eitaa logo
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
473 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
14 فایل
وقتےبراےِدنیاےِبقیہ‌ازدنیاٺ‌گذشتے میشےدنیاےِیھ‌دنیاآدم! آره همون‌قضیه‌«عزّتِ بعدِ شھادت» اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی🌱🌻 اطلاعاتمونھ⇩ @alahassanenajmeh_ir نـٰاشنـٰاسمونہ⇩ https://harfeto.timefriend.net/16639225622260
مشاهده در ایتا
دانلود
نام :محسن نام خانوادگی:حججی نام جهادی:جابر ولادت:۲۱ تیر ۱۳۷۰.نجف آباد ازدواج:۹ مرداد ۱۳۹۳ ثمره ی ازدواج:یک پسر (علی،متولد ۱۳۹۵) شهادت:۱۸ مرداد ۱۳۹۶ محل شهادت:التنف سوریه یادداشت شهید: به نام حق گاهی اوقات قبل از اینکه از بین حرف های طرف مقابلت برداشت سلیقه ای بکنی ،خوب روی حرف هایش فکر کن شاید نیت دیگه ای داره... حتی اگه حرفهاش و نفهمیدی ازش بخواه که تکرار کنه. اما هیچ وقت زود برداشت نکن... @bachmazhabi
😔 😔 ⚡﷽⚡ 👈 داعش جلو و جلو تر آمد . بالاخره پایگاه را گرفت و به آتش کشید . 🔥 خشاب های محسن تمام شده بود . نفس هایش هم به شماره افتاده بود . 😔 تشنه و بی جان و بی توان پشت خاکریز افتاد . به حالت نیمه بیهوش . 🍂 داعشی ها او را دیدند . به طرفش رفتند . رسیدند بالای سرش . 😥 دست هایش را از پشت ، با هایش بستند . او را بلند کردند و به طرف ماشین بردند . خون هنوز داشت از پهلویش خارج میشد . 😭 تشنگی فشارش را لحظه به لحظه بیشتر می کرد . محسن را سوار ماشین کردند و با خود بردند . 😔 ♦️چادر ها و خیمه های پایگاه چهارم ، داشت در آتش می سوخت و آسمانش مانند غروب عاشورا شده بود … 😭😭💝 🍂 محسن را بردند طرف شهر "القائم" عراق . تا برسند آنجا ، مدام توی ماشین به سر و صورتش میزدند و فحشش میدادند . 😥😥 به شهر القائم که رسیدند ، محسن را بردند توی اتاقی و با او مصاحبه کردند . ⭐ محسن نگاه به دوربین کرد و محکم و قرص گفت : "محسن حججی هستم . اعزامی از اصفهان . شهرستان نجف آباد . فرمانده ی تانک هستم و یک فرزند دارم ." 💪🏻 اول او را از آویزان کردند و بعد ها شروع شد . 😭 شکنجه هایی که دیدنش ، مو را بر تن انسان سیخ می کرد … 😞 ⚡خوب که زجر کشش کردند ، او را پایین آوردند . سرش را بریدند و دست هایش را جدا کردند . بعد هم پایش را به عقب یک ماشین بستند و توی شهر چرخاندند تا مردم سنگبارانش کنند . ❣ جهت شادی روح 🌸 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
علی آقا حججی 😍🙈 داره مثل بابا محسنش مرد میشه😜😁😁 بزرگ علی آقا حججی حججی ‹♥️ʝσiŋ↓›
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نپاش😂🚫آب نپاش💧❌ خدا شناسی تو انزوا هنر نیست❌ اگر بتونیم توهمون شهر خودمون خدامون رو داشته باشیم فکر کنم بیشترین جهادو کردیم🌟🌙🌟 با ذکر صلوات کپی کنید 🌺 ‹♥️ʝσiŋ↓›
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عهد میبندم✋ دیگه اشکاتو درنیارم😭❌.... نذر کرده بود چهل هفته بره جمکران برای شهادت آخرم آقا خریدش .😢 پی نوشت: با ذکر صلوات کپی کنید 😉🦋 🌻⚡️ ‹♥️ʝσiŋ↓›
برشی از کتاب سربلند روایتی از همسر شهید آقا محسن حججی 🍁 نصفه شب صدای نجوا می شنیدم. می رفتم میدیدم پای سجاده اش تنهایی روضه می خواند. دلم طاقت نمی آورد. می رفتم پیشش. از بس با سوز می خواند، از یک جایی نفسم بالا نمی آمد؛ نه که از گریه، از غم. بهش میگفتم: «محسن! کوتاهش کن!» پای روضه های حضرت زهرایش که دوام نمی آوردم. اجازه نمی دادم زیاد بخواند. گاهی میزد به مقتل، گاهی روضه را می کشاند به ناحیه مقدسه. دلش که میگرفت پناه می برد به مناجات امیرالمؤمنین علیه السلام. 🥀 یک شب دو تایی سفره حضرت رقیه سلام الله علیها انداختیم. پارچه سبزی را سفره کردیم. نمی دانم از کجا بوته خار پیدا کرد. روی چند تا کوزه کوچک گلی "یا حسین" و "یا رقیه" نوشت. خشت و فانوس و شمع و رطب و خوراکی ها را یکی یکی چیدیم. تمام این مدت زیر لب مداحی زمزمه کرد و نالید. وقتی سفره تکمیل شد، دوتایی نشستیم و یک دل سیر گریه کردیم . ‹♥️ʝσiŋ↓›