هدایت شده از الفلاممیم
شکر خدا که نان شب ما حسین شد
ممنون لطف مادر این خانواده ایم
حاضرم برگردم به اون زمانی که درمونِ دردِ گوش، دود سیگاری بود که بابابزرگ میگرفت و با یه پک دودشو هل میداد تو گوشمون و هی که مثلش نیومده و نمیاد دیگه
مجموعه روایاتی داریم با عنوان اشراط الساعه که مورد به مورد، معصوم، نشانههای قیامت و آخرالزمان رو برشمردن.
بعد یکی از مواردش این بود: «قعود الصبیان علی المنابر»:نشستن اطفال بر منابر.
خواستم بگم به لطف این کانالا و کانالدارای تینیجر این نشونه هم اتفاق افتاده.
*صبی از لحاظ عقل.
اگر کلمهای زیر دست و پا باشد به کسی بر نمیخورد. بالاخره کلمه است، کامل نشده و کتاب نیست. کلمهای را در نظر بگیرید افتاده باشد در خیابان، وسطِ پیادهرو، زیرِ دست و پای رهگذران، کسی اهمیتی نمیدهد. مگر اینکه از چشمِ دقیقی دور نیفتد، دیده شود و آن مردِ تیزبین، اهل باشد و فریاد بزند که کلمهای زیر و دست پاست؛ تازه آنموقع هم مگر چقدر بسامد دارد؟
ولی اگر آن کلمه کامل شده و کتاب باشد چطور؟ اگر کتابی زیر و دستِ پا باشد چقدر زشت و قبیح است؟ تازه چه کتابی؟ کتابی کامل و جامع که اگر او را فرا بگیرید شما هم کامل میشوید. نه تنها شما که همه، هر کلمهای که دستش به آن کتاب برسد کامل میشود. هر کلمهای که عاشق آن کتاب شود مثل او میشود و دست آخر معشوق و عاشقی در کار نیست و این کتاب است که باقیست.
الغرض کتابی را در نظر بگیرید که گفتهاند سعادت و غایتِ کمال در اوست. حال اگر این کتاب ناخواسته روی زمین بیفتد خیلی زشت است، حرمت دارد. مردِ کریم و باوقاری را در نظر بیاورید، وسطِ راهی میان مردم به زمین بیفتد. عجز او دیده شود، عزیزی ذلیل شود، قبح دارد. قلب آدم به درد میآید. حال اگر همان کتاب را کسی _از عمد_ بیاندازد روی زمین چطور؟ اگر همان کتاب را کسی لگد کند چطور؟ در نظرتان بیاورید کتاب را جمعی پایمال کنند چه میشود؟
کتاب حرمت دارد، هفتاد و اندی کلمه شتافتند به سمت کتاب. صبح بود. غروب که شد نه اثری از کلمهها بود، نه کتاب. کتاب در گودالی ورق ورق شده بود. مردمان پست از همان برگهها هم نگذشتند. کتاب تکهتکه شد، ورق ورق شد و دست آخرکلمه کلمه شد. حا شد و سین شد و یا شد و نون. قاطی شد بین قاف و سین و میم، بین عین و لام و یا، بین حا و با و یا و با، بین... .
کسی نتوانست آن کلمهها را از هم جدا کند. ممزوج و مخلوط شدند. نسیمی وزید. کلمهها را نسیم با خودش برد. کلمهها پیچید در دالان تاریخ. آن نسیم هنوز هم در راه است. بوی سیب همراهش است و دودِ اسفند. در تاریخ هم کلمههایی همراه شدند با باقی کلمات آن کتاب. نسیم هنوز هم میوزد. کلمهها در راهند. کتابِ جزء جزء شده هنوز در راه است. تصمیم با شماست که اگر خواستید میتوانید مثل آن هفتاد و دو کلمه باشید. نسیم کلماتِ خونی هنوز در راه است...