اگر شهید شدم؛ دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم ببینند همراه خود چیزی نمی برم، چشمانم را باز بگذارید که بدانند کورکورانه شهید نشده ام.
#شهید_سلیمان_عسگری
#۱۹_ساله
#شهادت_۱۳۶۳_سقز)
#یادشهداصلوات ♥️⚘
#الگوی_خودسازی
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#ستارگاندرخشان
#شهیدوطن
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
هدایت شده از ✨💠 پیام آشنا 💠✨
43.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بر_بال_ملائک
🕯 چه غروب دلتنگی میشه شبهای جمعه گلزار شهدا
🥀کنار قبور شهدا
😔وقتی میبینی خیلی از مادران و پدران شهدا توانایی حضور در گلستان را ندارند ؛
🥀و بعضی با کمی فاصله در قسمت خانواده شهدا آرمیدهاند.😔
🥀یاد و نامشان گرامی باد.🥀
#شهدای_محدوده_پایگاه_مهدیه
#کنگره_ملی_شهدای_کاشان
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@banovan_mahdiyeh
شهيد دانشآموز «غلامحسين شايان» در سال 1346 در خانوادهاي مذهبي در كاشان متولد شد. وي پس از انقلاب اسلامي به واسطه پاسداري از ارزشهاي اين حركت حياتبخش با كمك دوستانش، كتابخانه مسجد عليبنابيطالب(ع) محل خود را افتتاح كرد و به سختي مشغول كار شد. بنابراين گزارش، شهيد شايان بعد از تعطيل شدن مدرسه به رنگ كردن ديوارهاي محل براي نوشتن شعارهاي اسلامي مشغول بود. ضمن اينكه به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كاشان نيز درآمد و در پايگاه شهيد رجايي مشغول به خدمت شد. او در اين مدت عاشقانه به اين كار عشق ورزيد تا اينكه پس از مدتي با كمك ديگر برادران بسيجي، پايگاه آيتالله يثربي را تشكيل داد و در آن پايگاه مشغول به خدمت شد. بر اساس اين گزارش، پس از مدتي شهيد شايان جهت اعزام به جبهه ثبتنام كرد و پس از گذراندن دوره آموزشي به كردستان رفت و 3 ماه در آنجا بود سپس به كاشان برگشت و در پايگاه مشغول به خدمت شد. وي پس از 3 ماه در اول بهمن 62 دوباره به جبهه اعزام شد و به عنوان آرپيچيزن به عمليات خيبر اعزام شد تا اينكه در 4 اسفند 62 به درجه رفيع شهادت نايل شد.
#الگوی_خودسازی
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
#کنگره_ملی_شهدای_کاشان
#ستارگاندرخشان
#شهیدوطن
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
نام: غلامحسین
نام خانوادگی: شایان نوش ابادی
نام پدر: عباس
تاریخ تولد: 1346/03/01
تاریخ شهادت: 1362/12/04
منطقه عملیاتی شهادت: پاسگاه زید
مزار: گلزارشهدای دارالسلام
#الگوی_خودسازی
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#ستارگاندرخشان
#شهیدوطن
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
#هفته_وحدت
#مسیر_شهدا_ادامه_دارد
📸گزارش_تصویری از :
🇮🇷دیدار با خانواده شهید عباسیان و شهیدان گلی ، بیان خاطرات زیبای همسر شهید از شهیدان منتسب به خانواده محترمشان
#کارگروه_زن_خانواده
#کنگره_ملی_شهدای_شهرستان_کاشان
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@banovan_mahdiyeh
هدایت شده از ♥️☀دختران آفتاب☀♥️
#تا_قله_افتخار
#روایت_عاشقی_پروانه ها
📸گزارش تصویری از :
💢زیارت قطعه ای از بهشت
💢گلزار گردی همراه با روایتگری از عاشقی پروانه ها در کنار مادر شهید فرجی پور
💢حضور حلقه نوجوان و جوان با حضور مربیان عزیز برسرمزار شهید عباس تابنده
🔺چهارشنبه ۱۸مهرماه
🔺گلزارشهدای دارالسلام
#راهیان_بهشت
#کنگره_ملی_شهدای_کاشان
#کارگروه_زنان_و_خانواده
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@banovan_mahdiyeh
┈••✾🌹✾••┈
شهیده کبری صفا دوازدهم مردادماه 1326 ، در کاشان به دنیا آمد .با تولد وی پدرش که مدتها بیکار و در جستجوی کار بود به عنوان سیم بان در شرکت مخابرات مشغول به کار شد . کبری وارد مدرسه ابتدایی شد . هفت ساله بود که پدرش را از دست داد و به اتفاق برادر و خواهرش نزد مادر به زندگی خود ادامه دادند .
کبری تا اول راهنمایی درس خواند و از همان کودکی یار و مددکار مادر شد تا اینکه در سال 46 ازدواج کرد وچون همسرش ساکن تهران بود به تهران رفت . کبری که علاقه زیادی به شعائر مذهبی و شرکت در مراسم مذهبی داشت اوائل ازدواج با دیدن تهران آرزو می کرد که کاش می توانست در شهر مذهبی و ساده خود ، راحت زندگی کند.
در سال 48 ،مریم به دنیا آمد و در سال 53 دختردیگرش مینا . مینا شش ماهه بود که پدرش بر اثر ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت.کبری ماند و دو دختر خردسالش . از آن پس باغ دلگایش بهشت زهرا بود .در برابر سختیها و ناملایمات زندگی صبور بود .حدود سه سال بود که همسرش را از دست داده بود و خود به بهترین نحو فرزندان عزیزش را مراقبت می کرد .
با اوج گیری انقلاب ، کبری بیش از همه وقت خوشحال ومسرور بود و مرتب از مراسم و جلسات مذهبی سخن می گفت و اعلامیه های امام را جمع آوری می کرد . رژیم پهلوی اعلام حکومت نظامی کرد. روز جمعه 17 شهریور 57 ، کبری حدود ساعت 9 صبح با مادرش تماس گرفت . از اوضاع کاشان سوال کرد و شنید که در کاشان نیز تظاهرات و شعاردادن برپاست. وی به مادر گفت که «اینجا (تهران) که قیامت است .جوانها ، پیرها ، دخترها ، پسرها و حتی پیرزنها با پای پیاده ، سواره و با موتور به میدان ژاله می روند .من هم می خواهم بروم .»
کبری در جواب نگرانی مادر گفت: « ناراحت نباش. وظیفه شرعی است .دستور است که با طاغوت مبارزه شود من هم می روم .» و در جواب اصرار مادر گفت :«یک بار بیشتر نخواهم مرد چه بهتر که در راه دین و قرآن فدا شوم .»
ساعت 4 بعد از ظهر آن روز مادر از شهادت کبری مطلع شد . سراسیمه و بازحمت خود را به تهران رساند .شب بود موقع حکومت نظامی . به منزل کبری رسیدند .جنازه کبری که از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود و توسط آشنایان شناسایی شده و برای رهایی از ربوده شدن توسط ساواک، به منزل آورده شده بود در وسط حیاط بود و مینا بر بالین مادر نشسته بود . مادر کبری مینا را به آغوش کشید .
پیکر شهیده کبری صفا را پس از چهل هشت ساعت مخفیانه به کاشان رساندند .در کاشان با همه سخت گیری نیروهای رژیم ، با شرکت هزاران نفر از مردم مراسم تشییع برگزار شد و کبری در گلزار شهدای دشت افروز کاشان به خاک سپرده شد.
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_کاشان
https://eitaa.com/joinchat/3036479552C806dafabd4
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🇮🇷شهیده بانوی کاشان
شهید طاهره کلاهچی
کلامی با تو
«دخترم! پرندگان، غزلِ زندگی سر داده و نسیم سحری نو اگر بود و عالم ترانه خوان،کنار پنجره آمدم تا ببینم این همه شادی برای چیست؟ تو را دیدم که سجده کرده بودی از تو خواستم که بگویی علت این سجده چیست؟ گفتی:« خدایم طلب کرده است.» و این نمازآخرین نمازت بود. بعد ازآن از جلوی دیدگانم رفتی و دیگر ندیدمت ؟!»
«شهید طاهره کلاهچی در خانوادۀ مذهبی در شهرستان کاشان به دنیا آمد. وی در کلاس سوم راهنمایی تحصیل می کرد. بسیار خوش اخلاق با محبت و مهربان بود به نماز اول وقت اهمیّت می داد. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را به همراه پدر و مادر در مسجد محل می خواند. در تظاهرات شرکت فعّال داشت آرزویش شهادت بود. همیشه می گفت: «ای کاش من پسر بودم تا به جبهه می رفتم و شهید می شدم.» در کارهای خانه کمک می کرد و برای رزمندگان لباس می بافت. بسیارتمیز و با سلیقه بود. احترام بزرگتر ها را داشت ودرامورات زندگی باآنها مشورت می کرد.»
عروج ملکوتی
« خواهرش می گوید:« ساعت 7 صبح بود. پدرم سرگرم خرد کردن قند بود. طاهره هم پشت ماشین بافندگی نشسته بود و برای رزمندگان ژاکت می بافت من رفتم به او کمک کنم. مادرم به طرف زیر زمین رفت و مرا صدا کرد و گفت:« بیا داخل زیر زمین قالی بباف» طاهره به محض این که صدای مادرم را شنید به من گفت: «برو و به مادر کمک کن.» من رفتم داخل زیرزمین، تازه نشسته بودم روی دار قالی که یک مرتبه صدای آژیر خطر از رادیو پخش شد و وضعیّت قرمز شد و بلافاصله خانۀ ما بمباران شد در آن لحظه من و مادرم بی هوش شدیم ولی پدرم و طاهره که بالا بودند در جا شهید شدند. سراغشان را می گرفتیم می گفتند: «حالشان خوب است» وقتی از بیمارستان آمدیم. فهمیدیم آنها به شهادت رسیده اند و به خاک سپرده شده اند.» من و مادرم به علت مجروحیّت زیاد نتوانستیم در تشیع جنازۀ آنها شرکت کنیم
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_کاشان
https://eitaa.com/joinchat/3036479552C806dafabd4
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهیده «اکرم ساعدی»
26 آبان ماه 1318 در کاشان به دنیا آمد. پدرش نیز کشاورز بود. 17 ساله بود که ازدواج کرد. همسرش نقاش قالی بود. پس از سالها تلاش و زحمت موفق به پس انداز مبلغی شده و برای حج تمتع اقدام کرد. اکرم در کارهای خیر بسیار فعال بود. برای رزمندگانی که در جبهه های حق بر باطل علیه دشمنان بعثی می جنگیدند و از اسلام و انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی کشور اسلامی دفاع می کردند کمک می کرد. در برنامه های سیاسی و اجتماعی حضور فعال داشت و اگر به او می گفتند شما چرا این قدر زیاد در این امور حضور دارید در پاسخ میگفت:« این وظیفه شرعی ماست، اگر ما اسلام و انقلاب را تنها بگذاریم؛ چه کسی می خواهد جبران کند ؟». خوش برخورد و مهربان بود. ادب و احترام خاصّی نسبت به مردم داشت. سرانجام در سرزمین امن الهی توسط عُمّال آل سعود به فرمان اربابان آمریکائی خود در یورش مسلحانه به مردم مسلمانی که در مراسم برائت از مشرکین حضور داشتند این بانوی مؤمنه با پهلوی شکسته و سینه ای سوراخ شده به خیل عظیم شهدای راه حق و فضیلت پیوست. او در گلزار شهدای دالسلام کاشان به خاک سپرده شد. از شهید 3 پسر و دو دختر به یادگار ماند.
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_کاشان
https://eitaa.com/joinchat/3036479552C806dafabd4
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهیده بیگم مطلوبی زواره هشتم خردادماه 1294 در زواره اردستان به دنیا آمد .پدرش مدرس قرآن و مادرش خانه دار بود . با ازدواج با پسرعمویش که ساکن کاشان و فروشنده لوازم قالی بود ، به کاشان رفت . صاحب سه پسر و سه دختر شد .اولین فرزندش شهید حسن مطلوبی در سال 1313 به دنیا آمد .
بیگم مقید به رعایت آداب اسلامی بود و همیشه به فرزندانش نیز سفارش می کرد تا آداب و احکام اسلامی را رعایت کنند . تا آنجا که از دستش بر می آمد مشکلات دیگران را حل می کرد .همه را تشویق به شرکت در راهپیمائیها و مراسم معنوی می کرد و خود نیز پیش قدم بود. اهل تجملات نبود و دائم الذکر بود.
در زمان رضا شاه که دستور کشف حجاب صادر شده بود و از پوشیده بیرون آمدن زنان جلوگیری می شد ، بیگم روزی به قصد انجام کاری ، محجبه از منزل بیرون رفت که با برخورد تند یکی از پاسبان های آن زمان رو به رو شد که قصد برداشتن چادرش را داشت . بعد از آن روز وی با خود عهد بست تا وقتی که اوضاع به این صورت باشد برای حفظ حجابش از خانه بیرون نرود و بر این عهد سالها پای بند بود که به گفته خودش هفت سال طول کشید .
بیگم به صله ارحام اهمیت می داد و به همسایگان احترام می گذاشت اما در همسایگی اش خانواده ای بهایی زندگی می کردند .وی در خصوص ارتباط با آنها مردد بود از خدا خواسته بود به هر صورت وی را راهنمایی کند و درستی یا نادرستی ارتباط با ایشان را به وی آشکار گرداند . در خواب دید به یکی از محافل آنها رفته که تعدادی از سرانشان نیزحضور داشتند ولی هیچیک از آنها به شکل انسان نبودند و به اشکال مختلف در مجلس حضورب داشتند. پس از بیداری از خواب ، از دروغ بودن آنها مطمئن شد و از عدم رابطه با آنها خیالش راحت شد.
بیگم که مراقبت زیادی در دوری از گناه داشت و به گفته خودش تا یادش می آمد ،گناهی مرتکب نشده بود، نهم بهمن ماه 1365 در بمباران هوایی کاشان در منزل مسکونی اش به همراه پسر و عروسش به شهادت رسید.
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_کاشان
https://eitaa.com/joinchat/3036479552C806dafabd4
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🇮🇷شهدای بانوی کاشان
شهید اشرف اکبرزاده
کلامی با تو
«سلام بر شهیدان، سلام بر پرکشیدگان به سوی معشوق! راستی نامت چه بود؟ یادم رفته است اما نه شاید من نامت را از یاد برده باشم؛ ولی مطمئن هستم که خانواده ات هیچگاه نامت را از یاد نخواهند برد. پس باید به سراغ خانواده ات بروم و از آنها نام زیبای تو را بپرسم.»
«شهید اشرف اکبرزاده در خانوادۀ مومن و متعهد چشم به دنیا گشود و با پشت سر گذاشتن دوران کودکی و شکوفایی بهار نوجوانی علاقۀ زیادی به مسایل عبادی پیدا کرد. وی از بچّگی همراه بزرگترها در مجالس مذهبی شرکت می کرد. بسيار خوش برخورد و مهربان بود در سن جوانی هميشه پای درد و دل سالخوردگان می نشست و آنان را مورد لطف و مهربانی خويش قرار می داد. هميشه نيم ساعت مانده به اذان آماده می شد و سجاده اش را برای نماز پهن می کرد. در فعّاليّت های سياسی، اجتماعی و فرهنگی در حد توان شرکت می کرد. علاقۀ خاصی به خواندن قرآن داشت و اکثر شب ها شب زنده داری می کرد و نماز شب می خواند. اهل قناعت بود و بسيار منظم، مرتب و تميز بود. مهمان نواز بود و با دوستان و آشنایان با مهربانی رفتار می کرد.»
عروج ملکوتی
«یک روز قبل از شهادتش مادر شوهرش گفت: « دیشب خواب دیدم. عده ای یک قبر سه طبقه می کَنند و پسرم عباس هم بالای قبر نشسته است از او پرسیدم: « عباس این قبرها مال کیه؟» جواب داد: « یکی مال داداش حسن، یکی مال شما و یکی دیگه معلوم نیست مال کیه.»
روز بعد بمب به خانه شان خورد و سه نفر به شهادت رسیدند این سه نفر عبارت بودند از:« حسن برادر شوهر خواهرم و مادر شوهر خواهرم بیگم مطلوبی که این خواب را دیده بود و آن یکی هم که در خواب گفته بودند معلوم نیست خواهرم اشرف اکبرزاده عروس خانم مطلوبی بودند که همگی با هم شهید شدند.»
ای شهیدان عشق مدیون شماسـت
هر چه ما داریم از خـون شماســت
ای شقایق هـا و اِی آلالـــــــــه ها
دیدگان دشـت مفتون شـماســت
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_کاشان
https://eitaa.com/joinchat/3036479552C806dafabd4
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🇮🇷شهدای بانوی کاشانی
🌷شهیده ملک راعی
نام پدر: احمد
تاریخ تولد: 1307
محل تولد: کاشان
تاریخ شهادت: 9/5/1366
محل شهادت: مکه
نحوه شهادت: خفگی توسط گاز سمی
مزار شهید: کاشان
کلامی با تو
«مادرم، در هفت طبقۀ آسمان بهترین طبقه از آن دوستان علی است و از میان دوستان علی بهترین جایگاه برای رهروان راه فرزندش حسین است. از میان آنان بهترین رضایت از آن کسانی است که خون بهای این عشق را پرداخته اند و تو همۀ این محاسن را داری، پس می توانی شفیع من باشی. از تو می خواهم که این عنایت را بر من بکنی.انشاءالله.»
«شهید حاجیه خانم ملک راعی در خانوادۀ مومن و متعهد در شهر کاشان بدنیا آمد وی فردی مؤمن و متعهد به اسلام بود. خانه دار بود و با هنر قالی بافی به اقتصاد زندگی مشترکشان کمک می کرد ودر سال 1366 به زیارت خانه خدا مشرف شد. قبل از رفتن با همه دوستان و همسایه ها خداحافظی کرد و حلالیّت طلبید.
عروج ملکوتی
«در راهپیمایی برائت از مشرکان در مکه مکرمه شرکت کرد و پس از پایان مراسم در راه بازگشت به مسجدالحرام در اثر استنشاق گازهای سمی که پلیس سعودی بر سر تظاهرات کنندگان پاشیده بود دچار خفگی و به شهادت رسید.»
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_کاشان
https://eitaa.com/joinchat/3036479552C806dafabd4
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─