❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
یاربچهشودزانگلنرگسخبرآید.. آنیارسفرکردهماازسفرآید..؟! • #یاایهاالعزیز🥀✨ #السلام_علیک_یا_قائ
دَرهَیاهویِدنیاییپٌـرازجَمعیٺ
سَلٰامبَـراوکہجــٰایَش
هَمہجـٰاخـٰالۍاسٺ...
•
#یاایهاالعزیز🥀✨
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
🕯ما سامرا نرفتہ
🖤گداے تو مےشويم
🕯اے مهربان امام
🖤فداےتو مےشويم
🕯هادےِ خلق،
🖤ڪورے چشمان گمرهان
🕯پروانگان شمع
🖤عزاے تو مےشويم
🕯شهادت
🖤امام هادی (ع)
🕯به همه عزیزان تسلیت باد
.•
برسردیواردلم؛
سایهاۍازحضورتوست!...
⛄️❄️←¦ #شهید_علاء_حسن_نجمه
⛄️❄️←¦ #برادرم_علاء
⛄️❄️←¦ #ســلام_الي_علاءالغالے
⛄️❄️←¦ #ساخټ_خودمونہ
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
#سوال_مهدوی ۸ اصل و نسب نرجس خاتون کدام است؟ ۱-دختر یشوعا ۲-جزء خانواده قیصر پادشاه روم ۳-از نسل
#پاسخ_سوال_مهدوی ۴۱
شیخ کامل سلیمان در یوم الخلاص می نویسد:《مادر امام عصر، نرجس دختر یشوعا بن قیصر روم می باشد که از نسل شمعون وصی حضرت عیسی {علیه السلام} است. او به صورت ناشناس با لشکریان پدرش، برای مداوای مجروحین جنگ همراه شد و این جنگ که در جنوب شرقی اروپا با مسلمین اتفاق افتاده بود، به اسارت گرفته شد، ولی احدی مطلع نشد که او دختر قیصر روم است.
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#دانستنی_مهدوی
شمعون صفا کیست؟
شمع صفا، فرزند حمون بن عمامه،جد مادری بانو نجس است. او برترین حواری حضرت مسیح {علیه السلام} بود.رابطه وی با حضرت عیسی چنان نزدیک بود که گاه او را برادر حضرت عیسی خوانده اند.او پس از عروج حضرت مسیح {علیه السلام} با یک انتصاب الهی جانشین او گشت و به عنوان وصی حضرت مسیح در تاریخ شناخته شد.
شمعون در میان مسیحیان به 《پطرس》 معروف است ،چنان که در متن انجیل هم آمده.
《شمعون》 در زبان عربی به معنای [شنونده] و در انجیل ده نفر به عنوان 《شمعون》 آمده ؛که یکی از آنها 《پطرس مقدس》وصی حضرت عیسی {علیه السلام} می باشد.
طبق روایات، شمعون پسر عمه حضرت مریم {علیه السلام} است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「🥀•°•°」
قصـهی غربـت عمـرم پـر فـراز و نشیـبِ
حتـی بیـن شیعـه ھا ھم اسم مـن خیلـی غریبـه
شعلـهی زھر جفـا بـرخـرمـن عمـرم نشستِ
مثـل حیـدر از تـو خونـه بردنـم بـا دست بستـه 💔
#شهادت_امام_هادی{ع}
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
「🥀•°•°」 قصـهی غربـت عمـرم پـر فـراز و نشیـبِ حتـی بیـن شیعـه ھا ھم اسم مـن خیلـی غریبـه شعلـهی
هــادی شدی کہ پیرو حـیـدر شویم ما💚'!
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانَم میرَوَد💗 پارت52 مریم با دیدن شهاب تو منطقه ممنوعه با شتاب به طرفش رفت سارا ونر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانَم میرَوَد💗
پارت53
بعد نماز و شام همه برای شرکت تو رزمایش آماده شدند....
چون هوا سرد بود همه با خودشون پتو برده بودند سرو صدای دخترا تمام محل رزمایش و گرفت...
با شروع رزمایش و صحبت های مجری همه ساکت شده اند رزمایش بسیار عالی بود وتونست اشک همه رو دربیاره
بعد رزمایش شهاب به دانش آموزا تا یک ساعت اجازه داد که تو محوطه باشند تا بعد همه به خوابگاه بروند...
شهاب توی اتاق دراز کشیده بود که محسن کنارش نشست
_چته؟
_هیچی خسته ام
_راستی فک نکن ندونستم برا چی رفتی عکس گرفتی
_خب بهت گفتم برا....
_قضیه شناسایی نبود دختره ازت خواست عکس بگیری نه ؟
شهاب تا خواست انکار کنه محسن انگشتش و به علامت تهدید جلوش تکون داد
_انکار نکن
شهاب سرش و تکون داد
_آره اون ازم خواست
محسن لبخندی زد
_خبریه شهاب؟؟چفیه با ارزشتو میدی بهش.به خاطرش میری وسط میدون مین...
شهاب نذاشت محسن ادامه بده
_اِ درست نیست پشت سر دختر از این حرفا گفته بشه
_ما که چیزی نگفتیم فقط گفتیم اینقدر با خودت درگیر نباش آسون بگیر
شهاب نگاهش و به جای دیگری سوق داد خودش هم متوجه کلافه گیش شده بود وقتی مهیا رو با چادر دید برا چند لحظه بهش خیره شده بود و چقدر عذاب وجدان واحساس گناه می کرد به خاطر این کارش....
مهیا ومریم تو محوطه نشسته بودند که چندتا دانش آموز دور ور شان وایستاده بودند باهم در حال گپ زدن بودند...
دانش آموزا وقتی دیدن مهیا با اونا شوخی می کرد و می خندید بیشتر جذبش شدند یکی از دانش آموزا از مهیا پرسید
_ازدواج کردید مهیا جون
مهیا ادای گریه ڪردن و دراورد
_نه آخه کو شوهر
مریم با خنده محکم به سر مهیا زد
_خجالت بکش
رو به دخترا گفت
_جدی نگیرید حرفاشو، خل شده
یکی از وسط پرید و گفت
_پس ما فکر کردیم اون برادر بسیجیه شوهرته
مهیا با تعجب به مریم نگاه کرد
_وی مریم شوهر پیدا کردم
مهیا چادرش و سرش کشید و شروع به خندیدن کرد
_عزیزم کدوم برادر منظورت
دختره اطرافش و نگاه کرد
_آها اون اونی که بیسیم دستشه
مریم و مهیا همزمان به شهابی که بیسیم به دست بود نگاه کردند...
مریم شروع کرد به خندیدن
مهیا نمی دونست که چرا گونه هاش سرخ شده بود ولی خودش و کنترل کرد
_واه بلا به دور ختر زبونتو گاز بگیر
مریم که از خنده اشکش دراومده بود روبه مهیا گفت
_دلتم بخواد داداشم به این خوبی
دخترا با کنجکاوی پرسیدند
_اِ خانم این داداشته؟
_آره عزیزم حالا چرا فکر کردید داداشم شوهر این خلوچله مهیا ضربه ای به پهلوی مریم زد
یکی از دخترا که ظاهر خوبی نداشت وآدامسی تو دهنش بود و تند تند اونو می جوید گفت
_من از صبح زیر نظرش گرفتم خیلی حواسش به شوما بود
مهیا با حرفش گر گرفت...
اما با لحن شوخی سبیل های فرضیش و تابوند
_چی گفتی شوما آبجی؟؟
ناموس منو زیر نظر داشتی
با این کار مهیا همه دخترا با صدای بلند شروع به خندیدن کردند
مریم اشک هاش و پاک کرد
_بمیری دختر اشکمو دراوردی
شهاب به دخترها اخمی کرد
_لطفا آروم خانم ها
مهیا سرش و پایین انداخت
مریم زیر گوشش با لحن شیطونی زمزمه کرد
_از کی داداش من ناموس شما شده بود
مهیا لبش و گاز گرفت و سرش و پایین انداخت
_شوخی بود
مریم خندید
_بله بله درست میگی
مهیا از جاش بلند شد
_من برم به مامانم زنگ بزنم
_باشه گلم
🍁نویسنده :فاطمه امیری 🍁
﴿❀ۺھیڋعݪاءحښݩڹجݥہ➺﴾
•.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانَم میرَوَد💗 پارت53 بعد نماز و شام همه برای شرکت تو رزمایش آماده شدند.... چون هو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانَم میرَوَد💗
پارت54
_وای... این چه وضعشه!
آخه چرا آدم رو کله ی سحر بیدار می کنید؟؟
دانش آموزا هم مهیا رو همراهی کردند و شروع کردن به غر زدن...
_خواهرا! لطفا ساکت؛ خواهرا ساکت!
همه ساکت شدند و به شهاب خیره شدند.
یکی از دانش آموزا با صدای بلند گفت.
_برادر!برای چی از اول صبح بیدارمون کردی؟!؟
_این قوانین این پادگانه. شما وقتی می خواستید بیاید اردو؛ باید در مورد قوانینش هم سوال می پرسیدید!
دختره ایشی زیر لب گفت.
_این مهیا جون گفت خیلی بد اخلاقه، باورش نکردم!!!
شهاب سرش و بلند کرد و با تعجب به مهیا نگاه کرد!
مهیا ضربه ی محکمی به پهلوی دختر زد.
_عزیزم!هر چی که بهت میگم رو که نباید با صدای بلند بگی!
بقیه دخترا شروع به خندیدند کردند.
_بسه دیگه... خواهرهایی که نماز خوندند؛ به سمت سلف حرکت کنند. صبحونشون رو میل کنند. بعد همه توی محوطه جمع بشند تا کلاس های آموزشی شروع بشه.
همه به سمت سلف رفتند.
مهیا با دیدن صبحانه با صدای بلند گفت
_حلوا شکری؟!؟
دخترا سرهاشون و جلو آوردند و با دیدن حلوا شکری؛ شروع به غر زدن کردند.
مهیا به سمت میز آخر سالن رفت.
مریم و سارا و نرجس اونجا نشسته بودند.
نرجس با اومدن مهیا سرش و برگرددند و اخم هاش و تو هم کشید. مهیا هم نشست و ادای نرجس و دراورد که سارا زد زیر خنده...
خنده هایی که با چشم غره ی مریم ساڪت شدند.
بعد از صبحونه همه به طرف محوطه رفتند. دختر ها به پنج گروه تقسیم شدند.
استاد ها که شهاب، محسن، نرجس، مریم و سارا بودند؛
گروه ها رو به قسمت هایی از محوطه بردند؛ وآموزش های خاصی رو به اونا آموزش دادند.
مهیا کنار بقیه دخترا نشسته بود و جک تعریف می کردند؛ که شهاب با چند اسلحه به طرفشان آمد.
مهیا با لحن با مزه ای گفت:
_یا حضرت عباس!!!
همه ی دخترا شروع به خندیدن کردند.
شهاب با تعجب نگاهی به اونا انداخت.
_چیزی شده؟!
_نه سید بفرمایید.
شهاب اسلحه رو از هم جدا کرد و با توضیح دوباره اونا بست.
ـــ خب 4نفر بیان اینجا اسلحه هایی که من باز کردم رو ببندند.
۴نفر که یکی از اونا مهیا بود؛
به طرف اسلحه ها رفتند. مهیا زودتر از همه اسلحه اش و بست.
شهاب پشتش به مهیا بود. مهیا اسلحه رو به سمت دانش آموزان گرفت وادای تیراندازی رو درآورد.
دختر ها هم خودشان و روی زمین می انداختند.
شهاب با تعجب به دخترا که یکی یکی خودشون و روی زمین می انداختند، نگاه کرد. وقتی به پشت سرش نگاه کرد؛ با ژستی که مهیا گرفته بود، قضیه رو فهمید.
لب هاش و تو دهنش فرو برد تا لبخندی که اصرار بر نشستن بر لبانش می کرد دیده نشود!
_تموم کردید خانم رضایی!
مهیا بله ای گفت.
شهاب اسلحه هل رو گرفت
و بعد از ختم صلواتی به سمت گروه بعدی رفت...
🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁
﴿❀ۺھیڋعݪاءحښݩڹجݥہ➺﴾
•.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
••💔🌱•• هـرکہبہمنمےرسد؛بوۍقفسمےدهد... جزتوکہپرمیدهےتابپرانےمرا...🌿 #برادرشھیدم🎈 #شهید_علاء_حس
همہ ماندند و #تـو رفتے بہ سفر اما من،
بستہام بارِ سفر در پےِ #تـو :)🕊
#برادرشھیدم🎈
#شهید_علاء_حسن_نجمه🌿'
#نجوا_با_شہدا⚘
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❝
از کسے کھ بر او خشم گرفتهاۍ،
صفا و صمیمیت مخواھ ؛
و از کسے کہ بھ وۍ خیانت کردهاۍ،
وفا طلب نکن ،
و از کسے کہ بھ او بدبین شدهاۍ ،
انتظار خیرخواهے نداشته باش
کھ دلِ دیگران برای تو همچون
دل تو براۍ آنهاستˇˇ!
˼#امامهادۍعلیهالسلام⚘˹
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
ᯓ🌥💛
#سلام_امام_زمانم 😍
⦅ اَللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَهِ يَوْمِي
هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً
وَ بَيْعَهً لَهُ فِي عُنُقِي، لاَ أَحُولُ عَنْهَا وَ لاَ أَزُولُ أَبَداً ⦆
.
خداوندا تجدید بیعت میکنم با امامزمانم!
در این صبح از روز و روزهای دیگر،
عهدی و پیمانی . .
و از او رو برنگردانم و دست برندارم!
.
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
💔 جهان اگر چه پریشانتر از پریشانیست هزاااار شکر! به اعجازِ عشقت آرامم ... #مولاعلیجانم اَللَّه
「🪴✨」
نجفرفتمدلمرازیرایوان،دستاودادم
دلِسالمبهاودادم،دلدیوانهآوردم..💚!
#مولاعلیجانم
اَللَّهُمَّصَلِّعَلَىأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَعَلِيِّبْنِأَبِيطَالِبٍ
#یکشنبه_های_علوی_زهرایی
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
دَرهَیاهویِدنیاییپٌـرازجَمعیٺ سَلٰامبَـراوکہجــٰایَش هَمہجـٰاخـٰالۍاسٺ... • #یاایهاالعزیز🥀✨
•🌸•
مۍشودروشنۍچشمِمنازراهبرسد...؟
انتظآرمنازامروز،بہآخربرسد...؟
درڪویر؎ڪهپرازسوزوپرازتشنگۍست
مۍشودشبنمۍاَزآیہڪوثربرسد..!؟
•
#یاایهاالعزیز🥀✨
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
✍️از عارفی پرسیدند.از کجا بفهمیم در خواب غفلتیم یا نه؟ او جواب داد :
✅ اگر برای امام زمانت کاری می کنی یا تبلیغی انجام میدهی و خلاصه قدمی برمی داری و به ظهور آن حضرت کمک میکنی، بدان که بیداری؛ و الّا اگر مجتهد هم باشی درخواب غفلتی!
📚برگرفته از کتاب:کیست مرا یاری کند، من مهدی صاحب الزمانم.
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
#شہیدانہ🌿
مادربزرگشھیدمغنیھمیگفت؛
مدتِطولانےبعدشھادتشاومدبهخوابم
بھشگفتم:چرادیرڪردۍ!؟
منتظرتبودم!
گفت:چونطولڪشیدازبازرسےهاردشدیم
گفتم:چهبازرسے؟!
گفت:بیشترازهمهسرِبازرسے"نماز"وایستادیم..
بیشترازهمهدربارهۍ"نمازصبح"میپرسند!
نذاریمتنبلےمانعسعادتمابشھ:)!
-شھیدجھادمغنیھ
#دانستنی_مهدوی
پیامبر گرامی اسلام {صلی لاله واله} درباره شمعون می فرماید:
آن هنگام که اراده خدا برای غیبت عیسی قرار گرفت و بر او وحی شد که نور و حکمت الهی و دانش و کتابش را به شمعون بن حمون صفا به ودیعه بگذارد و او را جانشین خود بر مومنین قرار دهد. عیسی نیز چنین کرد و شمعون وصی حضرت عیسی شد، در ادامه راه آن پیامبر خدا و ترویج آیین و افکار او از هیچ کوششی فرو گذار نکرد و به رویارویی با دشمنان مسیر پرداخت .
در روایت اسلام داستانهایی از کرامت و مجاهدت های ثبت شده است وی تا مدتی پس از عروج حضرت عیسی {علیه السلام} پنهان شده بود و مخفیانه در یک جزیره زندگی می کرد تا از شر یهود در امان باشد.
بنابراین چنین می توان نتیجه گرفت که نسب نرجس خاتون از جانب مادر نسب والایی بوده است🕊
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
#دانستنی_مهدوی پیامبر گرامی اسلام {صلی لاله واله} درباره شمعون می فرماید: آن هنگام که اراده خدا ب
حضرت علی {علیه السلام} می فرماید :
پیروان حضرت عیسی {علیه السلام} هفتاد و دو فرقه شدند و از آن میان، تنها پیروان شمعون رستگار و نجات یافتند .
سر انجام شمعون صفا در زمان پادشاهی شخصی به نام اردشیر به شهادت رسید ؛و پس از او یحیای پیامبر حجت خدا برمردم شد.
#دانستنی_مهدوی
#مسابقه_مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ| روز شمارنیمه شعبان
💠 ۴۰ روز
🔶️ برای عهدی بزرگ در نیمه شعبان آیا آماده ای ؟
🎊 روز ولادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی صاحب الزمان نزدیک است. 🎊
🌤اللّٰھـُم؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌤
#روز_شمار_نیمه_شعبان
#انتظار_و_مهدویت
🔴 کم بودن منتظران ظهور، و اهمیت ثابت قدم بودن
🌹امام جواد (ع) از جانب امیرالمؤمنین ع فرمودند:
➖ برای قائم ما غیبتی است طولانی؛ گویی سرگردانی شیعیانم در عصر غیبتش را میبینم که در فقدانش به این سو و آن سو منحرف میشوند، همچون گوسفندان در جستجوی چراگاه! غیر از کسی از آنان که در دینش ثابت قدم بماند و طولانی شدن غیبت امامش، موجب قساوت قلب او نشود که چنین کسی در قیامت با من و در درجهی من خواهد بود
📜 كمال الدين. شیخ صدوق ص303
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🥀✨⊱
.
.
كيفك طمني عنك
بعرف ياخيي إنك
ساكن بالجنة🌿
+مـن را از حالَـت بـاخبـر ڪن...
ولـے بـرادرم میدانم ڪہ
در بھشت ساڪن هستـے💔
ڪلیپیاز #شهید_علاء_حسن_نجمه🌸✨
#ســلام_الي_علاءالغالے 🌱
#رفیقانہ 💫
#ساخټ_خودمونہ 🍬
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
____
رفیق..!
بـھ هیچکس وابستھ نشو
الا حُسین(ع)
بھترینها تا ورودی قبر هستن باهات
اما حُسین(؏)..؛💔
_
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⊰🥀✨⊱ . . كيفك طمني عنك بعرف ياخيي إنك ساكن بالجنة🌿 +مـن را از حالَـت بـاخبـر ڪن... ولـے بـرادرم
-
.
مثلا یـھ شب رفیـقِ شھـیدت بیاد
بـھ خوابـت بگـھ . .
نگـران هیچـے نباش !
آخـرش میاۍ پیـش خودمـون . .💛:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئوکست 🍀
صحبت با امام زمان 😍✋
اگر سوالی ذهنت را نسبت به امام زمان مشغول کرده سخنان امام که به صورت حدیث بودن را در فیلم بالا مشاهده کنید 🍀
《‼️ضمن اطلاع این کار فقط جهت یادآوری سخنان خود امام هست‼️ 》
#ظھورنزدیڪاست
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
❣ #سلام_امام_زمانم❣
بی تو دلتنگ تَرین شاعر دلها شده اَم
وَ اسیر غمُ وتنهاییُ و رویا شُده اَم
اَهلِ شَهر چه دانَند ز اندوه و فراغ
بی تو آوار ترین شَهرَک دُنیا شُده اَم
♥️اَلَّلهُمـ ّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج♥️
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹