eitaa logo
مشکات الهدی
170 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
4 فایل
مجموعه سخنرانی ها وکتاب های حجت الاسلام و المسلمین دکتر هادی عامری بامحوریت قرآن وعترت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆شيادان و طراران ،در مسند علم ✨شيخ عبدالسلام يكى از زهاد و عباد اهل سنت بود و بطورى شهرت داشت كه نامش را تبركا به اين نحو به پرچمها مى نوشتند:لا اله الاالله :محمد رسول الله شيخ عبدالسلام ولى الله ! اين مرد روزى بالاى منبر گفت هر كس ‍ مى خواهد بهشت بخرد بيايد مردم ازدحام كرده و شروع به خريد كردند،شيخ تمام بهشت را فروخنت و تمام شد شخصى آمده گفت : من دير رسيده ام اموال زيادى هم دارم بايد به من هم جائى از بهشت را بفروشى ، شيخ گفت : جاها تمام شده مگر جاى خود و الاغم ،درخواست كرد جاى خودش را بفروشد خود شيخ از محل الاغش استفاده كند شيخ قبول كرد و خوبى بى جا ماند!! روزى بين نماز گفت :((چخ چخ ))پس از نماز پرسيدند چرا،چخ چخ كردى ؟ گفت هم اكنون كه در بصره هستم مكه را مشاهده كردم كه سگى مى خواهد داخل مسجدالحرام شو باين وسيله آن سگ را رد كردم ! مردم از اين كلام در شگفت شده ارادتشان نسبت به شيخ افزونتر شد يكى از همانها اين جريان را به زن خود كه شيعه بود گزارش داد و گفت خوبست تو مذهب تشيع را رها كنى زن گفت : اشكال ندارد باين شرط كه روزى شيخ را با مريدانش براى صرف غذا دعوت كنى تا من در حضور شيخ مذهب شما را اختيار كنم ، مرد قبول كرده خوشحال شد و شيخ و اطرافيانش را دعوت كرد،وقتى همه حاضر شدند سفره پهن شد و زن براى هر نفرى مرغى بريان شده روى برنج هايشان نهاد ولى مرغ شيخ را زير برنجها پنهان كرد،وقتى غذا حاضر شد شيخ به غذاى رفقا نگريست و ديد مرغى بريان روى غذاى آنها مى باشد و مرغ خود را زير برنج نديد رو به صاحب خانه كرده گفت : پس چرا براى من مرغ نگذاشته ايد چرا بمن توهين كرده ايد ؟زن كه منتظر چنين فرصتى بود در آمده گفت :يا شيخ تو كه در بصره مكه را با اين همه دورى و بعد مسافت مشاهده مى كنى پس چرا در اينجا مرغ را زير برنجها با اين فاصله كم مشاهده نمى كنى ،شيخ عصبانى شده گفت اين را فضيه خبيثه است و از مجلس بيرون شد مرد متنبه شده مذهب زن خود ((تشيع ))را اختيار كرد. 📚((پند تاريخ ج 5 ص 74 از انوار نعمانيه ص 235 )). ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سخنى و داستانى درباره وجوب مطلق طلب علم در اسلام از زبان شهيد مطهرى هر فريضه اى از فرايض دينى محدوديتى دارد يا از حيث زمان مانند وجوب روزه كه مخصوص ماه رمضان است يا نمازهاى پنجگانه كه وقت معينى دارند،از حيث زمان و مكان مانند انجام فريضه حج كه در زمان معين و مكان معين بايد انجام داد،يا از حيث افراد مانند جهاد كه به افراد مرد واجب است و بر زنان واجب نيست ولى فريضه تحصيل علم دين هيچگونه محدوديت ندارد و در هر زمان و مكان و بر همه افراد زن و مرد فريضه است و اين مطلب از چهار حديث رسول اكرم روشن مى شود حديث اول :((طلب العلم فرضيه على كل مسلم )) جستجو و طلب علم بر هر مسلمان واجب است كلمه مسلم بر مرد و زن به هر دو شامل است بعلاوه آنكه در بعضى كتب حديث كلمه مسلمه هم اضافه شده است پس ‍ اين حديث مى گويد طلب علم فريضه است بر همه چه زن و چه پير،يا جوان و از هر طبقه اى و صنفى ،اختصاص به طبقه خاصى ندارد. حديث ديگر:((اطلبوا العلم من المهد الى اللحد ))يعنى در همه عمر از گهواره تا گور در جستجو و طلب علم باشيد زمان معين ندارد پس اين حديث شرط زمان را لغو كرده است حديث سوم :((اطلبوا اللعلم ولو بالصين ))يعنى علم را جستجو و تحصيل كنيد ولو در چين باشد يعنى ول آنكه مستلزم اين باشد كه به دورترين نقاط عالم مانند چين برويد،سفر كنيد و در هر كجا باشد آن را بدست بياوريد اين حديث مى گويد تحصيل علم و جا و مكان معين ندارد همانطور كه وقت و زمان معين ندارد. حديث چهارم ،جمله اى از رسول مكرم صل الله عليه و آله نقل شده باين مضمون :((الحكمة ضالة المومن ياخذها اينماوجدها))يعنى حكمت و علم گمشده مومن است و هر كس چيزى گم كرده است آن را در هر منطقه كه پيدا كند معطل نمى شود و بر مى دارد على عليه السلام مى فرمايد:((الحكمة ضاله المومن فاطبوها ولو عند المشرك تكونوا حق بها و احله ))يعنى :حكمت گمشده مومن است پس آن را بجوئيد و بياييد هر چند در نزد مشركى باشد، شما كه مومن هستيد بآن علم و حكمت سزاوارتريد واز زبان حضرت مسيح عيسى بن مريم نقل شده كه فرمود:((خذ الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق كونوا نقاد الكلام ))يعنى :حق را بگيريد و بپذيريد ولو از اهل باطل را هرگز نگيريد و نپريريد ولو از اهل حق خودتان صراف سخن باشيد و سخن شناس . مرحوم شهيد مطهرى اضافه نموده است :دوست عزيز ما آقاى سيد محمد فرزان نقل مى كردند:در سابق در اوئل مشروطيت آقاى سيد هبه الدين شهرستانى مجله اى به عراق منتشر ميكرد بنام ((العلم )) و دو سه سالى منتشر شد. در پشت آن مجله در وسط صفحه كلمه العلم بخط نستعليق كليشه شده بود و در چهار گوشه آن همين چهار جديث كه قبلا ذكر شد زينت بخش مجله بود. يك وقت در خود آن مجله نوشته بود كه يك روز يك نفر مستشرق آلمانى در دفتر مجله يا در جاى ديگر به ملاقات آقاى شهرستانى آمد و پشت مجله را با همين ترتيب ديد پرسيد اينها چيست كه در پشت اين مجله نوشته شده است ؟ به او گفتند اينها چهار دستور است از پيغمبر ما درباره بعد برايش ترجمه شد كه پيغمبر اسلام فرمود: تحصيل علم بر هر مسلمانى اعم از زن و مرد از هر صنف فريضه و واجب است و فرمود: از گهواره تا گور دانش بجوئيد تا آخر هر چهار حديث كه ذكر شد. آن مرد مستشرق اندكى فكر ميكند و بعد مى گويند: اوه ، شما يك همچو دستورهايى داريد و داشتيد كه پيغمبر شما علم را بر شما فرض شمرده و نه از نظر افراد و اختلاف جنسى ، نه از لحاظ زمان ، نه مكان و نه از لحاظ معلم هيچ قيدى قرار نداده و باز اين قدر در جهالت باقى هستيد و اين قدر بى سواد در ميان شما وجود دارد واقعا اين خود يك معانى است كه چرا اين فريضه عمومى متروك شد و اجرا نشد! - با تخليص از ده گفتار شهيد مطهرى ص 135. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆یك عالم يك منطقه اى را مسلمان كرد در مجالس المومنين است كه ((بوهره ))طايفه اى از مومنان پاكيزه سرشتند كه در احمد آباد گجرات ( در هندوستان ) هستند قبل از تقريبا سيصد سال به ارشاد و هدايت يك نفر از عالم بنام ملا على به اسلام گرويدند ايشان را پيرى كهنه گبر بوده كه به غايت معتقد و مريد او بوده اند ملا على چنين تدبير كرد كه اول آن پير را مسلمان كند آنگاه به هدايت و اسلام ديگران بپردازد بنابراين چند سال در خدمت ايشان استيلا يافت و بتدريج حقيقت دين اسلام و حقانيت آنرا به آن پير روشن ضمير ظاهر ساخت و او را مسلمان نمود و ديگران هم بمتابعت او مسلمان شدند و وزير آن ديار نيز بخدمت آن عالم با تدبير رسيده و اسلام اختيار كرد ولى مدتى آن پير واين وزير اسلام خود را از شاه پنهان مى كردند بالاخره خبر اسلام وزير به پادشاه شد رسيد و پادشاه در مقام استعلام حال او بر آمد تا آنكه روزى بى خبر وارد خانه وزير شد و در حالى كه وزير در حال ركوع نماز بود او را ديد و بر او متغير گرديد چون وزير موجب حضور پادشاه را دانست و تغير او را از ديدن خود بحال ركوع فهميد،لطف خدا شامل حال او گشته فى الحال به تعليم الهى گفت كه من بسبب مشاهده مارى كه در زاويه خانه ظاهر گشته بود افتان و خيزان بودم و در پى دفع آن بودم اتفاقا، تا پادشاه رفع شد و سوء ظن پادشاه رفع شد ولى در آخر پادشاه هم در اثر تبليغ و هدايت آن عالم كامل مسلمان شد و بالاخره از بركت وجود آن مرد الهى همه اهالى آن ناحيه از شاه و وزير و عالم و عامى بدين مقدس اسلام گرويدند. 📚خزينة الجواهر ص 577. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆كمك مالى در مقابل دانستن مساله روزى حضرت سيد الشهداء عليه السلام در گوشه اى از مسجد رسول الله صل الله عليه و آله نشسته بود و در گوشه ديگر عتبه بن ابى سفيان و در گوشه ديگر عبدالله بن زبير و جمعى ديگر،يك نفر اعرابى وارد مسجد شد اول آمد پهلوى عتبه و گفت اى بزرگ مرد من پسر عموى خود را بقتل رسانيده ام چهل دينار ديه او را از من مطالبه مى كنند،و كرم از قريش است دين مرا ادا كنيد ( معلوم مى شود قتل خطائى بوده است ) عتبه بغلام خود دستور داد كه صد درهم باو بدهند كه عبارت از ده دينار اشرفى است مرد عرب قبول نكرد نزد عبدالله زبير آمد و جريان را گفت اعرابى باز قبول نكرد آمد بحضور خانواده كرم يعنى حضرت سيد الشهداء عليه السلام ،عرض ‍ حال خود را كرد حضرت فرمود: از تو سه سوال مى كنم اگر يكى را جواب گفتى يك ثلث از دين تو را مى دهم و اگر دو مسئله را جواب گفتى دو ثلث دين تو را ادا مى كنم و اگر جواب سه مسئله را گفتى تماتم دين ترا ادا مى كنم اعراب گفت :آيا مانند شما از مانند من ( كه اعرابى جاهل و بى سوادى هستم ) سوال مى كند ؟ فرمود جدم رسول خدا صل الله عليه و آله فرمود:((المعروف بقدر المعرفة )) يعنى به قدر معرفت سائل بايد باو احسان كرد،اعرابى عرض كرد سوال كنيد اى آقاى من اگر دانستم جواب مى دهم و اگر ندانستم از شما ياد مى گيرم حضرت فرمود:((اى الاعمال افضل ؟)بهترين اعمال كدام است ؟ عرض كرد:(الايمان بالله )ايمان به خدا افضل اعمال است حضرت فرمود:(احسنت )خوب جواب دادى آنگاه حضرت فرمود:(ما النجاة فى المهاللك )؟ نجات از مهالك به چه وسيله ممكن است ؟اعرابى گفت ( الثقة بالله )با توكل به خدا مى توان از مهالك نجات يافت ، فرمود:((احسنت ))خوب گفتى اى اعرابى (فقال مازينة الرجل ؟ )فرمود زينت مرد با چيست ؟ عرض كرد،((علم و معه الحلم ))علمى كه با آن حلم باشد فرمود اگر چنين علمى نبود چه چيز است ؟عرض ‍ كرد: ((فقرمعه الصبر ))فقرى كه با آن صبر باشد فرمود اگر اين هم نبود چه چيز است ؟ عرض كرد:النار تنزل من السماء فتحرقه آتشى از آسمان نازل گردد و او را بسوزاند! حضرت فرمود: (احسنت يا اعرابى )آنگاه حضرت خنديد و كيسه اى كه در آن ده هزار دينار زر سرخ داشت به او داد و نيز انگشترى كه نگين آن دويست درهم قيمت داشت باوعطا كرد و فرمود باين زرها ذمه خود را برى كن و اين انگشترى را در مخارج خود صرف كن اعرابى آنها را برداشت و اين آيه مباركه را تلاوت كرد:الله اعلم حيث يجعل رسالته  📚انوار النعمانيه ج 3 ص 375 - و منتهى الامال ج 1 ص 287. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شرافت علم مافوق تمام امتيازات است از حضرت امام حسن عسكرى نقل شده كه :مردى از علماء شيعه با مردى ناصبى بحث كرد و او را محكوم نمود اين خبر به حضرت امام على النقى عليه السلام رسيد اتفاقا روزى همان فقيه خدمت آن حضرت شرفياب شد،در مجلس از علويين رسيد بين هاشم حاضر بودند،همينكه آن فقيه وارد شد امام عليه السلام آنقدر از او احترام كرد كه پيوسته او را بطرف بالاى مجلس راهنمائى مى فرمود تا او را روى مسندى در بالاى مجلس نشانيد و با توجه تمام روى بطرف او نموده به سخنانش گوش مى داد اين احترام بر حاضرين دشوار آمد ليكن به احترام حضرت اعتراض نكردند ولى يكى از عباسيان حاضر در مجلس عرض كرد:يا بن رسول الله چرا اين چنين مردى عامى را بر علويين و اشراف ترجيح مى دهى ؟! امام عليه السلام فرمود مبادا از آن دسته باشيد كه به آنها مى گويند: بيائيد تا قرآن بين ما حكومت كند و آنها به اين قضاوت تن نمى دهند و اعتراض مى كنند (الم تر الى الدين اوتوا نصيبا من الكتاب يدعون الى كتاب الله ليحكم بينهم ثم يتولى فريق منهم و هم معرضون ) آيا راضى هستى كه قرآن در اين باره بين ما حكومت كند ؟ گفتند آرى ،فرمود در اين آيه : ((يا ايها الدين امنوا اذا قيل لكم تفسحوا فى المجالس فافسحوا يفسح الله لكم - الى - و الذين اوتوا العلم درجات ))  مگر خداوند نمى فرمايد عالمان داراى درجاتى مى باشند،خداوند مومن عالم را بر مومنين جاهل برترى داده همانطور كه مومن را بر غيره مومن مزيت داده ،در اينجا خداوند مى فرمايد ((يرفع الله الدين امنوا منكم والدين اوتوا العلم درجات ))افراد با ايمان را برترى مى دهد و همچنين اشخاص عالم را مناسب علم آنها برترى مى دهد آيا خداوند فرموده والذين اوتوا شرف النسب درجات ؟! مگر در آنجا نمى فرمايد: ((هل يسوى الدين يعلمون والدين الا يعلمون ))چگونه شما بمن اعتراض مى كنيد راجع به اينكه به اين مرد احترام كرده ام با اينكه خدا اين عالم را برترى داده شكستى كه اين مرد با استدلال و دانشى كه خدا باو تعليم فرموده بر آن شخص ناصبى وارد آورده از هر شرافت نژادى بهتر و پر ارج تر است مرد عباسى به اين سخن خود ادامه داده گفت : كسى را بر ما مقدم داشتى كه نسبش مانند ما نيست و حال آنكه از صدر اسلام به اشخاص شريف النسب احترام مى گذاشتند،امام عليه السلام فرمود: سبحان الله در شگفتم از شما كه چنين سخنى ايراد مى كنيد مگر عباسى با شرافت نسبش با ابابكر بيعت نكرد و ياد مگر عبدالله بن عباس خدمت عمر بن خطاب نمى كرد با اينكه عبدالله از بنى هاشم و پدر خلفاى عباسين و عمر از طايفه بنى عدى بوده ،چطور شد،عمر آنهائى كه نسبت هاى بسيار دورى داشتند را در مجالس شورى راه مى داد و بآنها احترام مى كرد ولى عباس را جزء شورى قرار ناد،اگر به اين عمل من اعتراضى باشد اول بايد به عباس و عبدالله اعتراض كرد،مرد عباسى ساكت و محكوم شد و ديگر حرفى نزد.  📚پند تاريخ ج 5 ص 62 - از احتجاج طبرسى . ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ميزان ارزش تعليم حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: شخصى مردى را به خدمت امام زين العابدين عليه السلام آورد و ادعا كرد كه آن مرد پدرش را كشته ،قاتل اعتراف كرد،امام عليه السلام حكم به قصاص فرمود ولى از آن شخص درخواست بخشش فرمود تا به ثواب عظيمى برسد مدعى معلوم بود به گذشت راضى نيست ،حضرت سجاد عليه السلام فرمود:اگر به خاطر مى آورى كه اين مرد بگردنت حقى دارد بواسطه آن حق از او در گذر،عرض ‍ كرد بگردن من حقى دارد ولى بآن اندازه كه از خون پدرم بگذرم نيست امام فرمود پس چه مى كنى ؟عرض كرد قصاص مى كنم ولى اگر مايل باشد به ديه و خونبها با او مصالحه مى كنم حضرت فرمود:حقش چيست ؟ عرض ‍ كرد: يابن رسول الله اين مرد به من توحيد و نبوت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و امامت ائمه عليهم السلام را تلقين و تعليم كرده ،حضرت با تعجب پرسيد:اين حق برابرى با خون پدرت نمى كند ؟! بخدا قسم اين حق برابرى مى كند با خون تمام مردم روى زمين از پيشينيان و آيندگان بجز انبياء و ائمه ، آنگاه رو به قاتل كرده ،فرمود،ثواب اين تعليم را به من مى دهى تا من خونبهاى پدر اين مرد را بدهم و تو را از كشته شدن نجات يابى ؟ عرض كرد يابن رسول الله من به اين ثواب محتاجم و شما بى نيازيد زيرا گناهم بزرگ است در ضمن گناهى كه نسبت به مقتول انجام داده ام مربوط به من و مقتول است نه اينكه گناه بين من و پسرش باشد،حضرت فرمود:پس تو كشته شدن را بر ثواب آن تعليم ترجيح مى دهى ؟ عرض كرد آرى پس حضرت عليه السلام رو به جوان كرده فرمود: پس تو خود مقايسه كن ببين گناهى كه اين مرد درباره تو انجام داده و پدرت را از بقيه زندگى او محروم كرده بالطفى كه درباره ات نموده و ايمان را بتو تلقين كرده و تو را از عذاب آخرت نجات داده كه اين احسان چندين برابر آن جرم است اكنون يا در مقابل اين احسان از او در گذر تا براى شما حديثى از پيغمبر صل الله عليه و آله بخوانم كه شنيدن آن حديث برايت از دنيا و ما فيها بهتر است اگر راضى نيستى ديه اش ‍ را مى دهم با او مصالحه كن اما در اين صورت حديث را فقط براى او مى خوانم ،عرض كرد يابن رسول الله حديث را بفرما من بدون ديه از او گذشتم ((تا آخرت )) 📚پند تاريخ ج 5،ص 51،از بجار الانوار ج 2. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سيد نعمت الله جزائرى و استقامت او در تحصيل علم مرحوم سيد نعمت الله جزائرى يكى از شاگردان و نزديكان مرحوم مجلسى در تحصيل علم و زحمت و مشقت زيادى كشيده ،در اوئل تحصيل چون قادر نبود كه چراغ تهيه كند،براى مطالعه از روشنائى ماه استفاده مى كرد،و از كثرت مطالعه در ماهتاب و كثرت نوشتن ،چشمانش ضعيف شد براى قوت نور چشم از تربت مقدسه حضرت سيد الشهداء عليه السلام مانند سرمه به چشمانش مى كشيد و به بركت آن تربت چشمش روشن مى شد. مرحوم محدث قمى پس از نوشتن اين مطلب مى فرمايد اين احقر نيز هر گاه در اثر مطالعه و نوشتن زياد چشمم ضعف پيدا مى كند،به تربت مراقد ائمه اطهار عليهم السلام تبرك مى جويم و گاه گاهى با مس نمودن كتابهاى احاديث و اخبار،بحمدالله چشمهايم تا بحال در نهايت قوت و روشنى است اميدوارم در دنيا و آخرت چشمم به بركات ايشان روشن باشد 📚 (فوائد الرضويه ص 695 ). ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اشعب بن جبیر مدنی او مردی احول چشم و دو طرف سرش بی‌مو و مخرج راء و لام نداشته و بسیار حریص و طمّاع به مال و خوردنی‌های دنیا بوده و هیچ‌گاه ازاین‌جهت سیر نمی‌شد. وقتی از او دراین‌باره پرسیدند گفت: از هر خانه‌ای که دود برآید گمان برم که برای من طعامی می‌سازند منتظر بنشینم، چون انتظارم بسیار شود اثری ظاهر نشود نان پاره خشک در آب آغشته کنم و بخورم. چون صدای اذان بر جنازه‌ای به گوشم آید، گمان می‌کنم که آن میّت وصیت کرده که از مال من یک ثلث به اشعب دهید. پس به این گمان به خانه‌ی آن میّت روم و همراه آنان در غسل و کفن و دفن مُرده کمک کنم. بعد از دفن وقتی اثری از وصیت مُرده ظاهر نشود، ناامید به خانه خود بازگردم. چون در کوچه‌ها گذرم، دامن را گشاده دارم به گمان آنکه اگر همسایه‌ای از بامی یا دریچه‌ای، چیزی پیش همسایه دیگر اندازد، شاید که خطا شود و در دامن من افتد. گویند: روزی در کوچه‌ای می‌گذشت و جمعی اطفال بازی می‌کردند، گفت: ای کودکان چرا ایستاده‌اید؟ و حال‌آنکه در سر چهارراه کسی یک خروار سیب سرخ و سفید آورده و بر مردم بخشش می‌کند کودکان چون بشنیدند یک‌باره ترک بازی کرده و به طرف چهارراه دویدند. از دویدن ایشان اشعب را حرص و طمع غلبه کرد و به دویدن افتاد. او را گفتند: به خبر دروغ خودساخته‌ای چرا می‌روی؟ گفت: دویدن اطفال از روی جدّی بود و دویدن من از طمع می‌باشد، شاید این صورت واقعی باشد و من محروم مانم. 📚(لطایف الطوایف، ص 361) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆چند نمونه از عالم نمايان بى دين ✨از ابو جعفر نقل شده ..... معاويه به عده اى از صحابه و گروهى از تابعين ماموريت داد تا اخبار قبيحه اى را درباره على عليه السلام روايت كنند به نحوى كه مردم براى تنفر و دورى جستن از وى تحريك شوند مقررى كه معاويه براى اين كار تعيين كرده بود از نظر مردم خيره كننده بود آنان در اين باره بقدرى نوشتند و درست كردند كه نظر معاويه تامين گرديد. كسانيكه خبر و روايت جعل مى كردند زياد بودند از اين عده ابوهريره و عمر و عاص ‍ و مغيرة بن شعبه و از تابعين ،بن زبير را مى توان نام برد. زهرى روايت مى كند همين عروة بن زبير مى گفت از عايشه شنيدم كه مى گفت پيش رسول خدا بودم كه عباس و على از دور نمايان شدند پيغمبر در حالى در حالى كه به عباس و على اشاره مى كرد فرمود عايشه اين دو نفر مى ميرند وى نه بر اساس اسلام و دين من !! العياذباالله .  📚شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج 1 ص 358 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆پاسخ امام به سؤال عروس در اوائل سالهاى پيروزى انقلاب ، اتفاق مى افتد كه بعضى تقاضا مى كردند تا حضرت امام خمينى (مدظله ) عقد ازدواج آنها را بخواند، در يكى از اين مراسم ، دختر خانمى كه براى مجلس عقد آمده بود، امام به او فرمود: شما مرا وكيل كنيد تا شما را به ازدواج اين مرد درآورم . دختر در جواب امام عرض كرد: من شما را در دنيا وكيل مى كنم به شرط اينكه شما در آخرت از من شفاعت كنيد. امام پس از اندكى درنگ ، فرمود: معلوم نيست كه من در آخرت شفاعت كنم ولى اگر خدا اجازه شفاعت داد از تو شفاعت مى كنم !. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
✨از بین بردن گمراه کننده مردى براى امام حسن عليه السلام هديه آورده بود، امام به او فرمودند: در مقابل هدايت كداميك از اين دو را مى خواهى ، بيست برابر هديه ات (بيست هزار درهم ) بدهم يا بابى از علم را برايت بگشايم ، كه بوسيله آن بر فلان مرد كه ناصبى و دشمن خاندان ما است غلبه پيدا كنى و شيعيان ضعيف الاعتقاد قريه خود را از گفتار او نجات دهى ، اگر آنچه بهتر است انتخاب كنى مهم بين دو جايزه جمع مى كنم (يعنى بيست هزار درهم و باب علم ). در صورتيكه در انتخاب اشتباه كنى بتو اجازه مى دهم كه يكى را براى خود بگيرى ! عرض كرد: ثواب من در اينكه ناصبى را مغلوب كنم و شيعيان ضعيف را هدايت و از حرفهاى او نجات بدهم آيا مساوى است با همان بيست هزار درهم ؟ فرمود: آن ثواب بيست هزار برابر بهتر از تمام دنياست . عرض كرد: در اين صورت چرا انتخاب كنم آن قسمتى از كه ارزشش كمتر است ، همان باب علم را اختيار مى نمايم . امام فرمود: نيكو انتخاب كردى ؛ باب علمى كه وعده داده بود تعليمش ‍ نمود و بيست هزار درهم را نيز اضافه به او پرداخت ، و او از خدمت امام مرخص شد. در قريه با آن مرد ناصبى بحث كرد و او را مجاب و مغلوب نمود. اين خبر به امام رسيد، و روزى اتفاقا شرفياب خدمت امام شد، امام به او فرمود: هيچكس مانند تو سود نبرد، هيچكس از دوستان سرمايه اى مثل تو بدست نياورد، زيرا درجه اول دوستى خدا، دوم دوستى پيامبر و على عليه السلام ، سوم دوستى عترت و ائمه ، چهارم دوستى ملائكه ، پنجم دوستى برادران مؤ منت را بدست آوردى ، و به عدد هر مومن و كافر پاداشى هزار برابر بهتر از دنيا نصيبت شد، بر تو گوارا باشد. 📚داستانها و پندها 4/91- احتجاج طبرسى ص 6 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ثمره سفر طائف ابوطالب عموى رسول اكرم و خديجه همسر مهربان آن حضرت ، به فاصله چند روز هر دو از دنيا رفتند. و به اين ترتيب ، رسول اكرم بهترين پشتيبان و مدافع خويش را در بيرون خانه ، يعنى ابوطالب و بهترين مايه دلدارى و انيس خويش را در داخل خانه يعنى خديجه ، در فاصله كمى از دست داد. وفات ابوطالب به همان نسبت كه بر رسول اكرم گران تمام شد، دست قريش ‍ را در آزار رسول اكرم بازتر كرد. هنوز از وفات ابوطالب چند روزى نگذشته بود كه هنگام عبور رسول اكرم از كوچه ، ظرفى پر از خاكروبه روى سرش ‍ خالى كردند. خاك آلود به خانه برگشت . يكى از دختران آن حضرت (كوچكترين دخترانش ، فاطمه سلام اللّه عليها) جلو دويد و سر و موى پدر را شستشو داد. رسول اكرم ديد كه دختر عزيزش اشك مى ريزد، فرمود:دختركم ! گريه نكن و غصه نخور، پدر تو تنها نيست ، خداوند مدافع او است . بعد از اين جريان ، تنها از مكه خارج شد و به عزم دعوت و ارشاد قبيله ثقيف ، به شهر معروف و خوش آب و هوا و پر ناز و نعمت ((طائف ))، در جنوب مكه كه ضمنا تفرجگاه ثروتمندان مكه نيز بود رهسپار شد. از مردم طائف انتظار زيادى نمى رفت . مردم آن شهر پر ناز و نعمت نيز همان روحيه مكيان را داشتند كه در مجاورت كعبه مى زيستند و از صدقه سر بتها در زندگى مرفهى به سر مى بردند. ولى رسول اكرم كسى نبود كه به خود ياءس و نوميدى راه بدهد و در باره مشكلات بينديشد او براى ربودن دل يك صاحبدل و جذب يك عنصر مستعد، حاضر بود با بزرگترين دشواريها روبرو شود. وارد طائف شد. از مردم طائف همان سخنانى را شنيد كه قبلاً از اهل مكه شنيده بود. يكى گفت : هيچ كس ديگر در دنيا نبود كه خدا تو را مبعوث كرد؟! ديگرى گفت : من جامه كعبه را دزديده باشم اگر تو پيغمبر خدا باشى سومى گفت : اصلاً من حاضر نيستم يك كلمه با تو همسخن شوم و از اين قبيل سخنان . نه تنها دعوت آن حضرت را نپذيرفتند، بلكه از ترس اينكه مبادا در گوشه و كنار افرادى پيدا شوند و به سخنان او گوش بدهند يك عده بچه و يك عده اراذل و اوباش را تحريك كردند تا آن حضرت را از طائف اخراج كنند. آنها هم با دشنام و سنگ پراكندن او را بدرقه كردند. رسول اكرم در ميان سختيها و دشواريها و جراحتهاى فراوان از طائف دور شد و خود را به باغى در خارج طائف رساند كه متعلق به عتبه و شيبه دو نفر از ثروتمندان قريش بود و اتفاقا خودشان هم در آنجا بودند. آن دو نفر از دو شاهد و ناظر احوال بودند و در دل خود از اين پيشامد شادى مى كردند. بچه ها و اراذل و اوباش طائف برگشتند. رسول اكرم در سايه شاخه هاى انگور دور از عتبه و شيبه نشست تا دمى استراحت كند. تنها بود، او بود و خداى خودش . روى نياز به درگاه خداى بى نياز كرد و گفت : خدايا! ضعف و ناتوانى خودم و بسته شدن راه چاره و استهزا و سخريه مردم را به تو شكايت مى كنم . اى مهربانترين مهربانان ! تويى خداى زيردستان و خوار شمرده شده گان . تويى خداى من ، مرا به كه وا مى گذارى ؟ به بيگانه اى كه به من اخم كند، يا دشمنى كه او را بر من تفوق داده اى ؟ خدايا! اگر آنچه بر من رسيد، نه از آن راه است كه من مستحق بوده ام و تو بر من خشم گرفته اى باكى ندارم ، ولى ميدان سلامت و عافيت بر من وسيعتر است . پناه مى برم به نور ذات تو كه تاريكيها با آن روشن شده و كار آخرت با آن راست گرديده است از اينكه خشم خويش بر من بفرستى ، يا عذاب خودت را بر من نازل گردانى ، من بدانچه مى رسد خوشنودم تا تو از من خوشنود شوى ، هيچ گردشى و تغييرى و هيچ نيرويى در جهان نيست مگر از تو و به وسيله تو. عتبه و شيبه در عين اينكه از شكست رسول خدا خوشحال بودند، به ملاحظه قرابت و حس خويشاوندى ، ((عداس )) غلام مسيحى خود را كه همراهشان بود دستور دادند تا يك طبق انگور پر كند و ببرد جلو آن مردى كه در آن دور زير سايه شاخه هاى انگور نشسته بگذارد و زود برگردد. ادامه👇👇👇