نشسته بودم روی خاک ریز . با دوربین آن طرف را می پاییدم . بی سیم مدام صدا می کرد. حرصم در آمده بود. – آدم حسابی . بذار نفس تازه کنم . گلوم خشک شد آخه . گلویم ، دهانم ، لب هام خشک شده بود . آفتاب مستقیم می تابید توی سرم. یک تویوتا پشت خاکریز ترمز کرد. جایی که من بودم، جای پرتی بود.خیلی توش رفت و آمد نمی شد. گفتم« کیه یعنی؟» یکی از ماشین پرید پایین . دور بود درست نمی دیدم. یک چیز هایی را از پشت تویوتا گذاشت زمین . به نظرم گالن های آب بود. بقیه اش هم جیره ی غذایی بود لابد. گفتم «هر کی هستی خدا خیرت بده مردیم تو این گرما.» برایم دست تکان داد و سوار شد. یک دست نداشت. آستینش از شیشه ی ماشین آمده بود بیرون، توی باد تکان می خورد.
#شهید_حسین_خرازی
🍶 @Alamdarkomeil
همین که تو هر صبح
در خیال منی ؛
حالِ هر روزِ من خوب است ...
#شهید_حسین_خرازی
#صبح_بخیر
💠 @Alamdarkomeil
همان یک دست کفایت می کرد برای طوفان دعاهای عاشقانه ات...
که دلت را تا خدا ببرد💚
افسوس که من با دو دست سالم ...
دعاهایم از بین قنوتم می ریزد روی زمین💔
#قهرمان_من ؛ #شهید_حسین_خرازی
🍃🌺🌸✨🍃
#فرمانده_گمنام
دو ماه بود خبری از او نداشتیم...
مادر گفت : پاشو برو ببین این بچه چی شد؟ زندست یا مرده؟
گفتم : کجا بروم؟ کار و زندگی دارم ؛ جبهه یک وجب دو وجب نیست که از کجا پیدایش کنم؟
رفته بودیم نماز جمعه...
امام جمعه آخر خطبه ها گفت : حسین خرازی را دعا کنید...
مادر گفت : حسین مارو می گفت؟
گفتم : چی شده که امام جمعه هم میشناسدش؟
به هیچکس نگفته بود #فرمانده_لشکر اصفهان است...
#قهرمان_من ؛ #شهید_حسین_خرازی
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
✅ #میخواهی_شهید_بشی ؟
توی عملیات خیبر، که دستم قطع شده بود ؛
بهم الهام شد: حسین می خوای شهید بشی یا نه؟ "
حس می کردم هر جوابی بدم همون می شه.
یاد بچه ها افتادم، یاد عملیات. فکر کردم وقتش نیست حالا.
گفتم: نه
چشم باز کردم دیدم یکی داره زخممو میبنده...
#قهرمان_من ؛ #شهید_حسین_خرازی
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈