امضای رهبر انقلاب نقش بسته بر کفن شهید حاج قاسم سلیمانی
#حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدا رفټ
تصویر رفټ
یادٺ...؟!
یادٺ اما نمےرود..:)🌙
هـر ثانیھ..!
دلتنگتر از دیروزیم|🖤|
.
#حاج_قاسم'''♥️^
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو مکن تهدیدم از کشتن که من
تشنهی زارم به خون خویشتن
#حاج_قاسم
🏴 @alamdarehosein
17.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گلزار_شهدای_کرمان
#حاج_قاسم
💠همراه با صدای دلنشین
حاج قاسم عزیز، شما هم
به زیارت شهدا بیایید.
🏴 @alamdarehosein
「♥️」
🍃 ⃟¦🖇➺•• #حاج_قاسمـ
"خیاݪ خندھ هاے تو شده آࢪزوے هࢪشبم "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 پناه بیپناهها باش...
🔹 خاطره شنیدنی دکتر بشیر حسینی از اولین و آخرین مواجههاش با حاج قاسم سلیمانی و توصیه عجیب #حاج_قاسم به او درباره حجاب
🏴 @alamdarehosein
1_1371812278.pdf
12.29M
#جان_فدا
#حاج_قاسم
#ایده_فرهنگی
👌روایتگری مصور سردار دلها
🔸داستانهای اخلاقی، اجتماعی، سیاسی...
کانال محفل ایده:
❣️ @kashkool
💢#برشی_از_کتاب
😍 خاطره لبخند مادر شهید
✍بی بی سکینه از دار دنیا فقط یک پسر داشت.با پول کارگری علی را بزرگ کرد.علی شفیعی رفت جبهه و شهید شد.
حاج قاسم هر جا بود،از سوریه،از عراق،از لبنان،زنگ می زد و احوال بی بی سکینه را می پرسید،کرمان که می آمد،حتما می رفت دیدنش،پیرزن کسی را نداشت.حاجی آستین بالا می زد و دستی به سر وگوش خانه می کشید.تشک و ملحفه ی تخت بی بی را مرتب می کرد،استکان ها را می شست؛خلاصه هر کاری از دستش برمی آمد انجام می داد.بعد هم دوتا چای قند پهلو می ریخت و می نشست کنار مادر شهید.لبخند پیرزن،خستگی را از جان حاج قاسم می شست و می برد.
💢#جان_فدا
💢#حاج_قاسم
📚 منبع: کتاب سلیمانی عزیز۲ ص ۱۲۶
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم
🏷 در قنوت نماز هایش میخواند :
اللّٰهم اَخرِج حُب دُنیا مِن قَلبی...!
نمیخواست ذره ای از دنیا در قلبش باشد..؛
شهید شد..!((:💔
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #ببینید | چیزی که #حاج_قاسم همیشه از آن فراری بود...
▫️ دلیل عصبانیت #حاج_قاسم در سخنرانی شان چه بود؟!
▫️راهکار مشهور شدن چیست؟!
🎙#حجتالاسلام_راجی
🏴 @alamdarehosein
💢#برشی_از_کتاب
😍 خاطره «مگه من شاهم...»
✍ماشین که ایستاد فوری پیاده شدم و در را برای حاجی باز کردم.
به خیال خودم می خواستم پیش مهمان های حاج قاسم کلاس کار را حفظ کنم.وقتی پیاده شد،با اخم نگاهم کرد.
نگذاشت برای بعد،همان جا ناراحتی اش را بروز داد و عصبانی گفت:کی به تو گفت این کار رو بکنی؟!آرام گفتم:خب حاجی!دیدم مهمون دارید،بَده.
همان قدر عصبانی ادامه داد:مگه من شاهم که در رو برام باز می کنی؟!هیچ وقت این طور عصبانی ندیده بودمش.
💢#جان_فدا
💢#حاج_قاسم
📚 منبع: کتاب سلیمانی عزیز۲ ص ۱۱۰