eitaa logo
کتاب شهیدان حاج قاسم و حاج جمال
623 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
27 فایل
هدفمون تفحص سیره شهید سلیمانی هست. انشاالله که مورد توجه و عنایت این شهید عزیز قرار بگیریم. @Aminiasl88
مشاهده در ایتا
دانلود
امضای رهبر انقلاب نقش بسته بر کفن شهید حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدا رفټ تصویر رفټ یادٺ...؟! یادٺ اما نمےرود..:)🌙 هـر ثانیھ..! دلتنگ‌تر از دیروزیم|🖤| . '''♥️^
17.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠همراه با صدای دلنشین حاج قاسم عزیز، شما هم به زیارت شهدا بیایید. 🏴 @alamdarehosein
「♥️」 🍃 ⃟¦🖇➺•• "خیاݪ خندھ هاے تو شده آࢪزوے هࢪشبم "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 پناه بی‌پناه‌ها باش... 🔹 خاطره شنیدنی دکتر بشیر حسینی از اولین و آخرین مواجهه‌اش با حاج قاسم سلیمانی و توصیه عجیب به او درباره حجاب 🏴 @alamdarehosein
1_1371812278.pdf
12.29M
👌روایتگری مصور سردار دلها 🔸داستانهای اخلاقی، اجتماعی، سیاسی... کانال محفل ایده: ❣️ @kashkool
💢 😍 خاطره لبخند مادر شهید ✍بی بی سکینه از دار دنیا فقط یک پسر داشت.با پول کارگری علی را بزرگ کرد.علی شفیعی رفت جبهه و شهید شد‌‌. حاج قاسم هر جا بود،از سوریه،از عراق،از لبنان،زنگ می زد و احوال بی بی سکینه را می پرسید،کرمان که می آمد،حتما می رفت دیدنش،پیرزن کسی را نداشت.حاجی آستین بالا می زد و دستی به سر وگوش خانه می کشید.تشک و ملحفه ی تخت بی بی را مرتب می کرد،استکان ها را می شست؛خلاصه هر کاری از دستش برمی آمد انجام می داد.بعد هم دوتا چای قند پهلو می ریخت و می نشست کنار مادر شهید.لبخند پیرزن،خستگی را از جان حاج قاسم می شست و می برد. 💢 💢 📚 منبع: کتاب سلیمانی عزیز۲ ص ۱۲۶
🎐 | 🏷 در قنوت نماز هایش می‌خواند : اللّٰهم اَخرِج حُب دُنیا مِن قَلبی...! نمی‌خواست ذره ای از دنیا در قلبش باشد..؛ شهید شد..!((:💔
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | چیزی که همیشه از آن فراری بود... ▫️ دلیل عصبانیت در سخنرانی شان چه بود؟! ▫️راهکار مشهور شدن چیست؟! 🎙 🏴 @alamdarehosein
💢 😍 خاطره «مگه من شاهم...» ✍ماشین که ایستاد فوری پیاده شدم و در را برای حاجی باز کردم. به خیال خودم می خواستم پیش مهمان های حاج قاسم کلاس کار را حفظ کنم.وقتی پیاده شد،با اخم نگاهم کرد. نگذاشت برای بعد،همان جا ناراحتی اش را بروز داد و عصبانی گفت:کی به تو گفت این کار رو بکنی؟!آرام گفتم:خب حاجی!دیدم مهمون دارید،بَده. همان قدر عصبانی ادامه داد:مگه من شاهم که در رو برام باز می کنی؟!هیچ وقت این طور عصبانی ندیده بودمش. 💢 💢 📚 منبع: کتاب سلیمانی عزیز۲ ص ۱۱۰