EmamZaman81_112031.mp3
1.23M
تأثیـرنونحلال!
تشـرف به خیمـه حضـرت حجت در
صحـرای عرفات...🌾
#تشرفات🍃
#امام_زمان
⊰᯽⊱┈•─╌☫╌─•┈⊰᯽
@alahomaajellevaliyekalfaraj
⊰᯽⊱┈•─╌☫╌─•┈⊰᯽⊱
[ #کپے√]بآذکرِ³صلواتبࢪاۍظهوࢪ🌿
#داستانک
☀️ #تشرفات
💢 عنایت امام زمان (عج) به زن تازه مسلمان
♦️جناب حجة الاسلام اعتمادیان نقل کرد:
♦️ایامی که به کشور انگلیس جهت تبلیغ رفته بودم، با زنی مواجه شدم که برای او حادثه ای عجیب اتفاق افتاده بود.
♦️آن زن گفت: قبل از ازدواج من مسلمان نبودم، روزی جوانی به خواستگاریم آمد، ابتدا تصوّر می کردم او نیز مسیحی است. ولی آن جوان گفت:
من یک مسلمان شیعه هستم قصد دارم با شما ازدواج کنم شرط ازدواج من با شما، مسلمان شدن شماست!
♦️من تا آن زمان چیزی از اسلام وبخصوص تشیع نمی دانستم ابتدا فرصتی خواستم تا اسلام وتشیع را دقیقا بشناسم،
♦️از آن روز به بعد تحقیقات زیادی پیرامون اسلام وتشیع کردم و آن جوان که خود پزشک بود مرا در این تلاش، واقعا یاری کرد
♦️مسائل بسیاری برایم حل شد تنها سؤالی که باقی ماند مسئله طول عمر حضرت بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود که واقعا برایم قابل تصور نبود،
♦️بالاخره مسلمان و شیعه شده و زندگی مشترک را با همسرم آغاز کردم.
♦️پس از سال ها زندگی، روزی با شوهرم تصمیم گرفتیم که اعمال حج را انجام دهیم پس مقدّمات آن را تدارک دیده و بالاخره پیش از فرا رسیدن ایام حج خود را در عربستان وسپس به شهر مقدّس مکه رساندیم،
♦️ به هنگام ورود به مسجد الحرام با اوّلین نگاه به کعبه، حال عجیبی بر من عارض شد که واقعا توصیف نشدنی است ناگهان متوجّه شدم پروانه ای بر دوشم نشسته ومجددا به پرواز درمی آید و در میان آن دسته طواف کنندگان دوباره بر دوشم می نشیند.
♦️با فرا رسیدن زمان اعمال حج تمتّع ابتداء به صحرای عرفات و سپس به منی رفتیم
♦️در همان روز نخست اقامت در منی، وقتی با همسرم به قصد رمی جمرات به راه افتادیم در وسط راه شوهرم را گم کردم،
♦️به زبان انگلیسی از هر کسی آدرس و یا نشانی از شوهرم می پرسیدم، کسی نمی توانست مرا راهنمایی کند.
♦️پس خسته شده و در گوشه ای با وحشت و اضطراب تمام نشستم، ساعت ها گذشت نزدیک غروب آفتاب بود، نمی دانستم چه باید بکنم؟
♦️ ناگهان مردی در مقابلم ظاهر شد و به زبان فصیح انگلیسی حالم را پرسید،
♦️وقتی وضع خویش را با گریه برایش گفتم، فرمود: پاشو با هم برویم رمی جمراتت را انجام بده، الآن وقت می گذرد.
♦️من نیز به دنبالش راه افتادم، او مرا به سوی جمرات برد و من اعمالم را در میان انبوه جمعیت به آسانی انجام دادم،
♦️آنگاه در اندک زمانی مرا به چادرمان بازگردانید،
♦️سخت حیرت کردم زیرا صبح وقتی با شوهرم به سوی جمرات راه افتادیم مسافت بسیاری را پیموده بودیم ولی اینک که بازمی گشتم در زمانی اندک خود را کنار چادرمان یافتم.
♦️ باری آن مرد مرا به خیمه ام رساند از او بسیار تشکر کردم او به هنگام خداحافظی چنین فرمود:
وظیفه ماست که به محبّان خویش رسیدگی کنیم، در طول عمر ما نیز شک نکن، سلام مرا به دکتر (شوهرت) برسان!
♦️وقتی به خیمه وارد شدم، شوهرم سخت نگران حالم بود بسیار خوشحال شد،
♦️وقتی داستان نجات یافتنم را برایش گفتم، او با خوشحالی گفت:
این مرد امام زمان (عج) بوده است که به یاری تو آمده است.
♦️ بلافاصله از خیمه بیرون دویدیم، ولی دیر شده بود و اثری از آن حضرت نبود
📚تشرّف یافتگان، ص ٢٠۶
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@alahomaajellevaliyekalfaraj
⚠️ او خیال میکند کسی است ...
☑️ آیت اللّه العظمی بهجت از زبان یکی از آقایان علما اینگونه نقل کردهاند:
▫️ روزی یک از اساتید و علما که دوست حاج شیخ محمّد کوفی بود، به وی گفته بود:
🔹 من میدانم که خدمت حضرت میرسی و قول تو را هم حجّت میدانم. این بار که شرفیاب شدی از آقا امام عصر (ع) بپرس که عیب من چیست؟
▫️ مدّتی گذشت تا روزی شیخ محمّد کوفی به او گفت:
🔸 خدمت آقا عرض کردم. آقا سر به زیر انداخته و تأمّلی کردند و فرمودند:
🔶 «او خیال میکند کسی است! و خود را کسی میداند و برتر از دیگران بهحساب میآورد و این عیب بزرگ اوست.»
▪️ شعر، خواجه عبد اللّه انصاری در اینجا چقدر مناسب مینماید که:
عیب است بزرگ برکشیدن خود را
وز جمله خلق برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همهکس را و ندیدن خود را
⬅️ مشتاقی و مهجوری، صفحهی ۳۱۸
🏷 #امام_زمان #تشرفات #خودپسندی
#کانالی_جهت_بصیرت_افزایی༺
༽#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَࢪج༼༻
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
@alahomaajellevaliyekalfaraj
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
#حکایت_وصل_مهدی_عج #تشرفات
🌴در جنگ جهانی اول اوضاع ايران خيلي متشنّج شده بود. از يك طرف روسها ريختند و تصاحب كردند، از يك طرف ديگران ريختند و تصاحب كردند. يك وضع عجيبي بود. و مردم ايران مضطرب، منقلب، هيچ تكيه گاهي نداشتند. مرحوم ميرزاي نائيني، از اين پيشامد ناهنجار به ساحت مقدس اميرالمومنين علیه السلام و سائر ائمّه طاهرين علیهم السلام، مخصوصاً به پيشگاه مبارك امام زمان علیه السلام، شكايت هاي زيادي می کند.
مرحوم ميرزاي نائيني می گوید: من خيلي به حضرت حجّت علیه السلام ناليدم: يابن العسكري! ايران اين طور شده است. مردم، بي سر و سامان شده اند، بي پناه شده اند. نظم نيست، امنيّت نيست، چنين و چنان است. يك روز همينطوري كه متوسّل شده بودم، بر من مكاشفهاي شد و حضرت را زيارت كردم. ديدم حضرت در کنار ديوار مرتفعي که سر به آسمان كشيده، ایستاده اند. پس با انگشت به من اشاره فرمودند كه نگاه كن، و من نگاه كردم. ديدم ديواري که سي يا چهل متر ارتفاع دارد، چهار متر، پنج متر بالاي ديوار منحني شده است، و قريب است كه بيافتد، چرا که به يك موئي بند است. اين ديوار چهل متري اينطور كج شده است.
پس حضرت به من اشاره کردند كه نگاه كن. نگاه كردم، ديدم انگشت حضرت هم به طرف ديوار است. سپس فرمودند: اين ديوار، ايران است، كج ميشود، امّا ما با انگشتمان نگهش داشته ایم و نميگذاريم خراب شود. اينجا، شيعه خانه ما است. كج مي شود، اما نمي گذاريم خراب بشود.
📚 کتاب مجالس حضرت مهدی؛ ص۲۶۱
🇮🇷سربازجنگ نرم🇮🇷:
༺༽#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَࢪج༼༻
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
@alahomaajellevaliyekalfaraj
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
❇️ ماجرای نجات از برف ناگهانی کوهستان در ایام نوروز
🏷 قسمت اول:
▪️ مولف کتاب دار السلام در احوالات حضرت مهدی (علیه السلام):
▫️ حقیر در اوایل شباب (جوانی) که شاید مقارن سال ۱۲۶۳ هجری بود، در بلده "بروجرد" در مدرسه "شاهزاده" مشغول تحصیل علم بودم و هوای آن بلد چون اعتدالی دارد در ایّام عید نوروز، باغات و اراضی آن سبز و خرّم میگردد و آثار زمستان از برف و برودت هوا زایل میشود؛ لکن دو فرسخ مسافت- بلکه کمتر- از دروازه شهر گذشته به سمت عراق (منظور از عراق، اراک است) آثار زمستان تا اوّل "جوزا" (خرداد) غالبا ثابت و برقرار است و حقیر پس از دخول "حمل" (فروردین) چون هوا را معتدل دیدم و وقت هم به جهت تفرقه طلاب و رسومات عید نوروز وقت تعطیل بود، با خود خیال کردم که قبر امامزاده لازم التعظیم "سهل بن علی" را که در قریه معروفه به "آستانه" -که از دهات کزاز که محالات عراق (اراک) است- واقع گردیده -و در هشت فرسخی بروجرد واقع شده- زیارت کنم.
و جمعی از طلاب هم بعد از اطلاع بر این اراده، موافقت کرده، با کفش و لباسی که مناسب هوای بروجرد بود پیاده بیرون آمدیم و تا پایه "گردنگاه" که تقریبا در یک فرسخی شهر واقع است آمده، در میان گردنگاه برف دیده شد و نظر به آنکه برف در کوهستان تا ایّام تابستان هم میماند اعتنایی نکردیم.
❄️ چون از گردنه بالا رفتیم، صحرا را پر از برف دیدیم.
لکن چون جاده کوبیده بود و آفتاب هم تابیده بود و مسافت هم تا به مقصود زیاده بر شش فرسخ نمانده بود، به ملاحظه اینکه دو فرسخ دیگر را هم در آنروز میرویم و شب را هم- که شب چهارشنبه بود- در بعض دهات واقعه در اثنای راه میخوابیم، باز هم اعتنایی نکرده روانه شدیم. مگر یک نفر از همراهان که از آنجا برگشت.
پس ما رفتیم، وقت عصر به قریهای رسیده در آنجا توقف کرده شب را خوابیدیم.
🌨 چون صبح برخواستیم دیدیم که برفی تازه افتاده و راه را بسته و جاده را مستور کرده. لکن با وجود آن چون نماز را ادا کردیم و آفتاب هم طلوع کرد آماده رفتن شدیم. صاحب منزل مطلع شده ممانعت نمود و گفت:
🔸 جادهای نیست و این برف تازه همه راهها را پر کرده.
▫️ گفتیم:
🔹 باکی نیست. زیرا که هوا خوب است و دهات هم به یکدیگر اتصال دارد و راه را میتوان یافت.
▫️ لهذا اعتنایی نکرده روانه شدیم. آن روز هم با مشقّت تمام رفته تا آنکه عصر را وارد قریه [ای] شدیم که از آنجا تا به مقصود تقریبا کمتر از دو فرسخ مسافت بود و شب را آنجا در خانه شخصی از اخیار "حاج مراد" نام خوابیدیم.
چون صبح برخاستیم هوا را دیدیم بهغایت برودت و برف دیگر هم زیاده بر برف شب گذشته باریده بود، لکن هوا دیگر ابر نداشت.
(ادامه دارد)
🏷 #تشرفات #امام_زمان (عج) #نوروز
#کانالی_جهت_بصیرت_افزایی༺
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَࢪج
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
@alahomaajellevaliyekalfaraj
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
❇️ ماجرای نجات از برف ناگهانی کوهستان در ایام نوروز
🏷 قسمت اول:
▪️ مولف کتاب دار السلام در احوالات حضرت مهدی (علیه السلام):
▫️ حقیر در اوایل شباب (جوانی) که شاید مقارن سال ۱۲۶۳ هجری بود، در بلده "بروجرد" در مدرسه "شاهزاده" مشغول تحصیل علم بودم و هوای آن بلد چون اعتدالی دارد در ایّام عید نوروز، باغات و اراضی آن سبز و خرّم میگردد و آثار زمستان از برف و برودت هوا زایل میشود؛ لکن دو فرسخ مسافت- بلکه کمتر- از دروازه شهر گذشته به سمت عراق (منظور از عراق، اراک است) آثار زمستان تا اوّل "جوزا" (خرداد) غالبا ثابت و برقرار است و حقیر پس از دخول "حمل" (فروردین) چون هوا را معتدل دیدم و وقت هم به جهت تفرقه طلاب و رسومات عید نوروز وقت تعطیل بود، با خود خیال کردم که قبر امامزاده لازم التعظیم "سهل بن علی" را که در قریه معروفه به "آستانه" -که از دهات کزاز که محالات عراق (اراک) است- واقع گردیده -و در هشت فرسخی بروجرد واقع شده- زیارت کنم.
و جمعی از طلاب هم بعد از اطلاع بر این اراده، موافقت کرده، با کفش و لباسی که مناسب هوای بروجرد بود پیاده بیرون آمدیم و تا پایه "گردنگاه" که تقریبا در یک فرسخی شهر واقع است آمده، در میان گردنگاه برف دیده شد و نظر به آنکه برف در کوهستان تا ایّام تابستان هم میماند اعتنایی نکردیم.
❄️ چون از گردنه بالا رفتیم، صحرا را پر از برف دیدیم.
لکن چون جاده کوبیده بود و آفتاب هم تابیده بود و مسافت هم تا به مقصود زیاده بر شش فرسخ نمانده بود، به ملاحظه اینکه دو فرسخ دیگر را هم در آنروز میرویم و شب را هم- که شب چهارشنبه بود- در بعض دهات واقعه در اثنای راه میخوابیم، باز هم اعتنایی نکرده روانه شدیم. مگر یک نفر از همراهان که از آنجا برگشت.
پس ما رفتیم، وقت عصر به قریهای رسیده در آنجا توقف کرده شب را خوابیدیم.
🌨 چون صبح برخواستیم دیدیم که برفی تازه افتاده و راه را بسته و جاده را مستور کرده. لکن با وجود آن چون نماز را ادا کردیم و آفتاب هم طلوع کرد آماده رفتن شدیم. صاحب منزل مطلع شده ممانعت نمود و گفت:
🔸 جادهای نیست و این برف تازه همه راهها را پر کرده.
▫️ گفتیم:
🔹 باکی نیست. زیرا که هوا خوب است و دهات هم به یکدیگر اتصال دارد و راه را میتوان یافت.
▫️ لهذا اعتنایی نکرده روانه شدیم. آن روز هم با مشقّت تمام رفته تا آنکه عصر را وارد قریه [ای] شدیم که از آنجا تا به مقصود تقریبا کمتر از دو فرسخ مسافت بود و شب را آنجا در خانه شخصی از اخیار "حاج مراد" نام خوابیدیم.
چون صبح برخاستیم هوا را دیدیم بهغایت برودت و برف دیگر هم زیاده بر برف شب گذشته باریده بود، لکن هوا دیگر ابر نداشت.
(ادامه دارد)
🏷 #تشرفات #امام_زمان (عج) #نوروز
🌸 شنیدن دعای حضرت برای شیعیان
✅ سيّد بن طاووس رحمه اللّه میفرماید:
🌌 سحرگاهی در سرداب مقدّس بودم. ناگاه صدای مولایم را شنیدم كه برای شیعیان خود دعا میكردند و عرضه میداشتند:
📜 اللّهمّ انّ شیعتنا خلقت من شعاع انوارنا و بقيّة طینتنا و قد فعلوا ذنوبا كثیرة اتّكالا علی حبّنا و ولایتنا فان كانت ذنوبهم بینك و بینهم فاصفح عنهم فقد رضینا و ما كان منها فیما بینهم فاصلح بینهم و قاصّ بها عن خمسنا و ادخلهم الجنّة فزحزحهم عن النّار و لا تجمع بینهم و بین اعدائنا فی سخطك.
ترجمه دعا این است:
📃 خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقيّه طینت ما خلق كرده ای؛
آنها گناهان زیادی با اتّكاء بر محبّت به ما و ولایت ما، كرده اند؛
اگر گناهان آنها گناهی است كه در ارتباط با تو است، از آنها بگذر كه ما را راضی كرده ای.
و آنچه از گناهان آنها، در ارتباط با خودشان هست، خودت بین آنها را اصلاح كن و از خمسی كه حقّ ما است، به آنها بده تا راضی شوند.
و آنها را از آتش جهنّم نجات بده.
و آنها را با دشمنان ما در خشم و غضب خود جمع نفرما.
⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، ص: ۳۰۷
🏷 #تشرفات #امام_زمان (عج)
#کانالی_جهت_بصیرت_افزایی༺
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَࢪج
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
@alahomaajellevaliyekalfaraj
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
❇️ تشرف سيد جعفر قزوينى با پدر بزرگوار خود
✅ سيد جليل , آقا سيد جعفر قزوينى مىگويد:
▫️بـا پدرم - مرحوم آقاى سيد باقر قزوينى - به مسجد سهله مىرفتيم.
وقتى نزديك مسجد رسيديم، به او گفتم:
🔹 اين حرفهايى كه از مردم مى شنوم، يعنى هر كس چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بيايد حضرت مهدى (ع) را مى بيند، پايه و اساسى ندارد.
▫️ پدرم غضبناک متوجه من شد و گفت:
🔸 چرا اساسى نداشته باشد؟ فقط به خاطر آن كه تو نديده اى؟ آيـا هـر چيزى كه تو نديده اى اصل ندارد؟
▫️ و خيلى مرا سرزنش كرد، به طورى كه از گفته خويش پشيمان شدم.
داخل مسجد شديم.
هيچ كس در آن جا نبود.
وقتى پدرم در وسط مسجد، براى خواندن دو ركعت نـمـاز اسـتـجاره ايستاد، شخصى از طرف مقام حضرت حجت (ع) متوجه او شد و از كنارش عبور نـمـود.
بـه او سلام كرد و با ايشان مصافحه نمود.
در اين جا پدرم به من توجه كرد و پرسيد:
🔸 اين آقا كيست؟
▫️ گفتم:
🔹 آيا او حضرت مهدى (ع) است؟
▫️ فرمود:
🔸 پس كيست؟
▫️ من به دنبال آن حضرت دويدم، ولى احدى را نه در مسجد و نه در خارج آن نديدم.
⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)،
🏷 #مهدویت #تشرفات
#امام_زمان (عج)
#کانالی_جهت_بصیرت_افزایی༺
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَࢪج
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
@alahomaajellevaliyekalfaraj
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
🌸 نجات زائر از غرق شدن
❇️ تشرف (مشاهده) سيد محمد على عراقى كوهرودى
☑️ عارف جليل، سيد محمد على عراقى كوهرودى مى فرمايد:
سالى به زيارت ائمه عراق (ع) مشرف شدم و ملا محمود عراقى (ره) را هم در نجف اشرف ملاقات نـمـودم.
در هـمـان سـفـر بعد از ورود به بعقوبه كه در يك منزلى بغداداست با همراهان تصميم گرفتيم كه قبل از ورود به بغداد از راه على آباد به سامرا رفته و پس از زيارت قبر عسكريين (ع) به بـغـداد و كـاظـمـين باز گرديم، لذا يكى از اهالى بعقوبه را به عنوان راهنما گرفته، روانه سامرا شديم.
وقـتـى از على آباد و جزانيه گذشتيم، بين راه به نهرى عريض و پر از آب رسيديم.
اين نهر طورى بود كه عبور از مسير معمولى آن خيلى وقتها منجر به غرق مى شد ولى به ناچار زوار وارد نهر شده عبور مى كردند.
اتفاقا يكى از زوار، زنى بود كه بر قاطرى سوار بود.
در اثناى عبور پاى قاطرش ازمعبر لغزيد و شايد هـم از مـسـيـر خـارج شد و توى گودالى كه در آب بود، افتاد و در آب فرو رفت.
زن هم به دنبال حـيـوان در نـهـر آب فرو رفت.
حيوان اگر چه توانست خود را با شنا كردن حفظ كند و از زير آب بـيرون بيايد، اما چون بارش زياد و بعلاوه آب هم در بار و اثاثيه اش رفته بود و از طرفى جريان نهر تند و روان بود، لذا پاهايش بر زمين قرار نمى گرفت و نتوانست خود را نگه دارد و شديدا مضطرب بود.
در ايـن جـا آن زن بـيـچاره، صداى خود را به استغاثه يا صاحب الزمان، يا صاحب الزمان بلند كرد، همان طورى كه رسم زوار است.
بـا ديـدن ايـن حادثه، سوار حيوان خود شدم و با عجله داخل آب شدم كه شايد بتوانم كارى انجام دهـم.
سـايـر زوار هم مشغول كار خود بودند و توجه و اعتنايى نداشتند.
ناگاه شخصى را مشاهده كـردم كـه جـلـوى مـن و عقب حيوان آن زن، روى آب حركت مىكند يعنى مثل اين كه بر زمين سـخـت راه مـىرفـت بـه طـورى كـه پاهاى او در آب فرو نمىشد و بلكه به نظر مى رسيد كه اثر رطـوبـتى هم از آب در پا و لباس و ساير اعضاى ايشان نباشد.
ايشان دست انداخت و زن و قاطر را گـرفـت و با سرعت از آب خارج كرد و آنها را كنار نهر گذاشت، به طورى كه گويا آن زن جز آن كـه خـود و مـركـبـش را كنار رودخانه ديد، احساس چيز ديگرى نكرد.
من هم بيشتر از آن كه آن شـخـص را روى آب ديـدم و بـه فـرياد زن رسيد و به سرعت او و حيوانش را با دراز كردن دست، در ساحل گذاشت، چيزى متوجه نشدم.
بـعـد از ايـن واقـعه هم حضرتش را نديدم جز آن كه در همان نگاه ايشان را با قامت معتدل و روى نـورانـى و بـينى كشيده و ساير شمايل حضرت ولى عصر (ع) زيارت كردم و در آن حال، لااقل نود درصد اطمينان داشتم كه حضرت هستند.
پس از مشاهده اين موضوع، آن شمايل را در خاطر خود سپرده بودم و با يادآورى آن، خود را مسرور و خاطرم را تسلى مى دادم تا آن كه وارد نجف اشرف شديم.
اتـفـاقا روزى به زيارت اميرالمؤمنين (ع) مشرف و در حرم مطهر آن حضرت بودم.
در بين زيارت چشمم به سمت بالاى سر افتاد ناگاه همان شخص را در آن جا ديدم كه ايستاده و مشغول سلام و يـا دعا بود.
به طرف ايشان رفتم، اما ازدحام زوار مانع از آن شد كه خود را سريعا برسانم و گويا در اعضاى خود هم يك سستى از حركت و سرعت، احساس نمودم، به طورى كه وقتى آن جا رسيدم، حـضـرتـش را نديدم.
اطراف حرم و رواقها را گشتم، ولى اثرى از آن سرور عالميان نبود.
نااميد و مايوس برگشتم.
⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، ص: ۲۷۲
🏷 #تشرفات #امام_زمان (عج) #توسل
#کانالی_جهت_بصیرت_افزایی༺
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَࢪج
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
@alahomaajellevaliyekalfaraj
⊰᯽⊱┈─╌ ⊰☫⊱ ╌─┈⊰᯽⊱
کمک رسانی امام زمان(عج) - مرحوم کافی.mp3
2.92M
⭕️ کمک رسانی امام زمان(عج) به در راه مانده
🎙مرحوم کافی (ره)
🏷 #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
#مرحوم_کافی #تشرفات