در پاسخ به پرسش پدرش امیرالمومنینﷺ
که از ایشان پرسید:
تنگچشمى و #تنگنظری چیست؟!
فرمود:
تنگ چشمى آن است كه؛
• آنچه را که دارى،
دلیلی بر شرافت بدانی!
• و آنچه را انفاق میكنى،
تلف شده و بر باد رفته بدانی.
_ حسنبنعلیعلیهالسلام
@alaviaaat | | وسائلالشيعه،ج۱۶،ص۵۳۹
میفرمود: عُد مَن لا یَعودّک
به #دیدار کسی برو
که به دیدارت نیامده است!
_امیرمومنانعلیعلیهالسلام
@alaviaaat | منلایحضرهالفقیه،ج۳،ص۳۰۰
آنکه نیّتِ گناه کرده است؛
هرچند به فعلِ آن دست نیافته است؛
ولی #دل از دست داده است...!
_ علامهحسنزادهآملی
بعضیها خیال میکنند که
از رسولﷺ و از علیﷺ بالاترند!
آنها با عمل و #بلا همراه بودند،
و اینها میخواهند با ادعای
ولایت و محبت؛
با علیعلیهالسلام همراه باشند.
راستی که شیطان بیکار نمینشیند
و سماجت میکند.
_ آخر چگونه میشود که
ریشهی عشق علیﷺ،
عمل معاویه و میوهی او را بار بیاورد؟!
تو را گول نزنند!
زیرا معرفت و فکر و محبّت و قلب
و عمل و تقوا، مرکبهایی هستند که
با بلای خدا و امتحان او
همراه میشوند و میرسانند.
این راه را، حسینﷺ با سر رفته
تو چگونه میخواهی با غرور و بی اعتنایی
و با خور و خواب و ولنگاری
به انجام برسانی؟!
_ علیصفاییحائری
| نامههایبلوغ،ص۴۰
در ماه رمضان که خطبه میخواند،
در حین صحبتهایش
آنقدر دلش میگرفت
وبی تاب میشد که
به اماممجتبیعلیهالسلام میفرمود:
حسن جان؛
چند روز از ماه رمضان گذشته است؟!
روحیاتش در این رمضان
عجیبتر شده بود.
چون او خودش بهتر از همه میدانست
چندم رمضان است.
بعد امام حسنعلیهالسلام جواب میداد:
پدر جان ۱۳ روز.
و بعد خود را تسلی میداد؛
که علی،
دیگر چیزی به #وصال نمانده است...
@alaviaaat | آزادیمعنوی،ص۱۰۰
امیرالمومنینعلیهالسلام را
به ترور و قتل تهدید کردند!
در موضعگیری اش فرمود:
• پروردگارم برای من
پوششی استوار قرار داده که مرا حفظ کند!
هنگامی که عمرم به سرآید؛
از من دور میشود و مرا تسلیم #مرگ میکند،
_ که در آن روز نه تیر خطا میرود،
نه زخم بهبود مییابد...!
| نهجالبلاغه،خطبه۶۲
بوی سجادهی خونین نه؛
در محراب بوی فاطمهاش پیچیده بود...
#فزتبربفاطمهسلاماللهعلیها
@alaviaaat
شبِ قبل از اتفاق،
برای افطار مهمان دخترش امکلثوم بود.
نمازش را که خواند بر سفره نشست.
برای او ظرفی شیر و ظرفی نمک آوردند.
غذاها را دید، سر تکان داد و فرمود:
دخترم تو چه وقت دیدهای
من دو نوع غذا بر سفرهام باشد؟!
رفت برای اینکه نمک را بردارد
فرمود: جان بابا
شیر را بردار...!
و با نمک دو لقمهای خورد...
#ازهدالزاهدینامیرالمومنینعلیهالسلام
| منتهیالامال،ج۱،ص۱۷۲
آمده بودند که بیعت کنند.
او هم بیعت کرد و گفت: یاعلی؛
از زمانی که اسم مرا شنیدی
از حضورم ناراحت شدی.
_ در حالی که به خدا قسم!
من ماندن با تو و جهاد برای تو را
دوست دارم و قلب من دوستدار توست
و من حتی دوستداران تو را
دوست دارم و با دشمنان تو دشمنم.
حضرت تبسمی کرد و فرمود:
ای برادر؛ اگر سؤالی بپرسم
صادقانه جواب می دهی؟!
گفت: بله امیرالمؤمنین.
حضرت فرمود:
تو دایهای یهودی داشتی
که هر گاه گریه میکردی
تو را کتک میزد و به صورتت سیلی میزد
و میگفت ساکت شو که تو
از کُشنده ناقه صالح شقی تری!
و بزودی جنایت عظیمی را
مرتکب خواهی شد که خداوند
به خاطر آن بر تو غضب میکند
و سرنوشت تو آتش جهنم است.
درست است؟!
ابنملجم گفت: درست است!
اما به خدا قسم؛ تو در نزد من
از هر کسی محبوبتری....
#محبوبدوستودشمن
| بحارالانوار،ج۴۲،ص۲۹۵