مشاهده عجیب سلیمان نبی!!
روزى سليمان نبی در كنار ساحل دريايى نشسته بود كه مورچهاى را ديد كه دانۀ گندمى را مىبرد.
ناگهان قورباغهاى آن مورچه را با دانهاش بلعيد و درون آب رفت. اندكى پس از آن، قورباغه به روى آب آمد و مورچه را از دهانش بيرون آورد و رها كرد.
سليمان كه در شگفت مانده بود از مورچه علت ماجرا را پرسيد. مورچه گفت: در اعماق آب، كرمى نابينا در شكاف تخته سنگى زندگى مىكند كه نمىتواند از آن بيرون آيد.
خداوند مرا مأمور كرده است كه روزى او را برسانم. قورباغه نيز مرا در دهانش مىگيرد تا از آب در امان مانم.
سليمان پرسيد: آيا آن كرم ذكرى هم مىگويد؟ گفت: آرى، مىگويد:
اى خداوندى كه مرا با روزى رسانىات در اعماق دريا فراموش نمىكنى رحمتت را از بندگان باايمانت بازندار و آنان را از ياد نبر.
هَلْ سَمِعْتَ لَهَا مِنْ تَسْبِيحَةٍ قَالَتْ نَعَمْ تَقُولُ يَا مَنْ لاَ يَنْسَانِي فِي جَوْفِ هَذِهِ اَللُّجَّةِ بِرِزْقِكَ لاَ تَنْسَ عِبَادَكَ اَلْمُؤْمِنِينَ بِرَحْمَتِكَ.
بحار ج ۱۴ ص ۹۸
#حکایت_داستان
#تاریخ
#حضرت_سلیمان
#روایت_داستانی
🔍" إمٰام کٰاظِــــمْ (عَلَیْه السَّلامْ) "...
🔴با این راه او را آرام کرد!
در مدينه شخصي از نوادگان عمر بن خطاب با امام صادق عليه السلام دشمني ميكرد و به طور مكرر با كمال گستاخي از آن حضرت و خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بدگويي مينمود. چند نفر از ياران امام كاظم عليه السلام به آن حضرت عرض كردند: « اي آقاي ما! اجازه بده تا اين نامرد تبهكار را سر به نيست كنيم و از شرش آسوده گرديم. » امام كاظم عليه السلام آنها را به شدت از اين كار بر حذر داشت و فرمود: « او اكنون كجاست؟ »
گفتند: « در مزرعه خود مشغول كشاورزي است » امام عليه السلام بر مركب خود سوار شد و به سراغ او رفت. وقتي كه به مزرعه او رسيد، مرد گستاخ با ناراحتي فرياد زد: « آهاي! كشت و كار ما را پامال نكن! » حضرت موسي بن جعفر عليه السلام همچنان به طرف او حركت كرد. وقتي به او رسيد فرمود: « خسته نباشي! » سپس با چهره اي خندان احوال او را پرسيد و فرمود: « تا كنون چه قدر براي آباداني مزرعه ات خرج كرده اي؟ »
- صد دينار
- اميد داري چه قدر محصول برداري؟
- نمي دانم. من كه علم غيب ندارم!
- من ميگويم، ولي ابتدا تو بگو چه قدر اميد داري كه برداشت كني؟
- اميدوارم ۲۰۰ دينار برداشت كنم. امام كاظم عليه السلام كيسه اي كه محتوي ۳۰۰ دينار طلا بود به او داد و فرمود: « اين را بگير! خداوند آنچه را كه اميد برداشت از اين مزرعه داري را نيز به تو بدهد! » مرد گستاخ در برابر حسن اخلاق امام كاظم عليه السلام گيج و مبهوت شده بود، چنان تحت تأثير قرار گرفت كه همان لحظه به عذرخواهي از امام عليه السلام پرداخت و اظهار ندامت و شرمندگي نمود و ملتمسانه از حضرت خواست تا او را به خاطر جسارت هايش ببخشد. امام كاظم عليه السلام در حالي كه با لبخند شيرين خود نشان ميداد كه او را بخشيده است از آنجا گذشت.
چند روزي نگذشت كه اصحاب امام كاظم عليه السلام ديدند، آن مرد عمري در مسجد به محضر امام عليه السلام آمد و با كمال خوش رويي و ادب به امام عليه السلام نگريست و گفت: « ألله اعلم حيث يجعل رسالته ».
« خداوند آگاهتر است كه رسالتش را در وجود چه كسي قرار دهد (و چه شخصي را امام و رهبر قرار دهد). »
اصحاب امام عليه السلام با تعجب ديدند كه برخورد مردي كه تا ديروز به امام و خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام گستاخي و بي ادبي ميكرد، به كلي
عوض شده است. مرد كشاورز بار ديگر امام عليه السلام را ستود و سؤالاتي مطرح كرد و پس از شنيدن پاسخهاي امام عليه السلام رفت. امام كاظم عليه السلام هنگام بازگشت به خانه، به اصحاب خويش فرمود: « اين همان شخصي بود كه شما از من اجازه ميخواستيد تا او را بكشيد. اينك از شما ميپرسم كدام يك از اين دو راه بهتر بود؟ آنچه شماميخواستيد يا آنچه من انجام دادم؟ من با دادن مبلغي پول كارش را سامان دادم و روان و جان بيمارش را اصلاح نمودم »
.... أيّما كان خيرا ما أردت أو ما أردتم؟ »
"ارشاد المفيد ۲: ۲۳۲"
#امام_کاظم
#سیره
#حکایت_داستان
#روایت_داستانی
✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦
روایت ها وحکایت ها (عضویت)
https://eitaa.com/Alamdar_Sahebzamzn