eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
210 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهید ابراهیم هادی
حیوان صفت است هر که را نیست غمی هرکس که ندارد غمی انسان نبود. 👉 @Alamdarkomeil 👈
☘️ سلام بر ابراهیم ☘️ 💥قسمت چهارم : ورزش باستانی ( ۱ ) ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸اوايل دوران دبيرستان بود كه با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت. 🔸حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد. حاج حسن، را با يك يا چند آيه شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، را میفرستاد وسط گود، او هم در يك دور ، معمولاً يك سوره ، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت میخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد. 🔸از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرسيد، بچه ها را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از ، درس ايمان و اخلاق را در كنار به جوانها مي آموخت. 🔸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت. 🔸با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. 🔸خودش هم آمد وسط گود. آن شب در يك دور ، دعاي توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوش هاي نشسته بود و گريه ميكرد. 🔸دو هفته بعد حاج حسن بعد از گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده. 🔸برگشتم و را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل اي که با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده. ٭٭٭ 🔸بارها ميديدم ، با بچه هائي که نه ظاهر داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشد. آنها را جذب ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند. 🔸يکي از آ نها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دينم نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي يزيد ميگفت. 🔸اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!! داشتب با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم. 🔸دوستي با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت.او يکي ازبچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... . 🔸ما هم با تعجب نگاهش ميکرديم. با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آ نها را به و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين . 🔸ياد حديث به افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.» 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
چگونه 🌷   🍂نحوه زندگی هر انسان نشانه مرده و یا زنده بودن اوست، از این لحاظ می توانیم ببینیم 🍂پس هرچه به شهدا در نزدیكتر باشیم زنده ایم و گرنه ای هستیم كه دچار توهم زنده بودن هستیم! 💢انسان اگه  شده باشه خود شهادت🌷 می آید سراغش🕊 ❣ 👉 @Alamdarkomeil 👈 
سهم شما تنها ۵ صلوات به نیابت از 💚شهید ابراهیم هادی اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم... ❤️شهادت زیباست... 👉 @Alamdarkomiel 👈
همه باهم میخوانیم دعای فرج الهم عجل لولیک الفرج 👉 @Alamdarkomiel 👈
🍀یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها🍀 🔷بیا باهم بخوانیم به نیابت انبیاوحضرت زهرا س راکه هست گشایش امور دنیا را ... 🔷بیا باهم بخوانیم به نیابت شهدای گمنام را برا امدن یوسف زهرا س را... 👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
سلام آقا 🔅 " يــا صاحـــب الـــزمــــان " آقاي مـن ! مــولاي مـن ! از قـديــم گفته انـد : " خلايـــق هــرچه لـــايــق " بي راه نگـــفـته انــد . اقرار مـــي ڪنيم هنوز ليـــاقت حضور در محـــضر شما را پيدا نڪرده ايــــم ڪه اگرغيـــر از اين بـــود هم اينـــک در زمان ظهـور و در حـــضور شما به سرمي برديـــم . " از ماســت ڪه برماســــت " آري، ما مـــستحق بلــــاي غيبـــتيـم ؛ سزاوار چنــيـن سرنوشــتي هستـــيم ؛ تــو را نخواســته ايم ؛ به بي امامـــي " عــادت " ڪـرده ايم ؛ هنــوز باورمان نــشــده " تا نيايي گره از ڪـار بشر وا نــشــود " 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨ 👉 @Alamdarkomeil 👈
🌹🕊نمیدانم شرط دیدن است یا دل بہ ؟ ولے هرچہ هست جز ، دل بہ نمیزنند...❤️ 👉 @Alamdarkomeil 👈
☘️ سلام بر ابراهیم ☘️ 💥قسمت پنجم : پهلوان ( ۲ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸داستان پهلواني هاي ادامه داشت تا ماجراهاي پيروزي انقلاب پيش آمد. بعد از آن اکثر بچه ها درگير مسائل شدند و حضورشان در باستاني خيلي کمتر شد.تا اينکه ابراهيم پيشنهاد داد که صبحها در زورخانه نماز جماعت صبح را بخوانيم و بعد ورزش کنيم و همه قبول کردند. 🔸بعد ازآن هر روز صبح براي اذان در زورخانه جمع ميشديم. صبح را به جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم. بعد هم صبحانه مختصري و به سر کارهايمان ميرفتيم. خيلي از اين قضيه خوشحال بود. چرا که از طرفي ورزش بچه ها تعطيل نشده بود و از طرفي بچه ها نماز صبح را به جماعت ميخواندند. هميشه هم حديث گرامي اسلام را ميخواند: « اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوبتر است. » 🔸با شروع تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند. ابراهيم هم کمتر به تهران مي آمد. يکبار هم که آمده بود، وسائل ورزش باستاني خودش را برد و در همان مناطق جنگي بساط ورزش باستاني را راه اندازي کرد. 🔸زورخانه حاج حسن توکل، در تربيت پهلوانهاي واقعي زبانزد بود. از بچه هاي آنجا به جز ، جوانهاي بسياري بودند که در پيشگاه خداوند پهلوانيشان اثبات شده بود! آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها هستند. 🔸دوران زيبا و معنوي زورخانه حاج حسن در همان سالهاي اول دفاع مقدس، با شهادت شهيد حسن شهابي مرشد زورخانه شهيد اصغررنجبران فرمانده تيپ عمار و شهيدان سيدصالحي، محمدشاهرودي، علی خرّمدل، حسن زاهدي، سيد محمد سبحاني، سيد جواد مجد پور، رضاپند، حمدالله مرادي، رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاسم كاظمي و ابراهيم و چندين شهيد ديگر و همچنين جانبازي حاج علي نصرالله، مصطفي هرندي وعلي مقدم و همچنين درگذشت حاج حسن توکل به پايان رسيد. مدتی بعد با تبديل محل زورخانه به ساختمان مسکوني، دوران باستانی ما هم به خاطره ها پيوست. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 @Alamdarkomeil 👈
پیامبر(ص): عیادت از بیمار، زیارت از خداست. منتخب میزان، ص ۵۱۲ 👉 @Alamdarkomeil 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر تلاش کرد که اشک نریزه اما.... [پسرِ شهیدِ حزب الله لبنان، جمیل فقیه در مراسمی که پدرها از جبهه برگشتند و اما پدر اون شهید شده l] 👉 @Alamdarkomeil 👈
💢شهدا چقدر به یکدیگر شباهت دارند #شهیدِ_دفاع_مقدس. " محمد جواد روزی طلب " #شهیدِ_مدافع_حرم "شهید احسان #یاد_شـــهدا_باصلواٺ🌺 👉 @Alamdarkomeil 👈
گناه یعنی دور شدن از
سهم شما تنها ۵ صلوات به نیابت از 💚شهید ابراهیم هادی اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم... ❤️شهادت زیباست... 👉 @Alamdarkomiel 👈
همه باهم میخوانیم دعای فرج الهم عجل لولیک الفرج 👉 @Alamdarkomiel 👈
🍀یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها🍀 🔷بیا باهم بخوانیم به نیابت انبیاوحضرت زهرا س راکه هست گشایش امور دنیا را ... 🔷بیا باهم بخوانیم به نیابت شهدای گمنام را برا امدن یوسف زهرا س را... 👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
سلام آقا جان آقا صبح بارانیتان بخیر آقا بیا بخاطر باران وظهور کن ما را از این هوای سراسیمه دور کن وقتی برای بدرقه عشق می روی مارا از هوای سراسیمه دور کن وقتی برای بدرقه عشق می روی از کوچه های خسته ما هم عبور کن افسرده از هجوم هوس های عالمیم آقا دل شکسته ما را صبور کن آقا بیا به حرمت مفهوم انتظار اشعار ساده دل من را مرور کن کی می رسد شبی که تو از راه می رسی این باغ های شب زده را غرق نور کن یا صاحب الزمان قدمت خیر، العجل یعنی که ای تمام عدالت ظهور کن اللهم العجل لولیک الفرج 👉 @Alamdarkomeil 👈
💕گاهی تو نماز کشش به سمت داری دوست داری زود تموم کنی بری سرگوشی ... اصلا گوشی کنارت اماده هست نماز اول ک تموم شد بجای تسبیحات استفاده میشه 😊 📌گاهی چنان محو جمال جناب میشی ک حتی صدای مادرت ک باهات حرف میزنه را نمیفهمی .... چنان محو فیلم میشی ک انگار خودت داری بازی میکنی ... 👈شیطان کاری باهات نداره چون توی غفلت هستی .. نه بهت میگه خسته شدی ن بچیزی غیر از فیلم توجه میکنی ❗️ شیطان با نماز کار داره ... میگه زود تمومش کن , خستگی برات میاره ... یا تمام گمشده ها را تو نماز بیادت میاره یا اینکه دونفر کنارت حرف بزنن دقیقا متوجه ای چی میگن تو نماز ... ⛔️بله شیطان از نماز دورت میکنه و هنگام نگاه کردن به تلوزیون و غفلت کاری باهات نداره .... 👉 @Alamdarkomeil 👈
ما را هم از رزق آسمانیتاݧ نمک گیر کنید... که عاقبتماݧ بخیر شود و ، همان به خیر شدݧ استــــــــ...🌹 👉 @Alamdarkomeil 👈
🍃🍃🌷🍃🍃 دیشب خواب دیدم رفتم پمپ‌بنزین. فکر کنم موتور داشتم. بعد که اومدم پولش رو بدم، دیدم پول‌هام‌ همه سکه‌های بی‌ارزش قدیمی، در حد دوزاریه. کسی که مسئول پمپ‌بنزین بود، یه پیرمرد بود. یه عالمه چسب زخم داشتم. به پیرمرد گفتم: می‌شه به جای پول، چسب زخم بدم؟ گفت: باشه. بهش چندتا چسب زخم دادم. حتی، بعضی از چسب‌ها، کاغذ بیرونش، کمی رطوبت دیده بود. اما، همه رو با گشاده‌رویی پذیرفت. زن پیرمرد هم کمی مریض احوال بود و همون‌جا بود. حال زن رو هم از مرد پرسیدم. از خواب که بیدار شدم، اول فکر کردم چه خواب پریشان و بی‌مفهومی. بعد، دیدم نه، خیلی هم مفهوم داره. گاهی، ما چیزی در چنته نداریم که قابل عرضه به پیشگاه خوبان باشد اما، به روی زخم‌هاشون که می‌تونیم مرهم بذاریم. احساسم می‌گوید آن زن در خوابم، مادر شهید بود. چقدر به خانواده‌های شهدا بدهکاریم که حتی، یک احوال‌پرسی ساده هم ازشان نمی‌کنیم. 🍃🍃🌷🍃🍃 👉 @Alamdarkomeil 👈
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت ششم : والیبال تک نفره ✔️ راوی: جمعی از دوستان شهید 🔸 بازوانِ قویِ از همان اوایل دبیرستان نشان داد که در بسیاری از ورزش ها قهرمان است . در زنگ های ورزش همیشه مشغول والیبال بود . هیچکس از بچه ها حریف او نمی شد یک بار تک نفره در مقابل یک تیم شش نفره بازی کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند . همه ی ما از جمله معلم ورزش ، شاهد بودیم که چطور پیروز شد . از آن روز به بعد والیبال را بیشتر تک نفره بازی می کرد بیشتر روزهای تعطیل، پشت آتش نشانی خیابان ۱۷ شهریور بازی می کردیم . خیلی از مدّعی ها حریف نمی شوند. اما بهترین خاطرات والیبالِ برمیگردد به دوران جنگ و شهر گیلانغرب، در آنجا یک زمین والیبال بود که بچه های رزمنده در آن بازی می کردند . یک روز چند دستگاه مینی بوس برای بازدید از مناطق جنگی به گیلانغرب آمدند که مسئول آنها آقای داودی رئیس سازمان تربیت بدنی بود . آقای داوودی در دبیرستان معلم ورزش بود و او را کامل می شناخت . ایشان مقداری وسائل ورزشی به داد و گفت: هرطور صلاح می دانید مصرف کنید . بعد گفت : دوستان ما از همه رشته های ورزشی هستند و برای بازدید آمده اند . کمی برای ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر را آنها نشان داد. تا اینکه به زمین والیبال رسیدیم . آقای داودی گفت: چندتا از بچه های هیئت والیبال تهران با ما هستند نظرت برای برگذاری یک مسابقه چیه؟ ساعت سه عصر مسابقه شروع شد ، پنج نفر که سه نفرشان والیبالیست حرفه ایی بودند ، به تنهایی در طرف مقابل . تعداد زیادی هم تماشاگر بودند. طبق روال قبلی با پایِ برهنه و پاچه های بالازده و زیر پیراهنی مقابل آنها قرار گرفت. به قدری هم خوب بازی کرد که کمتر کسی باور می کرد. بازی آنها یک نیمه بیشتر نداشت و با اختلاف ده امتیاز به نفع تمام شد . بعد هم بچه های ورزشکار با عکس گرفتند. آنها باورشان نمی شد یک رزمنده ی ساده ، مثل حرفه ایی ترین ورزشکارهابازی کند . یک بار هم در پادگان دو کوهه برای رزمنده ها از والیبال تعریف کردم. یکی از بچه ها رفتُ توپِ والیبال آورد . بعد هم دو تا تیم تشکیل داد و را هم صدا کرد . او ابتدا زیرِ بار نمی رفت و بازی نمی کرد اما وقتی اصرار کردیم گفت : پس همه شما یک طرف ، من هم تکی بازی می کنم بعد از بازی چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حالا اینقدر نخندیده بودیم ، هر ضربه ایی که می زد چند نفر به سمت توپ می رفتند و به هم برخورد می کردند و روی زمین می افتادند! ابراهیم در پایان با اختلاف زیادی بازی را برد منبع کتاب سلام بر ابراهیم 👉 @Alamdarkomeil 👈