کانال شهید ابراهیم هادی
حیوان صفت است هر که را نیست غمی
هرکس که ندارد غمی انسان نبود.
#یمن_تنهاست
#گرسنگی
#محاصره
👉 @Alamdarkomeil 👈
☘️ سلام بر ابراهیم ☘️
💥قسمت چهارم : ورزش باستانی ( ۱ )
✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸اوايل دوران دبيرستان بود كه #ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت.
🔸حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. #ابراهيم هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد.
حاج حسن، #ورزش را با يك يا چند آيه #قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، #ابراهيم را میفرستاد وسط گود، او هم در يك دور #ورزش، معمولاً يك سوره #قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت میخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد.
🔸از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرسيد، بچه ها #ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن #نماز جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از #انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار #ورزش به جوانها مي آموخت.
🔸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از #ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🔸با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. #ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود.
🔸خودش هم آمد وسط گود. آن شب #ابراهيم در يك دور #ورزش، دعاي توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوش هاي نشسته بود و گريه ميكرد.
🔸دو هفته بعد حاج حسن بعد از #ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده.
🔸برگشتم و #ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل اي که #ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
٭٭٭
🔸بارها ميديدم #ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر #مذهبي داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشد. آنها را جذب #ورزش ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند.
🔸يکي از آ نها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دينم نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به #ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي
يزيد ميگفت.
🔸اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!!
#ابراهيم داشتب با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم.
🔸دوستي #ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت.او يکي ازبچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد.
بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... .
🔸ما هم با تعجب نگاهش ميکرديم. با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آ نها را به #مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين .
🔸ياد حديث #پيامبر به #اميرالمؤمنين افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.»
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
چگونه #شهیدزنده_است🌷
🍂نحوه زندگی هر انسان نشانه مرده و یا زنده بودن اوست، از این لحاظ می توانیم ببینیم
🍂پس هرچه به شهدا در #اندیشه_وعمل نزدیكتر باشیم
زنده ایم
و گرنه #مُرده ای هستیم كه دچار توهم زنده بودن هستیم!
💢انسان اگه #آماده_شهادت شده باشه خود شهادت🌷 می آید سراغش🕊
#شهادت_نصیبتون❣
👉 @Alamdarkomeil 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
#قرار_شبانه
سهم شما تنها ۵ صلوات به نیابت از
💚شهید ابراهیم هادی
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم...
❤️شهادت زیباست...
👉 @Alamdarkomiel 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
همه باهم میخوانیم دعای فرج
الهم عجل لولیک الفرج
👉 @Alamdarkomiel 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
🍀یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها🍀
🔷بیا باهم بخوانیم #دعای_فرج به نیابت انبیاوحضرت زهرا س راکه هست گشایش امور دنیا را ...
🔷بیا باهم بخوانیم #دعای_فرج به نیابت شهدای گمنام را
برا امدن یوسف زهرا س را...
👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
سلام آقا 🔅
" يــا صاحـــب الـــزمــــان "
آقاي مـن !
مــولاي مـن !
از قـديــم گفته انـد :
" خلايـــق هــرچه لـــايــق " بي راه نگـــفـته انــد .
اقرار مـــي ڪنيم هنوز ليـــاقت حضور در محـــضر شما را پيدا نڪرده ايــــم
ڪه اگرغيـــر از اين بـــود
هم اينـــک در زمان ظهـور و در حـــضور شما به سرمي برديـــم .
" از ماســت ڪه برماســــت "
آري، ما مـــستحق بلــــاي غيبـــتيـم ؛
سزاوار چنــيـن سرنوشــتي هستـــيم ؛
تــو را نخواســته ايم ؛ به بي امامـــي " عــادت " ڪـرده ايم ؛
هنــوز باورمان نــشــده
" تا نيايي گره از ڪـار بشر وا نــشــود "
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
👉 @Alamdarkomeil 👈
☘️ سلام بر ابراهیم ☘️
💥قسمت پنجم : پهلوان ( ۲ )
✔️ راوی : حسین الله کرم
🔸داستان پهلواني هاي #ابراهيم ادامه داشت تا ماجراهاي پيروزي انقلاب پيش آمد.
بعد از آن اکثر بچه ها درگير مسائل #انقلاب شدند و حضورشان در #ورزش باستاني خيلي کمتر شد.تا اينکه ابراهيم پيشنهاد داد که صبحها در زورخانه نماز جماعت صبح را بخوانيم و بعد ورزش کنيم و همه قبول کردند.
🔸بعد ازآن هر روز صبح براي اذان در زورخانه جمع ميشديم. #نماز صبح را به جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم. بعد هم صبحانه مختصري و به سر کارهايمان ميرفتيم.
#ابراهيم خيلي از اين قضيه خوشحال بود. چرا که از طرفي ورزش بچه ها تعطيل نشده بود و از طرفي بچه ها نماز صبح را به جماعت ميخواندند.
هميشه هم حديث #پيامبر گرامي اسلام را ميخواند: « اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوبتر است. »
🔸با شروع #جنگ تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند.
ابراهيم هم کمتر به تهران مي آمد. يکبار هم که آمده بود، وسائل ورزش باستاني خودش را برد و در همان مناطق جنگي بساط ورزش باستاني را راه اندازي کرد.
🔸زورخانه حاج حسن توکل، در تربيت پهلوانهاي واقعي زبانزد بود. از بچه هاي آنجا به جز #ابراهيم، جوانهاي بسياري بودند که در پيشگاه خداوند پهلوانيشان اثبات شده بود!
آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها هستند.
🔸دوران زيبا و معنوي زورخانه حاج حسن در همان سالهاي اول دفاع مقدس، با شهادت شهيد حسن شهابي مرشد زورخانه شهيد اصغررنجبران فرمانده تيپ عمار و شهيدان سيدصالحي، محمدشاهرودي، علی خرّمدل، حسن زاهدي، سيد محمد سبحاني، سيد جواد مجد پور، رضاپند، حمدالله مرادي، رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاسم كاظمي و ابراهيم و چندين شهيد ديگر و همچنين جانبازي حاج علي نصرالله، مصطفي هرندي وعلي مقدم و همچنين درگذشت حاج حسن توکل به پايان رسيد.
مدتی بعد با تبديل محل زورخانه به ساختمان مسکوني، دوران #ورزش باستانی ما هم به خاطره ها پيوست.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
👉 @Alamdarkomeil 👈
پیامبر(ص):
عیادت از بیمار، زیارت از خداست.
منتخب میزان، ص ۵۱۲
👉 @Alamdarkomeil 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر تلاش کرد که اشک نریزه اما....
[پسرِ شهیدِ حزب الله لبنان، جمیل فقیه در مراسمی که پدرها از جبهه برگشتند و اما پدر اون شهید شده l]
👉 @Alamdarkomeil 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
#قرار_شبانه
سهم شما تنها ۵ صلوات به نیابت از
💚شهید ابراهیم هادی
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم...
❤️شهادت زیباست...
👉 @Alamdarkomiel 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
همه باهم میخوانیم دعای فرج
الهم عجل لولیک الفرج
👉 @Alamdarkomiel 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
🍀یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها🍀
🔷بیا باهم بخوانیم #دعای_فرج به نیابت انبیاوحضرت زهرا س راکه هست گشایش امور دنیا را ...
🔷بیا باهم بخوانیم #دعای_فرج به نیابت شهدای گمنام را
برا امدن یوسف زهرا س را...
👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
سلام آقا جان
آقا صبح بارانیتان بخیر
آقا بیا بخاطر باران وظهور کن
ما را از این هوای سراسیمه دور کن
وقتی برای بدرقه عشق می روی
مارا از هوای سراسیمه دور کن
وقتی برای بدرقه عشق می روی
از کوچه های خسته ما هم عبور کن
افسرده از هجوم هوس های عالمیم
آقا دل شکسته ما را صبور کن
آقا بیا به حرمت مفهوم انتظار
اشعار ساده دل من را مرور کن
کی می رسد شبی که تو از راه می رسی
این باغ های شب زده را غرق نور کن
یا صاحب الزمان قدمت خیر، العجل
یعنی که ای تمام عدالت ظهور کن
اللهم العجل لولیک الفرج
👉 @Alamdarkomeil 👈
#تلنگر
💕گاهی تو نماز کشش به سمت #گوشی داری
دوست داری زود تموم کنی بری سرگوشی ...
اصلا گوشی کنارت اماده هست نماز اول ک تموم شد بجای تسبیحات استفاده میشه 😊
📌گاهی چنان محو جمال جناب #تلوزیون میشی
ک حتی صدای مادرت ک باهات حرف میزنه را نمیفهمی ....
چنان محو فیلم میشی ک انگار خودت داری بازی میکنی ...
👈شیطان کاری باهات نداره چون توی غفلت هستی ..
نه بهت میگه خسته شدی
ن بچیزی غیر از فیلم توجه میکنی
❗️ شیطان با نماز کار داره ...
میگه زود تمومش کن , خستگی برات میاره ...
یا تمام گمشده ها را تو نماز بیادت میاره
یا اینکه دونفر کنارت حرف بزنن دقیقا متوجه ای چی میگن تو نماز ...
⛔️بله شیطان از نماز دورت میکنه
و هنگام نگاه کردن به تلوزیون و غفلت کاری باهات نداره ....
👉 @Alamdarkomeil 👈
ما را هم از رزق آسمانیتاݧ
نمک گیر کنید...
که عاقبتماݧ بخیر شود
و #شهادتــــــ، همان #عاقبتــــــ به خیر شدݧ استــــــــ...🌹
👉 @Alamdarkomeil 👈
🍃🍃🌷🍃🍃
دیشب خواب دیدم رفتم پمپبنزین.
فکر کنم موتور داشتم.
بعد که اومدم پولش رو بدم، دیدم پولهام همه سکههای بیارزش قدیمی، در حد دوزاریه.
کسی که مسئول پمپبنزین بود، یه پیرمرد بود.
یه عالمه چسب زخم داشتم. به پیرمرد گفتم: میشه به جای پول، چسب زخم بدم؟
گفت: باشه.
بهش چندتا چسب زخم دادم. حتی، بعضی از چسبها، کاغذ بیرونش، کمی رطوبت دیده بود. اما، همه رو با گشادهرویی پذیرفت.
زن پیرمرد هم کمی مریض احوال بود و همونجا بود. حال زن رو هم از مرد پرسیدم.
از خواب که بیدار شدم، اول فکر کردم چه خواب پریشان و بیمفهومی. بعد، دیدم نه، خیلی هم مفهوم داره.
گاهی، ما چیزی در چنته نداریم که قابل عرضه به پیشگاه خوبان باشد اما، به روی زخمهاشون که میتونیم مرهم بذاریم.
احساسم میگوید آن زن در خوابم، مادر شهید بود.
چقدر به خانوادههای شهدا بدهکاریم که حتی، یک احوالپرسی ساده هم ازشان نمیکنیم.
🍃🍃🌷🍃🍃
👉 @Alamdarkomeil 👈
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت ششم : والیبال تک نفره
✔️ راوی: جمعی از دوستان شهید
🔸 بازوانِ قویِ #ابراهیم از همان اوایل دبیرستان نشان داد که در بسیاری از ورزش ها قهرمان است . در زنگ های ورزش همیشه مشغول والیبال بود . هیچکس از بچه ها حریف او نمی شد
یک بار تک نفره در مقابل یک تیم شش نفره بازی کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند . همه ی ما از جمله معلم ورزش ، شاهد بودیم که چطور پیروز شد . از آن روز به بعد #ابراهیم والیبال را بیشتر تک نفره بازی می کرد
بیشتر روزهای تعطیل، پشت آتش نشانی خیابان ۱۷ شهریور بازی می کردیم . خیلی از مدّعی ها حریف #ابراهیم نمی شوند. اما بهترین خاطرات والیبالِ #ابراهیم برمیگردد به دوران جنگ و شهر گیلانغرب، در آنجا یک زمین والیبال بود که بچه های رزمنده در آن بازی می کردند . یک روز چند دستگاه مینی بوس برای بازدید از مناطق جنگی به گیلانغرب آمدند که مسئول آنها آقای داودی رئیس سازمان تربیت بدنی بود . آقای داوودی در دبیرستان معلم ورزش #ابراهیم بود و او را کامل می شناخت . ایشان مقداری وسائل ورزشی به #ابراهیم داد و گفت: هرطور صلاح می دانید مصرف کنید . بعد گفت : دوستان ما از همه رشته های ورزشی هستند و برای بازدید آمده اند . #ابراهیم کمی برای ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر را آنها نشان داد. تا اینکه به زمین والیبال رسیدیم . آقای داودی گفت: چندتا از بچه های هیئت والیبال تهران با ما هستند نظرت برای برگذاری یک مسابقه چیه؟
ساعت سه عصر مسابقه شروع شد ، پنج نفر که سه نفرشان والیبالیست حرفه ایی بودند ، #ابراهیم به تنهایی در طرف مقابل . تعداد زیادی هم تماشاگر بودند. #ابراهیم طبق روال قبلی با پایِ برهنه و پاچه های بالازده و زیر پیراهنی مقابل آنها قرار گرفت. به قدری هم خوب بازی کرد که کمتر کسی باور می کرد. بازی آنها یک نیمه بیشتر نداشت و با اختلاف ده امتیاز به نفع #ابراهیم تمام شد . بعد هم بچه های ورزشکار با #ابراهیم عکس گرفتند. آنها باورشان نمی شد یک رزمنده ی ساده ، مثل حرفه ایی ترین ورزشکارهابازی کند . یک بار هم در پادگان دو کوهه برای رزمنده ها از والیبال تعریف کردم. یکی از بچه ها رفتُ توپِ والیبال آورد . بعد هم دو تا تیم تشکیل داد و #ابراهیم را هم صدا کرد . او ابتدا زیرِ بار نمی رفت و بازی نمی کرد اما وقتی اصرار کردیم گفت : پس همه شما یک طرف ، من هم تکی بازی می کنم
بعد از بازی چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حالا اینقدر نخندیده بودیم ، #ابراهیم هر ضربه ایی که می زد چند نفر به سمت توپ می رفتند و به هم برخورد می کردند و روی زمین می افتادند!
ابراهیم در پایان با اختلاف زیادی بازی را برد
منبع کتاب سلام بر ابراهیم
👉 @Alamdarkomeil 👈