eitaa logo
948 دنبال‌کننده
59.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
76 فایل
انعکاس گزارشات و فعالیتها و اطلاع رسانی به فرماندهان و بسیجیان پایگاههای حوزه مقاومت علی بن ابیطالب(ع)شهر باصفای شاهرود
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 با هم رفتیم به محل تولدش ، همه جا را نشان مان داد و گفت: اگر روزی آقا به من اجازه بدهند از شغلم کناره بگیرم ، حتماً به روستا برمی گردم و دوباره کار پدرم را انجام می دهم. پدرم کشاورز بود ؛ تمام این بوته ها را با دست خودش کاشت. دوست دارم برگردم و یک کار درآمدزا از همین بیابان که کسی برای آن ارزشی قائل نیست ، برای جوان های روستا مهیا کنم.🌺 @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 همه منتظر مداح بودند ، یک نفر ، جوان هفده هجده ساله ای را نشان داد و گفت: مداح آمد... بلند شد و رفت به استقبالش. بعد از مراسم هم خودش بدرقه اش کرد ؛ مثل یک میهمان ویژه.🌺 @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 همه منتظر مداح بودند ، یک نفر ، جوان هفده هجده ساله ای را نشان داد و گفت: مداح آمد... بلند شد و رفت به استقبالش. بعد از مراسم هم خودش بدرقه اش کرد ؛ مثل یک میهمان ویژه.🌺 @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 بعد از عزاداری،سفره را انداختند. یکی از خادمین نان ها را روی سفره می انداخت. جلو رفت و آهسته به او گفت: این سفره،نان و میهمان،حرمت دارند؛اگر نمی‌توانی خم شوی و نان ها را روی سفره بگذاری،کار را به دیگری واگذار کن. 🌺 @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 روضه که تمام شد ، غیبش زد. خیلی گشتیم تا متوجه شدیم رفته است سراغ شستن سرویس های بهداشتی. نگذاشت کسی کمکش کند. می‌گفت: افتخارم این است خادم روضه ژ حضرت زهرا سلام الله علیها باشم. 🌺 @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 ظرف غذایش که دست نخورده می ماند ، وحشت می کردیم. مطمئن می شدیم به گروهانی در یک گوشه خط لشکر غذا نرسیده ؛ این طوری اعتراض می کرد به کارمان. تا آن گروهان را پیدا نمی کردیم و غذا نمی دادیم به شان ، لب به غذایش نمی زد. گاهی چهل و هشت ساعت غذا نمی خورد تا یقین کند همه غذا خورده اند.🌺 @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 فرش کوچکی انداخت گوشه حیاط خانه پدری اش ؛ توی آفتاب. پیرمرد را از حمام آورد ، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد. دست و پیشانی اش را می بوسید و می گفت: همه دل خوشی من توی این دنیا ، پدرمه.🌺 @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 وسط میدان صبحگاه دست هایش را بالا گرفت ؛ یک دستش وصیت نامه ی امام بود ، یک دستش نامه حمایت از یک نامزد انتخابات. گفت: حالا کدام را انتخاب کنیم؟ فرصت نداد کسی حرف بزند ؛ وصیت را جلو آورد و گفت: وصیت امام ؛ امام گفته پاسدار ها در سیاست و طرفداری از جناح ها دخالت نکنند. 🌺 @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 قبول کرده بود سخنران یادواره شهدای یک روستا باشد. وقتی متوجه شد برای مراسم مردم را بازرسی می کنند ، گفت با این وضعیت سخنرانی نمی کنم ، مگر اینکه دست از بازرسی مردم بردارید 🌺 @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 وقتی جنگ به قسمت شهری کشیده شد ، برخی به ناچار وارد منازل مردم شدند. ایستاد به سخنرانی برای نیرو ها:«اگر به شهر شما حمله شود ، دوست دارید وارد خانه تان شوند؟ خیلی باید مراقبت کنید از حق الناس ؛ حتی اگر وسیله‌ای به اشتباه جا به جا شده ، بگذارید سر جایش. خدا از شما امتحان می گیرد ، از امتحان سربلند بیرون بیاید.» 🌺 @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 وقتی جنگ به قسمت شهری کشیده شد ، برخی به ناچار وارد منازل مردم شدند. ایستاد به سخنرانی برای نیرو ها:«اگر به شهر شما حمله شود ، دوست دارید وارد خانه تان شوند؟ خیلی باید مراقبت کنید از حق الناس ؛ حتی اگر وسیله‌ای به اشتباه جا به جا شده ، بگذارید سر جایش. خدا از شما امتحان می گیرد ، از امتحان سربلند بیرون بیاید.» 🌺 @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 جانباز بالای پنجاه درصد بود ؛ هم حقوق جانبازی داشت ، هم حق پرستاری. کارت بانکی اش را داد ؛ گفت این پول رو خرج درمان جانباز هایی کنید که توانش رو ندارن. این همه سال ، به موجودی کارت دست نزده بود. @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 وقتی واحد گزینش ، افرادی رو به دلیل گذشته آنها ، رد می‌کردند ؛ ناراحت می شد. گفت : قبل از سال ۵۷ کدامیک از ما مسلمان بودیم؟ نفس امام باعث شد ما مسلمان شویم. ما باید ببینیم قبل از انقلاب چگونه افرادی بودیم ، تا حالا به بهانه گذشته افراد با آنها اینگونه برخورد نکنیم. @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 با هم رفتیم به محل تولدش. همه جا را نشان مان داد و گفت: اگر روزی آقا به من اجازه بدهند از شغلم کناره بگیرم ، حتماً به روستا برمی‌گردم و دوباره کار پدرم را انجام میدهم. پدرم کشاورز بود ؛ تمام این بوته ها را با دست خودش کاشت. دوست دارم برگردم و یک کار درآمدزا از همین بیابان که کسی برای آن ارزشی قائل نیست ، برای جوانان روستا مهیا کنم. @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 یک روز از ماه را نذر جانباز هفتاد درصد کرده بود. می رفت نجف آباد اصفهان ، تمام کارهای جانباز را انجام می داد ؛ از حمام بردن تا شستن لباس و نظافت. سوریه بود که خبر شهادت جانباز را دادند. یک نفر را مأمور کرد برود نجف آباد ؛ هم در مراسم شرکت کند ، هم کار روی زمین نماند. @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 می خواستند عکس یادگاری بگیرند. از ماشین پیاده شد. یک گروه دیگر برای دومین بار از ماشین پیاده اش کردند برای عکس گرفتن. دفعه سوم ، یک خانم خواست عکس بگیرد ؛ با حجاب نامناسب. پیاده شد و با او هم عکس گرفت. گفت: باور نمی کردم با من عکس بگیرید. از امروز سعی می کنم حجابم را درست کنم. @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 در اوج درگیری های سوریه با داعش ، خودش را به مراسم تاسوعا و عاشورای روستا رساند. گفتم: ما که این جا بودیم و انجام وظیفه می کردیم ؛ شما چرا در این شرایط آمدید؟ گفت:«این روضه ها ، بخشی از جنگ با دشمن است». @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 از شهر دیگری آمده بودند به روستای قنات ملک ، تا در مراسم روضه مشکل شان را با خودش در میان بگذارند. نشست پای صحبت هایشان و قول رسیدگی داد. بعد هم سفارش کرد ازشان به خوبی پذیرایی شود. می گفت : « گره گشایی از مشکلات مردم ، برکت این روضه هاست. » @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 ضدانقلاب شایعه کرده بودند ، فرمانده لشکر از ترس یک تونل زیر خانه اش ساخته که بتواند فرار کند. خاک های جلوی خانه را دیده بودند. گفته بود ، زیرزمین را طوری بسازیم که بشود داخلش روضه خوانی برگزار کرد. خودش هم هروقت می آمد آنجا ، دست بنّا رو می بوسید که دارد حسینیه می سازد. @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 دعوت مان کرد به مراسم روضهٔ روستا ، تصور می کردیم مراسم بزرگی باشد ؛ با تشریفات و تدارکات خاص. بیست نفر دور هم نشسته بودند در خانه پدری اش. یک روحانی آمد نماز جماعت خواند ، بعد هم چند دقیقه روضه خواند و تمام. گفت : ما روضۀ روستا را مثل قدیم ساده برگزار می کنیم. گاهی خودش را از سوریه یا لبنان و عراق می رساند به همین مجلس ساده. @alaviyoun_shahrood_bsj
🌸 از اینکه مردم می گفتند «روضه حاج قاسم » ناراحت بود. گفت بهتر است اسمی روی این مکان بگذاریم که به آن اسم شناخته شود. خانه اش را وقف کرد و نامش را گذاشت بیت الزهرا (س) تا دیگر اسمی از خودش نباشد. @alaviyoun_shahrood_bsj
برگزاری نمایشگاه دهه فجر با سیر نمایشگاهی ارسالی سازمان بسیج مستصعفین " خاندان ویرانی" و "فقط برای خدا" در حوزه علی ابن ابیطالب توسط تیم فرهنگی حوزه