💛••
خورشیدپیشگنبداینشاهزردنیسٺ
هرڪسڪہخاکپاۍعلینیسٺ،مرد نیسٺ
یڪشبمیانصحننجفداد زدم
گشتم،نبودبہترازاینجا،نگرد،نیسٺ••∫
𝒋𝒐𝒊𝒏↴
「@alahassanenajmeh🥀」
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
قدر دلاتونُ بدونید هر دلی برای ارباب نمیشڪنه..💔🚶🏿♂ #والحقڪھحسینشدتمامزندگےما..!#صلےاللهعلیڪ
امروزهرڪهنفسشتنگشد
بستریاشڪردند ،
مادلتنگیراچھچارهڪنیم💔؟(:
#دلِتنگ!
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
توے قرآن خواندهام؛ یعقوب یادم داده است دلبرت وقتے کنارت نیست؛ کورے بهتر است -عجل علی ظهورڪ عزیز زهر
•'🌱'•
بیا اے آنڪه بـر عـالم امیرے
بشر را وارهان از این اسیرے
بیا تا عدلِ حیدر زنده گردد
تو فرزندِ برومندِ غـدیرے✨
•
#یاایهاالعزیز🥀✨
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#معرفتی #شناخت_امام_زمان
📌اگر ما تصورمان از امام ؛یه امام زمان حی و حاضر و ناظر بود... اصلاجرئتگناه کردن رو داشتیم‼️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری
Hamed Zamani Sobhe Omid 320.mp3
10.23M
-صبحٺبخیرآقاےمن✋🏼⛅️
آقاےتنہایـے💔✨
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
#سوال_مهدوی ۱۳ علت غیبت حضرت مهدی [علیه السلام]چیست؟ جواب خود را به صورت توضیح هرچند کوتاه در شخصی
#پاسخ_سوال_مهدوی ۱۳
علت غیبت حضرت مهدی [علیه السلام]
۱. حسین بن علی بن خضّال از امام رضا [علیه السلام] روایت کنار که فرمود :گویا شیعیان را میبینم که فقدان سومین نسل از فرزندانم مانند چارپایان در طلب چراگاه برآیند،امّا آن را نیابند.
گفتم :ای فرزند رسول خدا!برای چه؟
فرمود:برای آنکه امامشان از آن ها پنهان شود .
گفتم:برای چه؟!
فرمود:برای آنکه چون با شمشیر قیام کند بیعت هیچ کس بر گردنش نباشد .
{عیوناخبارالرضا(علیهالسلام)ج۱،باب۲۸،ص۲۴۹}
۲. امام صادق[علیه السلام] فرمود: برای قائم ما غیبتی است که مدت آن به طول می انجامد.
گفتم: ای فرزند رسول خدا! علتش چیست؟
فرمود:زیرا خدای تعالی میخواهد در او سنّت های پیامبران [علیه السلام] را در غیبت هایشان جاری کند و ای سدیر! گریزی از آن نیست که مدّت غیبت های آن به سر آید، خدای تعالی فرمود:{لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍیعنی}یعنی➖> سنت های پیشینیان در شما جاری است.
{سوره انشقاق ایه ۱۹}
۳. عبدالله بن فضل هاشمی گوید: از امام صادق [علیه السلام] شنیدم که فرمود: برای صاحب الامر غیبت ناگزیری است که هر باطل جوی در آن به شک می افتد.
گفتم: فدای شما شوم، برای چه ؟
فرمود: به خاطر امری که ما اجازه نداریم آن را هویداکنیم .
گفتم : در آن غیب چه حکمتی وجود دارد؟
فرمود :حکمت غیبت او همان حکمتی است که در غیبت حجت های الهی پیش از او بوده است و وجه حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار گردد، همچنان که وجه حکمت کارهای خضر [علیه السلام]از شکستن کشتی و کشتن پسر و به پا داشتن دیوار بر موسی [علیه السلام] روشن نبود تا آنکه وقت جدایی آنها فرارسید.
ای پسر فضل! این امر، امری از امور الهی و سرّی از اسرار خدا غیبتی از غیوب پروردگار است و چون دانستیم که خدای تعالی حکیم است ما تصدیق می کنیم که همه افعال او حکیمانه است؛ اگرچه وجه آن آشکار نباشد .
{کمالالدینوتمامالنعمة،ج۲،ص۲۳۳-۲۳۵}
بسم الله الرحمن الرحیم
🏳لبیک مولاجانم !!!! یا صاحب الزمان✊
چند صبح جمعه به انتظار او نخوابیده ای؟؟؟؟
👌متعهد شدن به یک عمل مثلا همین ندبه خواندن چنان میتواند انسان را به اوج برساند که الله می داند.
هر هفته جمعه که ندبه میخوانی یعنی داری پای نامه ات امضا می کنی که اقاجانم تا پای جانم وفادار شما هستم و یاد شما را فراموش نمیکنم، حاضری صادقانه امضا کنی؟؟؟؟؟؟ چند نفر این طور فکر می کنند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #کلیپ ؛ #استوری
🔅 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ فِى أَرْضِهِ (سلام بر تو ای حجّت خدا در زمینش)
📚 زیارتِ امام زمان در روز جمعه
📆 ۲۲ روز مانده تا میلاد امام زمان
#سلام_بر_تو
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #حدیث
🔅 امام علی علیه السلام:
🔹 همانا ياران قائم همگى جوانند و پير در ميانشان نيست مگر به اندازۀ سرمه در چشم يا به قدر نمک در توشه راه و كمترين چيز در توشۀ راه نمک است.
📚 الغيبة (للنعمانی) ج ۱، ص ۳۱۵
💔
بی شک
بدون لطف تو
من غرق می شدم... :)♥️🌱
#شب_جمعه
#شهید_علاء_حسن_نجمه
#برادرم_علاء
#ســلام_الي_علاءالغالے
#ساخټ_خودمونہ
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
امروزهرڪهنفسشتنگشد بستریاشڪردند ، مادلتنگیراچھچارهڪنیم💔؟(: #دلِتنگ! #صلےاللهعلیڪیااباعب
دنیابہچہدرۍمیخوره
وقتےحریفبغضتوگلومنمیشہ. . !
#آقـاجانمے
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
•'🌱'•
•'🌱'•
همهعالمشدهڪنعانزفراقرخدوست
يوسفِگمشدهٔاينهمهيعقوبڪجاست؟!
‹مـٰاھِپِنـْھـٰانبیٖـٰا...!›
•
#یاایهاالعزیز🥀✨
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم
🌸͜͡✨
•≺بِسمرَبِصـٰاحِبَالْزَّمـٰان≻•
فـٰالِحـٰافِـظزَدَمآنرِنـدِغَـزَلخوانهَمگفت:
زِندِگےبۍتومَحـٰالاست،ٺـوبـٰایَـدباشـۍ...
🌸¦⇠#السݪامعلیڪیابقیةاللہ
•••━━━━━━━━━
وای بَر ما که بَر هِجرانِ تو....
عادت کردیم...💔
یاصاحب الزمان کجایی آقا جان...؟
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭─━─━─• · · ·
#استوری | #story📱
.
21 روز تـا میلاد باسعادت
حضرتولیعصرارواحنافداه
📆#روزشماࢪ | #نیمه_شعبان
#روز_شمار_نیمه_شعبان
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#تلنگر
تاحالابهمُردَنتـونفڪرڪردین
چنـددقیـقہفڪرڪنیم...
خُـبچےداریـم
اعمالمونطورےهستکهشرمندهنشیم
رفیـقهیچڪسنمیـدونہ
۱۰دقیقہبعـدزندهسیـانھ
حالاڪہهستیم خـوبباشیـم
دیگھدروغنگیـم،دیگہدلنشڪنیم...
امامزمـانُدیگھتنہـانذاریـم:)
𝒋𝒐𝒊𝒏↴
「@alahassanenajmeh🥀」
45.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_مهدوی
#جمعه_های_بیقراری
کجا دارم میرم😢 ؟
بسته این دوریه ازت 😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانَم میرَوَد💗 پارت69 امروز، قرار بود، با مریم به بیمارستان برن وگچ دستش و باز کنند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانَم میرَوَد💗
پارت70
مهیا، بعد از تشکر از شهاب و مریم وارد خونه شد....
در و باز کرد.
بوی اسپند توی خونه پیچیده بود.
مادرش به استقبالش اومد.
_عزیزم... خدا سلامتی بده مادر!
گونه اش و محکم بوسید.
_مرسی فدات شم! بابایی کجاست؟!
_اینجام بابا جان!
احمد آقا، به طرف دخترش اومد و اونک در آغوش گرفت.
_از این دست گچیت بالاخره راحت شدی!
_آره بخدا! خوب گفتید.
هر سه روی مبل نشستند.... مهلا خانم سینی شربت و آورد.
_مریم هم زحمت کشید، دستش درد نکنه.
مهیا لیوان شربت و برداشت.
_راستی؛ شهاب هم باهامون اومد.
_شهاب؟!
_برادر مریم دیگه...
مهلا خانم، چشم غره ای به دخترش رفت.
_مادر، یه آقایی چیزی قبل اسمش بزار... برادرته؟؟ نامزدته؟! اینطوری میگی؟!
دل و دست مهیا لرزید.کمی از شربت روی لباسش ریخت.
_چته مادر؟!
چیزی نیست، نه اینکه دستم یه مدته تو گچه... یه دفعه تعادلم رو از دست دادم.
_خب با این دست چیزی نگیر.
_من برم لباسم رو عوض کنم.
_پاشو عزیزم؛ تا من شام و آماده کنم.
مهیا باشه ای آروم گفت و به طرف اتاقش رفت، در و بست و به در تکیه داد.
_چته دختر؟! تا اسمش میاد هُل میکنی!! خاک تو سر بی جنبه ات کنند!
لباسش و عوض کرد و روی تخت دراز کشید.
موبایلش و از کیفش درآورد.تلگرامش د چڪ کرد.
پیامی از مهران داشت.با عصبانیت روی اسمش را لمس کرد.
_سلام مهیا! شرمنده نمی دونم تو بیمارستان چی شد!.. من فقط می خواستم از دلت در بیارم. تو یک فرصتی بده، جبران کنم....امروز هم که تو بیمارستان با اون پسره بحث نکردم؛ فقط به خاطر تو بود. دوست نداشتم ناراحتی ای پیش بیاد. پیامم رو خوندی حتما جواب بده منتظرتم...
مهیا پوزخندی زد.و دکمه بلاک و لمس کرد.
_برو به درک. به خاطر من کاری نکرده...
صداش و بلند کرد.
_آخه بدبخت... من ترس رو تو چشمات دیدم...
به عکس شهید همت، که رو به روش بود، خیره شد. احساس کرد، عکس به دیونه بازیش می خندد.
خودش هم خنده اش گرفته بود.
بلند خندید و سرش و به بالشت کوبید.
یاد کار شهاب، در بیمارستان افتاد. ذوق زده چشمانش و بست.
احساس می کرد، قلبش تند تند، میزند.
این حمایت و طرفداری شهاب از او، خیلی براش شیرین بود.
با اینکه از این احساس جدید، می ترسید؛ اما هر چی باشه، به اون احساس خوبی می داد.
_مهیا بیا شام...
مهیا، از جاش بلند شد. روبه روی عکس شهید همت وایستاد. احترام نظامی گذاشت.
_چاکرتیم فرمانده!!
بلند خندید و از اتاق خارج شد.
****
محسن، دستی روی شانه ی شهاب گذاشت.
_چرا داری خودتو اذیت می کنی؟! بسم الله بگو...برو جلو...
_نمی تونم محسن...
_یعنی چی؟! یعنی مطمئن نیستی از این تصمیم؟!
_نمیدونم... نمیدونم!
_این که نشد حرف حساب مومن، این چند روز بشین؛ فکرات رو بکن. فرصت خوبیه...
🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁
﴿❀ۺھیڋعݪاءحښݩڹجݥہ➺﴾
•.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانَم میرَوَد💗 پارت70 مهیا، بعد از تشکر از شهاب و مریم وارد خونه شد.... در و باز کرد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانَم میرَوَد💗
پارت71
ساعت۷صبح بود. مهیا، امروز سحر خیز شده بود!
روی تاقچه ی بزرگ پنجره اتاقش، نشسته بود. از اینجا، تسلط کاملی بر حیاط خانه ی شهاب داشت؛ و راحت می تونست حیاط و اونحوض و درخت های زیبا رو ، طراحی کنه.
تند تند، با قلم هاش روی برگ های سفید طرح می نگاشت.
با احساس سرما، پتو رو بیشتر دور خودش پیچوند و لیوان قهوه اش و به لباش نزدیک کرد.
با شنیدن صدای اتومبیلی ، که جلوی خانه شهاب ایستاده بود؛ لیوان و سرجاش گذاشت.
همزمان در باز شد، و شهاب و خانواده اش به حیاط اومدند....
همه، دم در، با شهاب خداحافظی می کردند.
مهیا، با کنجکاوی و استرس، نظاره گر این بدرقه بود.
شهاب، مادرش و تو آغوش گرفت و بوسه ای بر سر مادرش گذاشت.
شهین خانوم، قرآن و بالا آورد و شهاب از زیر قرآن رد شد.
مهیا، برای چند لحظه کوتاه تصویر عکس شهاب و دوستش، جلوی چشمانش اوپد...
زمزمه کرد.
_نکنه داره میره سوریه؟!... نه! خدای من...
احساس کرد، قلبش و فشرده شد.
شهاب، ناخوادگاه سرش و بالا آورد و نگاهش و به پنجره اتاق مهیا دوخت.
مهیا، سریع از جلوی پنجره کنار رفت.
اما، این کار از چشمان تیز شهاب دور نمونه.
مهیا به دیوار تکیه داد.
الآن، وقت رفتن شهاب نبود. الآن که احساسی جدید در دلش غنچه زده بود...
احساسی که نمی دونست، کی و چطور به وجود اومده است...
فقط می دونست، که این احساس به وجود اومده و احساس خوب و آرامش بخشی بهش می ده.
با حرڪت کردن اتومبیل ، چشمانش و محکم روی هم فشار داد.
بغض گلویش، نفس کشیدن و برایش سخت کرده بود.
دستی به گلوش کشید.
قطره های اشک، پشت سر هم. بر گونه هاش ریختند.
_الآن وقت رفتنت نبود، شهاب...
لعنتی، نباید می رفتی...
دیگر، پاهاش توان ایستادن و نداشت. روی زمین افتاد.
پاهاش رو، در شکمش جمع کرد.
دستی به گونه اش کشید؛ و اشک هاش و پاک کرد. اما بارش دوباره چشمانش گونه های سردش و خیس کردند.
به عکس شهید همت خیره شد.
_بعد خدا... سپردمش به تو...
سرش و روی زانوهاش گذاشت و شروع به هق هق کرد
با عصبانیت از جاش بلند شد.
_تقصیر توه..... نباید اینقدر تند باهاش رفتار می کردی!
مهران، نگاهش و از صفحه موبایلش بیرون آورد.
_می خواستی چیکار کنم؟! جلوی یه الف بچه بلرزم و التماس کنم؟!
_نمیدونم هر کاری می خوای بکن... فقط کاری کن بهت علاقمند بشه!
_اینی که من دیدم عاشق نمیشه...
با عصبانیت به سمت مهران رفت و موبایل و از دستش کشید.
_من بهت پول نمیدم، که این حرف ها رو تحویلم بدی...
_باشه حالا... چرا عصبی میشی؟!
پریشون، روی مبل نشست و سرش و با دستاش گرفت.
_دارم دیوونه میشم... هر چه زودتر باید از شهاب دورش کنم!
مهران چشمانش و باریک کرد.
_تو می خوای انتقامت رو بگیری؟! یا از شهاب دورش کنی؟! اصلا این شهاب کیه؟!
به سمت پنجره رفت و نگاهش و به بیرون دوخت. سیگارش و روشن کرد، و گفت:
_این دیگه به تو ربطی نداره...تو کار خودت رو انجام بده...
🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁
﴿❀ۺھیڋعݪاءحښݩڹجݥہ➺﴾
•.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
#سلام_امام_زمانم 💚
ای کاش قلبهای همه ی ما
بخاطر التهاب نیامدنت تندتر میزد،
ای کاش چشم های همه ما
به راه دوخته می شد،
ای کاش جانهای همه ما
ازبیقراری انتظار تو گُر میگرفت...
آن وقت حتما می آمدی...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
~id➜|•@mola113•|↰_۲۰۲۲_۰۲_۲۶_۰۸_۵۶_۳۱_۲۷۷.mp3
1.23M
🎤•[ استادعالے ]•
🔊 سخنرانی _ چراغیبتِامامزمان(عج)
براےِماعادۍشده..؟💔🌱•
دردم از یار است و درمان نیزهم 😔✋
#هیچڪسیادغریبۍتونیست
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭─━─━─• · · ·
#استوری | #story📱
.
20 روز تـا میلاد باسعادت
حضرتولیعصرارواحنافداه
📆#روزشماࢪ | #نیمه_شعبان
#روز_شمار_نیمه_شعبان
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
﷽ 💔 چه نیازیست به اعجاز، نگاهت کافیست تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد فکر کن فلسفه ی خلقت عالم
﷽
💔
خدا کند به نگاهی شویم مقدادش
شویم ساکن خوشبخت شیعه آبادش
خدا کند که بخواهد ابوذرش باشیم
کنار گنبد خضرا، کبوترش باشیم
صلّوا على رسولِ الله و آله ﷺ
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#شنبه_های_نبوی
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
•••📓🗞”
«ولاتُلقُوابِایدِيڪمإلَىالتَّهلکة»
خودتونوبہدستِخودتون
نابودنڪنید...(:
-بقرھ.𝟷𝟿𝟻
𝒋𝒐𝒊𝒏↴
「@alahassanenajmeh🥀」
16.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅فیلم ترجمه شده به زبان فارسی از شهید علاء حسن نجمه
خواندن فرازی از وصیت نامه شهید به زبان خود شهید :)
لطفا پست رو برای دوستاتون هم بفرستید:) 🍃
#ویدیو
#شهید_علاء_حسن_نجمه
#کپی_با_ذکر_منبع✅
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
#دانستنی_مهدوی
مسجد مقدس جمکران
از جمله اماکن که همواره مورد توجه مخصوص امام زمان [علیه السلام] بوده و به برکت آن کرامات و عنایات ویژهای در آن به وقوع پیوسته (مسجد مقدس جمکران) است.
این مکان شریف را به جهت واقع شدن در کنار روستایی به نام جمکران،به خاطر آنکه به همت {حسن بن مثله} ساخته و تاسیس شده است به (مسجد امام زمان) یا (مسجد صاحب الزمان) می نامند این مسجد در زمان حسن بن مثل بنا شد و پس از آن تعمیراتی در آن صورت گرفته است.
از جمله یک بار در زمان مرحوم صدوق و بعدها چندین مرتبه در دوره حکومت سلسله صفویه و یک بار هم در زمان مرجعیت حضرت آیت الله عبدالکریم حائری [موسس حوزه علمیه قم] توسط مجاهدین گرانقدر حجه اسلام محمد تقی بافقی و بعد از ایشان تعمیراتی هم در آن به وسیله یکی از تجار معروف قم صورت گرفته است.
در سال های اخیر به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی به علت استقبال بی نظیر مردم از سرتاسر ایران اسلامی به کمک امت اسلامی، تحت نظارت هیئت امنا و مدیریت مسجد جمکران طرحهای عمرانی بسیار مهم و در عین حال لازم و ضروری نظیر؛ سالنهای اجتماعات و کتابخانه عمومی و نمایشگاه کتاب و درمانگاه و محل اسکان برای نمازگزاران و ...در کنار گسترش توسعه ساختمان مسجد در دست اجرا است ،که ما کیفیت خواندن نماز را چگونگی ساخت مطلب بیان می داریم.
#ادامهدارد...