«جهانیان همه نقشاند و نقشِ جان زهراست
جهان سرابِ فنا، جانِ جاودان زهراست
نشان مجو ز مزارِ حقیقت ازلی
چرا که در دو جهان شانِ بینشان زهراست
ز خاک تیره نشان خدا چه میجویی
برون ز وهم تو وین تیره خاکدان زهراست
بنای هستی احمد، ظهورِ نور احد
اساس مستی حیدر، به جسم و جان زهراست
به خاندان محمّد که عین توحیدند
چو نیک درنگری رازِ خاندان زهراست
قسم به جان محمّد که ذات پاک علیست
بهشت، آینهیِ باغِ بیخزان زهراست
یگانگیست اساس وجود غیب و شهود
یگانه بینی اگر هست بیگمان زهراست
یگانه بینِ یگانهست آفریننده
یگانهای که طلب میکنی همان زهراست
ظهور مطلق انسان کامل است علی
ولی به جان علی شاه لامکان زهراست»
یوسفعلی میرشکاک
بهای کشته دوبار است چون به ماه حرام است
هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش
#معنی_زنجانی
به تمنای زلف، شهر به شهر میگردم. ماه به ماه منتظر میمانم. به استقصا کتب را تورق کردم بلکه ردی ز آن تیغ ببینم، به قربان آن ابرو. سال گذشت و رسید به ماه جنابتان. بیشترِ مغربها زیارت تمثال حضرتتان، به لحظاتی قسمت ماست. تا پله برقی برسد پایین خیره به تمثال ذکرم است:«ز اعماق قرون از بین جمعیت تو را دیدیم/ تو هم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را».
نقل استادی بود هرکس با چیزی حال میکند دیگر، به ذکر و نماز و دعا و روزه و کذا و کذا. همان که چندباری نوشتم، «کل یعمل علی شاکلته».مائیم و مجالس نقل زلف. ساعتی بنشینیم و از بتان حرف بزنیم که صنم پرستیم. در تمنای بحر فضائل شما، کوزه به دستیم. از شما بخوانیم و به یاد آن ایوان هو بکشیم، همین دیگر. «حدیث کوثر و تسنیم و سلسبیل بس است/ ز آب خشک ملولم بگو شراب کجاست».
الفلاممیم
برای امسال: گنجینه الاسرارِ جناب عمان سامانی، روایتی کمتر شنیده شده از واقعهی طف، منظوم و عاشقانه.
به ماه حضرت وصی: «مشارق انوار الیقین» از حافظ رجب برسی، روایات داخل کتاب و خطبههای حضرت را بخوانید.
هدایت شده از بحث تفسیر، فقه و اصول
14011126 امام کاظم ع در منابع اهل سنت.mp3
5.7M
🏴ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام موسی بن جعفر علیهما السلام
حاج آقا در پایان بحث توحید صدوق چند نکته درباره جایگاه امام کاظم علیه السلام نزد اهل سنت بیان فرمودند که متاسفانه مورد غفلت شیعیان است؛ که به پیوست تقدیم میشود
الفلاممیم
به تمنای زلف، شهر به شهر میگردم. ماه به ماه منتظر میمانم. به استقصا کتب را تورق کردم بلکه ردی ز آن
اول رجب نالهی یا ربِ عشاق بلند است و آخر رجب صدای یا لب. اول رجب ملک داعی ندای تو سر میدهد، به تو میخواند، جناب حبل الله. آخر رجب رسیده و ما به تو؟ به آن زلف؟ «تشابه ره به سنخیت برد آخر مشو نومید/به مویش راه خواهی برد ای روی سیاه آنجا»
سحر اشکی فشاندم یاد شاه و جای او جستم
ندا آمد که آب است و به گودالی مکان دارد
#معنی_زنجانی
۱-به زاهدی میمانم که همیشه خدا را به مسجد میجسته، روزی به اشتباه گذارش به رندی میافتد و زمان اذان جانب خَمّار میشود. خلاصه، حالم این است، بد عادتم. به زاهدی میمانم، افتاده گوشه میخانه، نه جگر نوشیدن دارد و نه دل رفتن.
۲-عادتا هم چو امشبی، تو را به کتابها میجستم، به آن قفسه. لهوف را ورق میزدم، مقرم را میخواندم، مینشستم پای روضة الشهدای کاشفی، دست آخر حرفهای جناب دربندی را چند باره میخواندم.
۳-امشب؟ به بیابان مشغول جست و جویم. من کجا و بزم عاشقان تو؟ به سنگر تو را میجویم، به خاکهای رطوبت زده. به سیم خاردار و مین. به ستارههای آسمان. دنبال تو به قبرهایی مینگرم که مسجد عاشقانت بوده. به ته مانده آتش، به خاکستر.
۴-میگفت مصیبت زده را درجهای است که فقط مینشیند و نگاه میکند. حاصل بزم تو همین است، هر کجا که باشد، تحیر است، تحیر... .
اگر همه رفاه و آسایش برای همه ابناء بشر هم فراهم شود، تا نیاید هنوز ظلم و جور برپاست، یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا...
توفیری ندارد، جلد پنجاه و یک بحار را درس بگیرم، بابهای مربوط به جناب شما را در کتاب الحجهی کافی مباحثه کنم، مکیال المکارم را و الغیبهی نعمانی را ورق بزنم، همه و همه، هنوز حضرتتان برای من همان نوایِ یواش صبحهای جمعهی بچگیام است، صدای فرهمند که میخواند:«سلامٌ علی آل یاسین».
«صاحبُ هذا الامر الشریدُ الطریدُ الفریدُ الوحیدُ»
که مولا، صاحب این امر را وصف فرمود: آوارهیِ رانده شدهیِ تک و تنها، چه شلوغیهای دیشب و امشب باشد، چه خلوتی شبهای بعد.
فکأن الدنیا لم تکن
و کأن الآخرة لم تزل
به قول خودش: همین.
برای مسعود دیانی فاتحهای بخوانید.
۱- سرگرمی است. آدمها را نگاه کنم، برایشان تئوری بسازم و داستان زندگیشان را حدس بزنم. به لطف رمان و فیلمهایی که خواندهام و دیدهام، دست و بالم پر است از حدس و گمان.
در حرم حضرتتان؟ حاشا و کلا. همه یکیاند و در مقابل حضرتتان هیچ. به قربان آنکه نعت رئوف شما برایش جلوه کرد. دیده بود روی جایگاه ایستادید و روی سر عیال الله دست میکشید، روی سر بهائم و اکلاب.
چه بگوئیم، رئوف شمائید و در محضر شما همه زبان حالشان است که:«هرچه بودم، هرکه هستم برکسی مربوط نیست/بر امام مهربان خود پناه آوردهام».
۲- جمعهی آخر شعبان بود. مثل همان روزی که اباصلت رسید خدمتتان. به قول شاعر عرب، قوم را دیدم که به سویِ دریایِ لبریزِ شما بار بستهاند، من هم با کوزهام آمدم:«ولما رأيت القوم شَدوا رحالهم/إلى بحرك الطامي أتيت بجُرتي».
کوزه به دست، درِ خانه حضرتتان دخیل میبندم. خطابِ «جعلت فداک» به حضرت شما برایمان حسرت شد. به دلمان ماند مثل اباصلت و بزنطی و عبدالله بن جندب و علی بن مهزیار و... خدمت شما برسیم.
عوضش با همان کوزه به دریای شما عازمیم. ماییم و نقل. از عیون اخبار الرضا به قدر سبویی از بحر شما بهره میبریم.
الفلاممیم
*
۳- داشت یادم میشد. در کافی شریف است. حضرت ابوابراهیم، موسی بن جعفر به خواب، به خدمت حضرت امیر میرسد. امیرالمومنین به حضرت رضا اشاره میکند که این آقای باقی برادرهایش است، او از من است و من از او.
۴- تا یادم است، امین الله را برای دو امام خواندهام. حضرت مولا و حضرت سلطان. ماه رمضان میرسد و رفیقان راهی ایوانِ طلایِ نجفند. من از کنار حضرتتان، در طلب حضرتتان میگردم. از جنابتان به جنابتان راهیست. از گنبد طلا به ایوان طلا. در محضر شما که نمیتوان طلب دیگری داشت که گفت:«به غیر از یاد او در محضرش تمهید بیشرمیست/ گنه دارد که فکر توبه باشی از گناه آنجا».
۵- روبروی آن گنبد طلا با خودم میگفتم اصلش هم همین است. زود به زود برسیم به محضر حضرتتان. همین یک ماه یکبار. به فدای خشت به خشتِ طلاییِ گنبدتان. همین دیگر.
بهترین کتابی که ۱۴۰۱ خواندید؟
بهترین فیلم یا سریالی که دیدید؟
http://abzarek.ir/service-p/msg/1037296