فکر میکردم. من تمثال تو را بالای سرم دارم، سرم گرم است، سرخوشم. نیزه دار سر تو را بالای نیزه نظاره میکرد. از همان بالای نیزه برایش میخوانی که «فکر کردی فقط اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب خدایند؟». شاید نیزه دار هم به حاشا و کلا جواب میداده، اصحاب کهف و رقیم کجا و یک سَر و این همه سِرّ کجا؟ سَری که فقط چشمهایش از زندگی نوع بشر قشنگتر است. من از شما میپرسم، اگر دستتان به ماه میرسید، از آسمان نمیچیدیداش؟ ماه را در بغل نمیگرفتید؟ ماه را بالای نیزه شهر به شهر نمیچرخاندید؟
حسین، ضد قهرمان داستان کربلاست. تقلیل مضحکه طور نیست، مثال است. محبوب داستان، جوکر است و نه بتمن. این حسین است که میشورد. این حسین است که میشوراند. حسین است که آرام است، که میرود، که راضی است، که نمیرسد. ضد قهرمان محبوبِ داستانِ ما نمیرسد. همین نرسیدن، رسیدن است. گفتم همه در نرسیدن هاست، در رسیدن که شوقی نیست. تا روز محشر هم همین است که هست. آن روز هم همه سر جایشان هستند، اباعبدالله از راه میرسد، همه محاسبات را به هم میریزد. حسین است که میشورد، که میشوراند.
۱- نقل قول میکنم.۱۲ تیر ۱۴۰۱ در پیامهای ذخیره شده نوشتهام:«به نظر عاشقترینها در صدد انکار تو برآمدند، آن روی سکهی لذت، درد است، فقر است، نیاز است. این طرف کمال است و آنطرف نیاز. این روی سکه حب است و آنطرف تنفر. گاه فکر میکنم متنفرترینها عاشقتریناند، قسیترینها لطیفتریناند. گاه فکر میکنم دو ضد نزدیکتریناند به یکدیگر. هادی نزدیکترین است به مضل. نمیدانم، شاید لازمهی این حرف، حرفهای دیگری باشد، لکن نمیدانم.
فعلا همینها.»
۲- محوری در نظر بگیرید. یک طرفش صفر، طرف دیگر صد و هشتاد. بالای محور، عشق و پایینش تنفر. نقطه صفر، صفر است. صد و هشتاد، صد و هشتاد. گرفتید چه شد؟ چه اول دو راهی عشق و تنفر باشی، چه تا تهِ عشق را رفته باشی، چه تا آخر تنفر. یکی است. عشق و تنفر دو روی یک سکهاند. اگر بنا باشد روی شیار سکه متردد باشی چه؟
۳- بیایید اینجور فکر کنیم. به کسی که بر نمیخورد. بیایید اینجور ببافیم. لشکر مقابل حسین، عاشقترینها بودند. بناست حالا بعد از هزار و چهارصد سال و خوردهای، یک نفر، یک گوشهی تاریخ دفاعیهای بنویسد برای شمر. بناست شمر را تبرئه کند. بناست اینجور بنویسد: عالم را بگردید عاشق تر از شمر پیدا نمیکنی. بناست یکی بگوید که قاتلی، یک عمر لعنت خرید که از معشوق سَر بِبُرد. روی حرفم با شماست فرض بگیرید یک کیسه جواهرات دارید. باید آن را جایی بگذارید که به عقل جن هم نرسد. فرض بگیرید قرار باشد فقط عزیزترین شما خبر داشته باشد. حالا، دیگر کسی میگوید چرا فقط خولی و زنش از کنج تنور خبر دارند؟ بیاید اینطور فرض کنیم. دیگر کسی میپرسد ساربان چرا آنقدر شتاب داشته؟
۴- من بنا نیست نظر بدهم. من بنا نیست فکت بگویم. بنا نیست مطابق واقع باشم. من مینویسم. نویسنده و شاعر کلامش پر است از مجاز. مجاز هم یعنی دروغ. درود بر بهترین دروغگوها. خدا هم به پیروانشان عقل دهاد که ایشان «یتبهم الغاوون»اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست را امروز دیدم، کمپانی انیمیشن سازی و قلب آدمها.
نوشته بودم، جنس قلبها فرق میکند...
https://eitaa.com/alef_laam_mim/2348
#موقت