eitaa logo
الف‌لام‌میم
507 دنبال‌کننده
260 عکس
53 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زیاد مواجه شدم با آدم‌های بدون تخصصی که ظاهری و نه عمیق، یک موضوع رو از علمِ نشخوارکرده‌ی دیگران نشخوار کردن و حالا باهم بحث تخصصی می‌کنن و درد آوره برام
بی‌شک افراط و تفریط دو روی یک سکه‌ن.
عیدتون مبارک😂
حس و حال بازگشته بود. در لحظه فهمیدم. دویدم، جهیدم، تا از چنگم نرهیده بود فن آخر را زدم و آوردمش روی کاغذ. صباحِ روز چهارمی-به اعتبار- پا گذاشته بودیم به هم‌چین جایی و آرام -به خیال خام خویش- روزگار می‌گذراندیم. گردی‌ای بود و داخلش صفحه‌ای آغشته و پوشیده به صمغی سفید. کم کم رد پاهایی افتاد روی این صمغ و سیاهی پشت سیاهی. گذشت و سیاهی‌ها افزون شدند از صفحه و خطی بیرون دوید و چرخید و مکعبی پدید آمد.
ساخته‌ی مکعب، مکعب روبیک. به اعتراف سازنده‌اش، مکعب روبیک در اصل ماکت و سازه‌ای نمادین بوده و نه بازی. قیافه‌ی مردک باید دیدنی باشد آن موقع که سازه‌اش را چرخانده و دیده که عجب بازی فکری‌ای از آب در آمده و پرفروش ترین بازی فکری جهان را شانسی ساخته است. لکن قیافه‌اش برایم دور از ذهن نیست و بلکه آشناست.
حاصل، همان موقع که خطِ سرکش از صفحه‌ی صمغی پا بیرون گذاشت فهمیدم عجب خبط و خطایی کردم. پدرمان آدم هم همان موقع که از فرمان سرپیچی کرد و دست درازی به شجره، فهمید عجب خطایی کرده و جدای از آن غمِ هبوط، حاصلِ عذابِ وجدان شد سال‌ها اشک و آه. الغرض می‌گفتم. روز به روز تعدادِ قسمت‌هایِ رویِ مکعبِ روبیکِ شوم بیشتر و بیشتر شد. همان خط سرکشِ لعنتی به بقیه جرات داد و تاختند و تاختند و سیاهی، زردی، سبزی، سرخی، آبی‌ و باقی رنگ‌ها در هم آمیختند و به قالب خطوط پیچیدند دور مکعب روبیک. نوعی از علف هرز را دیده‌اید که می‌پیچد به دور درخت و گل و گیاه، در نظر بیاورید، همین‌گونه خطوط پیچیدند به دور آن مکعب.
مع‌هذا داستان گم نشود. به تاریخ سوم مهری، صباحی و خجسته ساعتی و فرخنده روزی و به مثابه‌ی جنت، مکانی و حسرتِ روزهای باقی و لذت روزهای فانی، به شرح ماوقعی که گذشت در آن متن کذایی و برخورد یخ با مواد مذابی و ...، بگذریم، غرض این بود که حضرت نقاش-روحی فداه- به قاعده‌ی دیواری رنگ پاشاند روی آن مکعب و جان داد به آن لاجان و خطوط آن‌گونه که باید رنگ گرفته و سرجای خود نشستند. غرض، همان که گفتم، همان حس و حال بازآمده و شاید، باز نوشتم، اگر قلمی به دست گرفتم و آتشی به ذهن گیراندم و ای، تا او چه خواهد.
آینه صاف است و براق و صیقلی. به خودی خود در آینه تصویری‌ست؟ نه. ما به آینه تصویر می‌دهیم و آینه به ما وجود. مثَل، مثَل توست که «ظهور تو به من است و وجود من از تو». مرآتی بود و تصویری. تصویر، دقیق، به قالب مرآت درآمد. دستمریزادی گفت: تبارک الله. به ناگه امر بر ما مشتبه شد. کلاه از سر کودک عقل افتاد. کدام آینه بود و کدام تصویر؟ ظاهر کدام است و مظهر کدام؟ تصویر کدام است و آبگینه کدام؟ علی، تو کدامی و الله کدام؟ تو دانی و تو.
کتاب الله نازل شد. شرح آیه به آیه‌اش؟ تو. «قد افلح المومنون» در شرح تو آمد. نگین انگشتری در نماز به سائل بخشیدی و حال، مومن کیست؟ تو، امیرالمومنین. اسماء الحسنی را به آن تواشیح معروف و رمضان‌ها در خاطر بیاورید، الملک القدوس السلام المومن. حال مومن کیست؟ حضرت حق. رسول الله فرمود خدا را کس نشناخت جز من و علی، و کس علی را نشناخت جز من و خدا. و همان کس که هم علی را شناخت و هم خدا را فرمود:«المومن مرآت المومن» مومن آینه‌ی مومن است و حال مومن کیست؟ الله آینه‌ی علی‌ست یا علی آینه‌ی الله؟ به خودش قسم که امر بر ما مشتبه است.
_۱۱۰_