eitaa logo
الکی پلکی • AlakiPalaki
48 دنبال‌کننده
24 عکس
0 ویدیو
1 فایل
نوشته های تلگرام را اینجا کپی می‌کنم. 🤡 کامل‌ تر در تلگرام است. بریده های کتاب و هر آنچه خوش آید.
مشاهده در ایتا
دانلود
۵۹۸/ بر آن مام کو چون تو فرزند زاد نشاید جز از آفرین کرد یاد! - تشکر و مدح رستم توسط کیکاوس‌شاه، بعد از بازیافتن بینایی خود - مناسب برای تبریک تولد🎂
۲۰۸/ همی نیروی خویش را پیلِ مست بدارد، نگردد از او مورْ پست
۴۹۲/ به نیرویِ یزدانِ پیروزگر! به بخت و به شمشیرِ تیز و هنر! اون زمان فردوسی گفته: مهارت و خلاقیت، وسیله‌ و تجهیزات مناسب، شانس و خواست خداوند، در به سرانجام رسیدن کار نیاز است. و برای این زمان هم صادق است.😀
۱۵۸/ چو مهرِ کسی را بخواهد پسود بباید به سود و زیان آزمود! ¶ پُسر گر به جاه از تو برتر شود هم از رَشک، مهر تو لاغَر شود. پ.ن: همیشه پول و قدرت تعیین کننده‌ی میزان تعهد و رفاقت بوده😄👏
۱۸۸/ چُنین است رسمِ سَرایِ سِپنج همه از پَیِ آز ورزند رنج!
۱۹۶/ دِریغ‌ست ایران که ویران شود کُنامِ پلنگان و شیران شود! پ.ن: کیکاوس اسیر شده، از هر سو به ایران حمله شده، و عده‌ای از رستم خواهش می‌کنند که...
۸۳/ به خشنودی و رای و فرمان اوی به خوبی بیاراست پَیمان اوی ¶ چو همباز او گشت با او به راز ببود آن شبِ تیره و دیریاز تهمینه و رستم شبی را با هم می‌گذرانند... تهمینه دختر شاه سَمَنگان است. وان نایت استند به سبک فردوسی و در درازای تاریخ🛎️
Blackberry 2023 ظهور و سقوط گوشی بلک‌بری
توی رجز خوانی که سهراب و رستم با هم دارند، یه جایی سهراب از رستم می‌پرسه که جون من راستش را بگو، خیالم می‌رسه که تو رستمی؟! و رستم مثل خیلی از ماها که اهل تعارف هستیم با تعارف میگه: ۶۶۵/ چُنین داد پاسخ که «رستم نیَم هم از تخمه‌ی سام نَیرم نیَم، ¶ که او پَهلوان‌ست و من کِهترم نه با تخت و کام و نه با افسرم» و اینجوری با این تعارف! و مثلاً احترام گذاری به بابابزرگش که سام باشه، این بچه را سر در گم می‌کنه و... میگن تعارف اومد نیومد داره😶 رستم نباشیم😶🛎️ و آخر این داستان را فردوسی می‌گه: یَکی داستانی‌ست پُر آبِ چَشم دلِ نازک از رستم آید به خشم.
داستان سهراب تموم شد، فردوسی دفتر جدید را با داستان سیاوخش آغاز می‌کنه و اقرار می‌کنه که ۵۸ ساله شده و میخواد این کار را ادامه بده: ۱۰/ اگر زندگانی بود دیرباز بر این دینِ خرّم بمانم دراز، ¶ یَکی میوه‌داری بماند ز من که باردهمی بار او بر چمن ¶ از آن پس که پَیمود پنجاه و هشت به سربر فراوان شِگِفتی گذشت، و صحبت‌ از پند و نصیحت می‌کند و روشی از زندگانی را توصیه می‌کند که پس از مرگ، نزد ایزد... ۱۷/ نگر تا چه کاری، همان بدروی سَخُن هر چه گویی، همان بشنوی ¶ درشتی ز کس نشنود نرم‌گوی جز از نیکُوْی در زمانه مجوی! و از اینجا به بعد داستان سیاوخش شروع میشه.🛎️
دو تا از سران و پهلوانان در هنگام شکار دخترکی جوان را می یابند که از ترکان است. بر سر تصاحب آن به کنیزی، اختلافی رخ می دهد. برای حل اختلاف و داوری به پیش کیکاووس می‌روند. در نهایت این دخترک جوان همسر کیکاووس می‌شود! (گوشت لخم را می‌بری پیش شیر؟! خو شیر یه لقمه چپش می‌کنه و تو هم حسرت و نگاه😄) فرزند این دو می‌شود سیاوخش. سیاوخش را به رستم می‌سپارند که دایه‌اش باشد و از رستم، هنرهای رزمی یاد بگیرد: ۷۶/ به رستم سپردش دل و دیده را جهانجوی‌گردِ پسندیده را ¶ تهمتن ببردش به زاولسِتان نِشستنگهش ساخت در گلسِتان ¶ سُواری و تیر و کمان و کمند، عِنان و رِکیب و چه و چون و چند سیاوخش وقتی هشت ساله میشه کیکاووس حکم فرمانداری کَوَرْسْتان را به او می‌دهد. کَوَرْسْتان همان ماوراءالنهر است.🛎️ پ.ن: در حال نوشتن این مطلب بودم که ناگهان لیوان چای بر روی کتاب ریخت! یاد ندارم که کتابی را بدین گونه بی‌حرمت کرده باشم چه در دوران مدرسه و دانشگاه چه در دوران کاری! این هم فضای روزگار و شاهنامه فردوسی و آهی که از جان بر آمد😑🙄