eitaa logo
الکی پلکی • AlakiPalaki
44 دنبال‌کننده
24 عکس
0 ویدیو
1 فایل
نوشته های تلگرام را اینجا کپی می‌کنم. 🤡 کامل‌ تر در تلگرام است. بریده های کتاب و هر آنچه خوش آید.
مشاهده در ایتا
دانلود
همی خواهم از کردگارِ جهان شناسنده ی آشکار و نهان که باشد زِ هر بد نگهدارتان همه نیکنامی بُوَد یارتان بگوئید این جمله در گوشِ باد که یک تن به گیتی، پریشان مَباد  .. حکیم ابوالقاسم_فردوسی پ.ن: پیشنهاد خانم نوشین فیروزفرد. خیالم من هنوز به این قسمت شاهنامه نرسیدم. آرزوی سلامتی و شادی برای همه دوستان رفقا همکاران💥
۲۴۲/ هر آنکس که دارد روانش خرد سرِ مایه‌ی کارها بنگرد! پ.ن: پاسخ رستم به بهمن پسر اسپندیار... اما من با دوستی صحبت می‌کردم، د‌ر باب مهاجرت، گفت همسر و فرزندانش آرامش یافته‌اند. قرارمان هم آرامش بود. این بیت را یاد آوردم.
۳۸۸/ سَخُن هر چه بر گفتنش روی نیست درختی بود کَش بر و بوی نیست! ° اگر جانِ تو بسپَرد راهِ آز شود کارِ بی‌سود بر تو دراز! پ.ن: رستم داره پیغام میده به اسپندیار بوسیله بهمن... و چقدر منِ کچل، کارِ بی‌سود کرده‌ام...
رویداد رخان با موضوع انتخاب بوم گردی نار تی‌تی ۲۶ مرداد اولین سخنران نیما قاضی، هم بنیانگذار علی‌بابا بود. مخلص کلامش مرا یاد این جوک انداخت که، یکی اورست را فتح کرده بود. پرسیدن انگیزه‌ای از فتح اورست چی بود؟ گفت: بار خورد. دومین سخنران علی سریزدی گفت بر اساس منابع در دسترس و ارزش‌های ذهنی خود تصمیم می گیریم. مخلص کلامش مرا یاد این موضوع انداخت که، گذشته گذشته، فکرش نکن. آینده مبهم! نقد وقت حال را باش یعنی الان چی چی پسندته؟ یا این داستان که روباهی در مسیر خود به یک رودخانه رسید، آب خروشان بود. از شتری پرسید عمق آب را؟ گفت تا زانو. روباه خود را به آب زد، و آب او را برد. فریاد زد تو که گفتی تا زانو! شتر نگاهی به خودش کرد و گفت من تا زانوی خودم گفتم خو💥 سخنران سوم احمد میردامادی، انتخاب درست نتیجه‌ی خردورزی است، و اما خرد نتیجه‌ی اشتباهات گذشته (انتخاب اشتباهی). مخلصش کلامش اینکه از اشتباه نترسیم و مسئولیت انتخاب خود را بپذیریم... احمد آقا پیرو مکتب اختیار است🥳 سخنران چهارم، مسعود طباطبایی قائم مقام مدیریت دیجی کالا (اگر درست یادم باشه) می‌گه انتخاب یعنی اینکه ته دلت چی می‌خوای؟! یاد این مطلب افتادم که دل دروغ نمیگه، اگر خطا هم بکنه خطاش نهایت ۲۰٪ است. پس تکیه کن روی ۸۰٪ درصد درستی حکمِ دل.❤️ سخنران پنجم، فرشته مهدیان انتخاب کرده که سفر بره و زندگی کنه و مثل آدم‌هایی که درگیر سرطان هستند نباشد...🍀 و او زندگی می‌کند. زندگی کنیم.❤️ خودمون می‌تونیم حال دل خودمون را خوب کنیم. فرشته یک مادر است و پسرش علی را به واسطه بیماری کم می‌بیند. و تا کسی مادر و پدر نشده باشد این حس سخت را درک نمی‌کند.💚 دم فرشته گرم💚 به یک بیمار بکن نکن نکنید، ترحم نکنید. فرشته گفت.💥 پ.ن: گفتن کسی فیلم نگیرد و بنابراین فیلم‌ها را پاک می کنم.
کم کم انار از راه می‌رسد. تفت، باغ کناری نار تی‌تی
۲۵۶/ در دَخمه بستند و گشتند باز شد آن نامورشیرِ گردن‌فراز! پ.ن: شَغاد برادر ناتنی رستم با حیله و نیرنگ رستم را در چاهی می‌اندازد که ته چاه با نیزه و شمشیر برهنه مثل میدان مین! فرش شده... رستم در آخرین لحظات زندگی تیری را به سمت درخت چناری می‌اندازد که شغاد در پشت آن کمین کرده و درخت و شغاد را با تیر به هم می‌دوزد... دخمه‌ای ساختند و مردم با رستم وداع کردند. ۲۵۷/ چه جویی‌همی زین سَرایِ سِپنج کز آغازْ رنجست و فرجامْ رنج! بیش از پانصد سال رستم در شاهنامه عرض اندام کرد و پس از کشتن اسپندیار کم‌کم به سمت پایان زندگی رستم رسیدیم و ایران دیگر روی خوش ندید یا نخواهد دید؟!
ساسان و همای برادر و خواهر هستند. بهمن که به خونخواهی پدرش اسپندیار به زاول حمله کرده و از فرامرز پسر رستم انتقام گرفته، همای را بعنوان ولیعهد انتخاب می‌کنه، اون زمان همای حامله بوده و بهمن میگه که فرزند همای پسر باشه یا دختر، پس از مادرش پادشاه است. ساسان از ناراحتی شهر و دیار را ترک می‌کنه و در بی‌نامی زندگی می‌کنه. (تا ابوالقاسم خان ببینه کجا دوباره می‌تونه وارد داستانش کنه) خب همای چهرآزاد ولیعهد بهمن میشه. آن زمان همای به چهرآزاد ملقب بوده. بعد از بهمن، همای چهرآزاد ۳۲ سال پادشاه میشه. اولین زن که به مقام پادشاهی می‌رسه. پ.ن: به نظر ابوالقاسم خان فردوسی یه شمه‌ای میاد از حدود ۱۰۰۰ سال قبل. و البته داستانش برای قبل از هخامنشیان است.
۳۱۶/ ندیدیم کس روی او را تمام سلامٌ عَلَیکُم، عَلَیکَ السّلام! پ.ن: مدح و ستایش فرستادگان اسکندر، دخترِ کَیْدِ هندی را از زیبایی! کید برای جلوگیری از جنگ با اسکندر، میگه دخترم را تقدیم به اسکندر می‌کنم (شما بگو ازدواج). اسکندر هیاتی را می‌فرستد که این دختر را ببیند و جهیزیه و اینها را بررسی کند. اگر هیات پسندید بریم ازدواج و اینا🤓 نمایندگان میان به کاخ کید، و کید اونها را می‌فرسته پیش دختر. قرار بوده یک نظر حلال باشه! اما می‌بیند مدتی گذشت و فرستادگان نیومدند. می‌فرسته دنبالشون که چی شد؟ کجایید؟ یک نظر بود نه نمایشگاه🤓 فرستادگان اسکندر در مدح و زیبایی دختر این بیت را میگن و اینکه خلاصه هر چی این زیبا رانگاه کنی سیر نمیشی.
میگن پول را خوار کن و خودت را عزیز کن🥴 میگن وقتی پول داری غم نداری😬 توی رسیدم جایی‌که اسکندر با تهدید از پادشاهِ چین (بَغپور)، باج و خراج می‌خواد و اینکه اگر ندهی، بیچاره‌ میشی همونجور که هخامنشیان شدند... بغپور اینجوری پاسخ میده: تن آسان شد آن کو دِرَم خوار کرد! و کلی گوهر و طلا و عاج و گنج می‌فرسته برای سکندر و سکندر یه جورایی شرمنده میشه😄 بعد سکندر می‌ره طرف یمن، پادشاه یمن خبر دار میشه که لشکریان سکندر توی راه هستند. بُردِ یمنی بار ده شتر می‌کنه و دینار بار پنج شتر می‌کنه و ده نفر شتر هم دِرَم بار میزنه و کلی چیزمیز دیگه. می‌فرسته برای سکندر و توکل بر خدا که ایشالا حمله نکنه اسکندر🥴😬 و این جاست که از قول پادشاه یمن، فردوسی می‌گه: چو باشد درم، دل نباشد به غم🤓 خلاصه اینکه پول را خوار کن و خودت را عزیز و البته قبلش باید پول داشته باشی که دلت غمی نباشه💚🤓
۴۹/ ستم نامه‌ی عزلِ شاهان بُوَد چو دردِ دل بی‌گناهان بُوَد! پ.ن: خب شهریور شده...