#طنز_جبهه
ترکش ریزی، آمبــ🚑ــولانس تیزی...
,
وقتی عملیات نمیشد و جابجایی صورت نمیگرفت نیروها از بیکاری حوصلهشان کم میشد🙁، نه تیر و ترکشی نه شهید و مجروحی و نه سرو صدایی، منطقه یکنواخت و آرام بود آن موقع بود که صدای همه درمیآمد و بعضیها برای روحیه دادن به رزمنده ها، دست به سوی آسمان بلند کرده و میگفتند:
«اللهم ارزقنا ترکش ریزی😁،
آمبولانس تیزی😅،
بیمارستان تمیزی🤣
، و غذاها و کمپوتهای لذیذی
. عاشقانه تمیزی
.،رزمنده های عزیزی، صدام مریضی، تفنگ های پیشیزی😂
#طنز_جبهه
توبسیج شیراز نشسته بودیم که حسن آمد و گفت: که یه پسر گیرش اومده👶🏻
بعد از تبریک پرسیدیم اسمشو چی گذاشتی؟🙂
گفت: محمد رسول!
گفتیم چرا؟🙄
با خنده گفت: شاید بزرگ شد بخواد ادعای پیغمبری کنه اسمش بهش بیاد!😁
در سنگر تاکتیکی جلسه بود و به خاطر طرح موضوعات مختلف جلسه به درازا کشید وقت نماز مغرب شد و ادامه جلسه به بعد از نماز موکول گردید...🙂
بعد از تجدید وضو ،همگی حضار و رفقای دیگر محیای نماز جماعت شدند🕌
- کی امام جماعت بشه ؟🧐
حاج نبی گفتند: امروز می خوایم پشت سر حسن آقا نماز بخونیم و حسن آقا رو فرستادند جلو.😇
حسن خنده ای کرد😄 و جلو ایستاد. اذان ، اقامه و تکبیرة الاحرام بعدشم حمد و سوره الله اکبر همه رفتند رکوع.📿 حسن دو تاپاهاشو باز کرد و از بین پاهاش پشت سرش را نگاه کرد👀 و یک مرتبه با صدای بلند گفت :هوووووو عامو خیلی هم اومدنااااا😳😱
همه زدند زیر خنده و نماز بهم خورد.😂 حاج نبی هاج و واج گفت: چرا نماز مردم را خراب میکنی؟😐
حسن با خنده گفت :خب شما آدم از من درست تر پیدا نکردید پشت سرش نماز بخونید!😶😅
"شهیدحسنحقنگهدار"
#طنز_جبهه
عازم جبهه بودم . یڪی از دوستانم برای اولین بار بود ڪه بہ جبهه می اومد .😍😃
مادرش برای بدرقه ی او آمده بود . خیلی قربان صدقه اش می رفت😊و دائم بہ دشمن نالہ و نفرین می ڪرد .
بهش گفتم : « مادر شما دیگہ برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم.🕊دعای مادر زود مستجاب میشہ.»😌
در جواب گفت:« خدا نڪنه مادر ، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونی !🙄
الهی ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور بچه های مردم رو بہ ڪشتن می ده !»😐😅
#طنز_جبهه😃
صدا به صدا نمیرسید.😲
همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند.
راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود.😒
راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش میرسید.😁بچهها پشت سر هم صلوات میفرستادند،📿برای :سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد.😕
بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات میخواهی.😐 اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.»😁
سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده!🙂
گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده یک صلوات راننده پسند! بفرستید.»😅
#طنز_جبهه 🌸🌱😅
نصفہ شب ڪوفتہ از راهـ رسيد ديد تو چادر جا نيست بخوابہ.👀😕
شروع ڪرد سر و صدا،😱مگہ اينجا جاۍخوابہ؟
پاشيد نماز شب بخونيد،
دعا بخونيد🤲🏻🤗
ما هم تحت تاثير حرفاش بلند شديم🙂مشغول عبادت شديم،
خودش راحت گرفت خوابید😂😐
#طنز_جبهه 🌸🌱😅
نصفہ شب ڪوفتہ از راهـ رسيد ديد تو چادر جا نيست بخوابہ.👀😕
شروع ڪرد سر و صدا،😱مگہ اينجا جاۍخوابہ؟
پاشيد نماز شب بخونيد،
دعا بخونيد🤲🏻🤗
ما هم تحت تاثير حرفاش بلند شديم🙂مشغول عبادت شديم،
خودش راحت گرفت خوابید😂😐
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
•°{⛱💛}°•
#طنز_جبهه
ماموریتماتمامشد،
همہآمدهبودندجز«بخشے».
بچہخیلےشوخےبود☺️
همہپڪربودیم😢
اگربودهمہمانراالانمےخنداند.🙂
یہودیدیم👀دونفر
یہبرانڪارددستگرفتہودارنمیان
.یڪغواصروےبرانڪاردآهونالہمےڪرد😫.
شڪنڪردیم ڪہخودشاست.
تا بہمارسیدندبخشےسرامدادگردادزد🗣:«نگہدار!»✋
بعدجلوےچشمانبہتزدهۍدوامدادگر
پریدپایین😅وگفت:
«قربوندستتون!چقدر میشہ؟!!» 😆😁
وزدزیرخندهودویدبینبچہهاگمشد😂
بہزحمت،امدادگرهاروراضےڪردیمڪہبروند!!
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
#طنز_جبهه
در جبهه جنوب در انتهای خط مقدم کرخه نور خطی کوتاه به اسم طراح بودیم، اینقدر از دشمن هراسی نداشتیم که از پشه های نیشدار و دردآور آنجا می ترسیدیم،😒 حتی از ترس نیش پشه ها به دستشویی نمی رفتیم،😕 چون هر بار به دستشویی می رفتیم چند ساعتی فقط جای نیش پشه ها را می خاراندیم، 😖لامذهب ها جاهای حساس را نیش میزدند،😅
آقاسیدی روحانی و خوش اخلاق همسنگر ما بود،🙃از حضورش سنگر ما روحانی و معنوی بود،😍 ولی محل استراحتش نظر مرا جلب کرده بود!🤔
آقا سید با همان لباس مقدس روحانی عبا و عمامه ملبس بود ، ایشان هر وقت از جایش بلند میشد مقدار زیادپشه زخمی و یا مرده روی پتویش بود،😮
متوجه شدم هر وقت آقا سید به دستشویی میرود بعد از تهارت هنگام بلند شدن ، پشه ها زیر قبای آقا سید حبس میشدند،👀 و همراه ایشان به سنگر می آمدند،😜 وقتی آقاسید می نشستند همه پشه ها له میشدند ، و می مردند،😁
من مدتی بعد از آقا سید به دستشویی می رفتم که پشه ها زیر قبای آقاسید خارج شده بودند ، دیگر از نیش پشه ها در امان بودم.😁
تشکر ازآقا سید منتظری
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
#طنز_جبهه
تعداد مجروحین بالا رفته بود
فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت :
سریع بیسیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!
شاستی گوشی بیسیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواستهمان سر در نیاورند، پشت بیسیم با کد حرف زدم
گفتم: ” حیدر حیدر رشید ”
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد:
– رشید بگوشم.
+ رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
+ شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟
– رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم.
+ اخوی مگه برگه کد نداری؟
– برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی میخوای؟😅🙈😂
دیدم عجب گرفتاری شدهام، از یکطرف باید با رمز حرف میزدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم😄😄😂
+ رشید جان! از همانها که چرخ دارند!
– چه میگویی؟ درست حرف بزن ببینم چی میخواهی ؟😅😅
+ بابا از همانها که سفیده.
– هه هه! نکنه ترب میخوای.
+ بیمزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره🚨👉
– ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس میخوای!🚒😂🙈😅
کارد میزدند خونم در نمیآمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بیسیم گفتم.😂😂
چنلشھیدعلاءحسننجمه
#طنز_جبهه😂🤣
#سفره_خاکی
در منطقه سومار، خط مقدم بودیم که با ماشین🚚 ناهار🍚 آوردند.
به اتفاق یکی از برادران رفتیم غذا🍛 را گرفتیم و آوردیم.
در فاصله ماشین تا سنگر خمپاره💣 زدند.
سطل غذا را گذاشتیم روی زمین ودرازکش شدیم،
برخاستیم دیدیم ای دل غافل🤦🏻♂ سطل برگشته وتمام برنج ها نقش زمین شده است.
از همانجا با هم بچه ها را صدا 🗣 زدیم
و گفتیم: باعرض معذرت، امروز اینجا سفره انداختیم،
تشریف بیاورید سر سفره تا ناهار از دهان نیفتاده😋 وسرد نشده.
همه از سنگر آمدند بیرون.
اول فکر می کردندشوخی میکنیم، نزدیک تر که آمدند باورشان شد که قضیه جدی هست🤭😄
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
#طنز_جبهه 😅
شب سیزده رجب بود🍃. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.🌷
بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود.😇 تعجب کردم😮! همچین ذکری یادم نمی آمد!🤔 خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند.😁 هر چه صبر کردیم خبری نشد🙁. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است.😶😐😑😂
بچه ها منفجر شدند از خنــ😂ـــده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیـ📻ــو هـــ🎁ــدیه کردند!😅
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
‹🖤 ⃟🥀⸾⸾ #طنز_جبهه›
قَـبلازعَملیـٰاتبود..
داشتیمباھَمتَصمیممۍگِرفتیماگـَرگیرافتادیم
چِطورتوۍبۍسیـمبِہهمرَزمـٰامونخَبربدیم
کہتَکفیریـٰانَفهمـن
یهوآسیداِبراهیمازفَرمـاندهھاۍتیپفاطِمیون
بلنـدگُفتآقـٰااگرمَنپشتبۍسیـمگُفتم
ھَمہچۍآرومہمَنچقـدرخوشبَختم
بِدونیددهنمسِرویسشده😂!'
❊𝐉𝐎𝐈𝐍'𝐈𝐍↷
‹ @alahassanenajmeh🖤🥀' ›