ایران، در روزهای اخیر چندین بار دولت انگلیس تعهد داده که بدهی ایران را می‌پردازد؛ «لیز تراس»، وزیر امور خارجه انگلیس گفته که بدهی ۴۰۰ میلیون پوندی کشورش به ایران یک «بدهی قانونی» است و دولت لندن می‌خواهد آن را پرداخت کند. همچنین هیئتی از وزارت خارجه انگلیس هفته گذشته برای بررسی مکانیسم پرداخت بدهی این کشور به ایران، به تهران آمد. 👈 نکات راهبردی 1⃣ پیگیری‌های وزارت خارجه دولت سیزدهم در حد حرف باقی نمانده و ورود گسترده واکسن‌های کرونا، ترانزیت گسترده همسایگان از خاک ایران و بازگشت میلیاردها دلار از اموال کشورمان حکایت از آن دارد که موضوع انگلیس هم به‌سرعت قابل‌حل است. 2⃣ مطالبه حقوق ملت ایران وظیفه همه جناح‌های سیاسی، گروه‌ها، احزاب و رسانه‌ها است و باید این موضوع بخشی از فرهنگ سیاسی کشورمان شود که هنگام وصول طلب‌های ملت ایران از همه دولت‌های خارجی باهم متحد هستیم و وزارت خارجه را تنها نمی‌گذاریم. 3⃣ وزارت خارجه از لبخندهای تصنعی و دست‌های چدنی عبور کرده و مطالبات ملت ایران را به‌صورت واقعی دنبال خواهد کرد و ان‌شاءالله موفق خواهد شد که تحریم‌ها را حتی بدون عکس یادگاری برطرف کند. ✍ فرهاد مهدوی ✅ بصیرت 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌺دلارام من🌺 قسمت 41 قدم برمی‌دارم به طرف مقبره شهدا؛ تاحالا اینجا نیامده بودم و بلد نیستم راه را؛ تابلوها را می‌خوانم؛ مردم یا درحال صعودند یا نزول، فردی یا دسته جمعی. با هدفون‌ها و هندزفری‌هایی داخل گوششان یا با جمع مختلط دوستان. تازه اینجا، خبری هم از گشت ارشاد نیست و خیلی‌ها بیخیال شال و روسری شده‌اند. هر بار هم نگاه پر از تحقیرشان روی سرم سنگینی می‌کند؛ لابد از خود می‌پرسند این دختر چادری اینجا چکار دارد؟ دیدن این صحنه‌ها قلبم را درد می‌آورد؛ برادر من بخاطر امنیت این‌ها الان اسیر داعشی‌هاست و کسی روحش هم خبر ندارد. بگذار برسم آن بالا، برای همه مردم قصه پدر و حامد را تعریف می‌کنم که بدانند شهید و اسیر ندادیم برای افتادن روسری‌هایشان. سربالایی تندتر شده و پاهایم بی‌رمق تر. به نفس نفس افتاده‌ام؛ از بین درخت‌های کنار جاده، اصفهان پیداست، با این‌که خسته‌ام، قدم تند می‌کنم. دلم از گرسنگی ضعف می‌رود؛ کاش چند قاشق بیشتر خورده بودم! شهدا روی سکویی بلندند. از پله‌ها بالا می‌روم، محوطه بزرگیست؛ قدم برمی‌دارم به سمت مقبره، پاهایم رمق ندارند و حس می‌کنم الان است که بیفتم؛ شهدا لبه سکو هستند و دورشان دیوار کشیده‌اند، طوری که کسی نتواند وارد شود. دست می‌گذارم روی لبه حصار و فاتحه می‌خوانم. اصفهان کاملا پیداست؛ شهدا همه شهر را از اینجا می‌توانند ببینند؛ گنبد و گلدسته‌های مصلی از همه ساختمان‌ها شاخص‌ترند؛ گلستان شهدا هم نزدیک همان‌جاست، به پدر سلام می‌کنم. اینجا که ایستاده‌ام، بهتر می‌فهمم چقدر ما آدم‌ها کوچکیم! آیه‌ای که بالای یادمان نوشته شده را می‌خوانم: و من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا... - کاش یادمان رو یه طوری ساخته بودن که می‌شد نشست کنار مزارها! مثل برق گرفته‌ها برمی‌گردم؛ علی‌ست! کی آمد اینجا؟ از کی تاحالا اینجا بوده؟ تعجبم را که می‌بیند جواب می‌دهد: راهای میانبر زیادی هست، عمه‌اتون گفتن ناهارتونو بیارم. و لقمه‌ای پاکت پیچ شده به طرفم می‌گیرد؛ با اخم نگاهش می‌کنم که یعنی چرا پا برهنه دویدی وسط خلوتم؟ دستش در هوا مانده؛ لقمه را می‌گیرم و با این‌که گرسنه‌ام، نمی‌خورم. می‌گوید: کنترل توپ با یه دست سخته، ببخشید، واقعا عمدی نبود. حالا آقاحامد بفهمه کمرمو می‌شکنه احتمالا! برمی‌گردم به حالت اولم و خیره می‌شوم به شهری که انتهایش پیدا نیست؛ دلم برای حامد تنگ می‌شود. - باید بپذیرم معلول حساب می‌شم، چاره‌ای نیست، شدم نیمچه آدم! این حرف‌ها به من چه ربطی دارد؟ ناخودآگاه می‌گویم: نقص و کمال آدما به این چیزا نیست. - این یعنی از دستم ناراحت نیستید؟ - بازی این اتفاقا رو هم داره. نفس عمیقی می‌کشد: ناهار درست نخوردید، اینو بخورید ممکنه ضعف کنید، اونوقت حامد از صفحه روزگار محوم می‌کنه! کمی معترضانه می‌گویم: لقمه‌های منو می‌شمردید؟ - نه... نه... حاج خانم گفتن درست ناهار نخوردید و منم داشتم می‌رفتم قدم بزنم، اینو دادن براتون بیارم. جواب نمی‌دهم؛ آن‌قدر اطراف یادمان خلوت است که صدای فاتحه خواندنش را می‌شنوم. می‌گوید: هوا داره تاریک میشه، می‌خواید برگردیم؟ خوب نیست اینجاها تنهایی برید و بیاید؛ کوهه، پیچ و خم داره، خیلی محیطش برای یه دخترخانم تنها خوب نیست، تا همینجام که اومدید اگه برادرتون بفهمه کبابم می‌کنه! - حامد تاحالا آزارش به کسی رسیده که اینطوری ازش می‌ترسید؟ پشت سرم است و فقط صدای خنده‌اش را می‌شنوم: نه ولی بخاطر خواهرش آزارش به همه می‌رسه، حتی من که صمیمی‌ترین دوستشم. - اگه صمیمی‌ترین دوستشید چرا خبری ازش ندارید؟ فقط صدای نفس کشیدنش می‌آید. - اصرارمون برای خبرگرفتن بی‌فایده‌ست؛ فقط می‌دونیم زنده‌ست و برای تبادل اسرا نگهش داشتن و تا الان هم هیچی لو نداده؛ البته من مطمئنم از این به بعدم حرفی نمیزنه و دهنش قرصه. پوزخند دردآلودی میزنم؛ کاش علی اسیر می‌شد که ببینم بازهم انقدر راحت این حرف‌ها را میزند یا نه؟ با شهدا وداع می‌کنم و قصد برگشت می‌کنم؛ در ابتدای جاده سنگی‌ام که علی صدایم میزند: اون مسیر خیلی طولانیه، من از میانبر می‌برمتون.. ادامه دارد... 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌺دلارام من🌺 قسمت 42 وقتی حامد نباشد، اردیبهشت هم زیبا نیست؛ خرداد هم زیبا نیست و برایم دوماه بهار، به زشتی خزان گذشته است. نه فقط من، برای همه، حتی نیما و مادر. مادر به روی خودش نیاورد ولی می‌دانم از درون دارد می‌سوزد؛ حرفی نمیزند و چیزی نمی‌پرسد ولی من خوب می‌شناسمش؛ نیما هم گیر داده که برود سوریه! انگار به همین راحتی‌ست! عمه هم در نمازها و دعاهایش از خدا برای حامد صبر و تحمل می‌خواهد و حامدش را به خدا سپرده. هیچ راهی پیدا نکردیم که بتوانیم با حامد تماس بگیریم یا بفهمیم در چه حالیست؟ این بی‌خبری، خانه را کرده ماتم خانه و دارد همه‌امان را آب می‌کند. علی «که خودش هم درگیر درمان دستش است» سعی دارد شادمان کند و حتی چند بار با همان دستِ وبال گردنش ما و خانواده‌اش را برد گردش؛ اما همه می‌دانستند این گردش‌ها حتی مسکن موضعی هم نیست؛ چه رسد به دارو! اواخر خردادم اما، با خبر علی درباره تبادل اسرا زیبا می‌شود؛ برای همین است که تمام خانه را برق انداخته‌ایم؛ سبزی‌ها را من پاک کردم که عمه برایش قرمه سبزی بپزد، حتی کیک هم پختم. علی گفت لازم نیست ما برویم فرودگاه و خودش حامد را می‌آورد خانه؛ گفت می‌خواسته یک مراسم استقبال بگیرد اما حامد گفته می‌خواهد بی‌سر و صدا بیاید؛ فقط نیما و مادر آمده‌اند، با نرگس و نجمه و خانواده‌اشان. راضیه خانم هم آمده خانه‌امان برای کمک؛ انگار تازه قرار است عید به خانه‌امان پا بگذارد! با صدای زنگ، تا خود در پرواز می‌کنم؛ از همه سبقت می‌گیرم تا خودم در را باز کنم، انگار خوابم! در را که باز می‌کنم، اول علی را می‌بینم که در ماشین را برای کسی باز می‌کند و دستش را می‌گیرد تا پیاده شود؛ مردی با محاسن بلند و صورتی لاغر و رنگ پریده و چشمانی گود رفته، کمر راست می‌کند و از ماشین پیاده می‌شود. این دیگر کیست؟ به چهره‌اش دقیق می‌شوم؛ حامد است! بی‌اختیار می‌گویم: حامد...! لبخند که میزند، مطمئن می‌شوم خودش است؛ مهربانی صورتش هنوز سرجایش مانده، با وجود چند زخم و خراشی که بر چهره دارد، خراش‌ها را می‌شمارم: یکی روی پیشانی، دیگری میان ابروی راستش را شکافته، سومی روی بینی‌اش افتاده و چهارمی پایین چشم چپش؛ لبش هم زخمی‌ست. نمی‌دانم الان باید شاد باشم یا غمگین؟ بخندم یا گریه کنم؟ اشک شوقم جاری می‌شود و بی‌توجه به اطرافم، خودم را در آغوشش می‌اندازم؛ سرم را نوازش می‌کند: سلامت کو آبجی خانم؟ تیکه‌ای، رگباری، چیزی نداری نثارم کنی؟ - خیلی بی‌مزه‌ای حامد! - آخیش! داشتم احساس کمبود می‌کردما! چند بار دیگر هم سرم را نوازش می‌کند و می‌بوسد: خب دیگه بسه، بقیه دلشون آب شد! تازه صدای گریه بقیه را می‌شنوم و کنار می‌روم؛ دور حامد را می‌گیرند و غرق بوسه‌اش می‌کنند؛ بوی عید می‌آید، بوی بهار، بوی اردیبهشت... مهمان‌ها بعد از ناهار می‌روند؛ می‌دانند نباید حامد را خسته کنند؛ حامد بازهم با بچه‌ها نشسته بازی کرد، برایش سخت است راه برود. من و مادر و عمه مانده‌ایم؛ برایش چای و کیک می‌آورم، کیک نارگیلی دوست دارد؛ برعکس همیشه، کم حرف میزند و شوخی می‌کند. با دیدن کیک اما نمیزند توی ذوقم: چه عجب! من نباشم عزیزترم نه؟ جوابش را نمی‌دهم. به خودم قول داد‌ه‌ام خواهر خوبی باشم؛ همه ساکتند و محو چای خوردن حامد! عمه بی‌اختیار اشک می‌ریزد و سجده شکر به جا می‌آورد؛ مادر اخم کرده لب‌هایش را روی هم فشار می‌دهد. خودم اما نمی‌دانم چه حالی دارم؟ صدای حامد، هرسه‌امان را هوشیار می‌کند: خب چه خبرا؟ خیلی که اذیت نشدین؟ چقدر بی‌خیال است این بشر! مادر دلخور می‌شود: نه! خیلی هم حالمون خوب بود! انقدر لذت بردیم که سه ماه توی بی‌خبری و بلاتکلیفی بودیم! عمه یک دست حامد را در دستش گرفته و نگاهش می‌کند؛ حامد سر به زیر می‌اندازد: شرمنده... ولی واقعا دست من نبود... مادر صدایش را بالاتر می‌برد و حرف حامد را قطع می‌کند: چرا اتفاقا دست تو بود! به تو چه که توی سوریه چه خبره؟ می‌خوای دفاع کنی بکن! اما از مردم کشورت نه یه مشت عرب! تو چرا باید بخاطر اونا به این روز بیفتی؟ باباتم با همین دلسوزیا ما رو به اینجا رسوند... طاقتم تمام می‌شود؛ هیچ‌کس حق ندارد پدر و برادر من را زیر سوال ببرد: به کجا رسوند مامان؟ بابا اشتباه کرد که خواست از مردمش دفاع کنه؟ - اشتباه کرد که مردم دیگه رو به خونواده خودش ترجیح داد! الان چند نفر از دخترایی که بابای تو برای امنیتشون جنگید، حتی اسم باباتو می‌دونن؟ این وسط فقط تویی که یه عمر بدون پدر بزرگ شدی! این مادر من است؟ چطور می‌تواند اینطور درباره پدر حرف بزند؟ قلبم درد می‌کند؛ عمه می‌رود چون دوست ندارد در بحث ما دخالت کند. می‌دانم می‌رود یک گوشه گریه کند. حامد خیره شده به برش‌های کیک نارگیلی. مادر ادامه می‌دهد: همین داداشت! چرا باید الان تو رو بذاره بره به مردم سوریه کمک کنه؟ ادامه دارد.... 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔴 آفتاب پرست مثل اردوغان! 🔹اردوغان وقتی میخواد اماراتی ها رو تیغ بزنه، میگه جزائر ایرانی خلیج فارس رو به زور از امارات گرفتن و کلمه فارس رو میندازه... به قالیباف که میرسه تابلوی پنج تن رو میکوبه به دیوار که فریبمون بده.... با پوتین لاس میزنه، به دشمن روسیه (اوکراین) پهپاد میفروشه... آفتاب پرست هم با این سرعت رنگ عوض نمیکنه‌! ✍️احسان موحدیان 🔹 در این دیدار علاوه بر جلب توجه تابلوی خطاطی روی دیوار در مدح خمسه آل عبا، جناب قالیباف یک تابلو "ان یکاد" به اردوغان هدیه داده و او هم گویا کتاب خودش را به جناب قالیباف هدیه داده است؛ کتاب "دنیایی عادلانه تر میسر است" که امسال منتشر شد! ✍️ مهدی قاسم زاده بیداری ملت 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۲۸۱ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹سردار شهید حمید باکری🌹 وصیت شهيد:👇 ✍دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند.. در غیر این صورت زمانی فرامی‌رسد که جنگ تمام می‌شود و رزمندگان امروز سه دسته می‌شوند: اول دسته‌ای که به مخالفت با گذشته خود برمی‌خیزند. دوم دسته‌ای راه بی‌تفاوتی برمی‌گزینند و در زندگی مادی غرق می‌شوند و همه چیز را فراموش می‌کنند. دسته سوم به گذشته خود وفادار می‌مانند و احساس مسوولیت می‌کنند که از شدت مصائب و غصه‌ها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید که با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن بسیار سخت و دشوار خواهد بود. خطاب به رزمندگان دوران دفاع مقدس ⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا