حرف اهل علم، همه را، بشنوید، بفهمید و ببینید. به یک نفر دستآویز شدن و به مثابهی عامه تعصب ورزیدن، از عقل نیست. هر کس، هر چه گفت، بفرمائید «نحن ابناء الدلیل» که «نمیل حیث یمیل».
الفلاممیم
حرف اهل علم، همه را، بشنوید، بفهمید و ببینید. به یک نفر دستآویز شدن و به مثابهی عامه تعصب ورزیدن،
۱_به آنها مثال زدم که مصداق لجوج بودن و تعصب ورزیدند بر آن دو نفر، لعنهم الله.
۲_آدم ملا را از بیسواد بشناسید، به هر کسی به همان میزان که هست وقع بنهید. استادی تعریف میکرد فلان منبری را درجه یک میدانستم و کمی که درس خواندم و فهم ضعیف آن منبری از روایات را فهمیدم، از او به شدت بدم آمد، بعدتر فهمیدم که هرکس قدری دارد، قدر آن منبری درجه سه و چهار است و در همان مرتبه خوب است.
حاصل آنکه به هرکس آن قدر اعتبار بدهید که هست، استاد استاد بستن پشت اسم بیسوادها به زمانهی ما کم نیست.
۳_به حرف شنیدن نه بناست کسی کافر شود، نه مجوس، نه یهود، نه التقاطی، نه صوفی و علیاللهی، نه مرید فلانی و فلانی، نه تفکیکی و نه ضد و نه مرید فلسفه، نه ... .
۴_مولایمان فرمود تولد صواب از تضارب آراست. حرفها را باید شنید به هم عرضه کرد تا حرف درست متولد شود.
۵_در کثافت دست و پا زدن، حرف شنیدن نیست. به بهانهی شنیدن آرا دستآویز پل شک نشوید. صمغ سفید ذهن حیف است آلودهی ناسرههای پاکی ناپذیر شود.
۶_در گرفتن اطلاعات هم همینطور. به این زمانه، تک منبعیها را مستضعف فکری میشمارم. چه تک منبعش اینترنشنال باشد، چه فارس.
دوستان را در دل رنجها باشد که آن بهیچ داروی خوش نشود، نه بخفتن نه بگشتن و نه بخوردن الّا بدیدار دوست که لِقاء الْخَلِیْلِ شِفَاءُ العَلیْلِ...
(جناب مولانا، فیه ما فیه)
الفلاممیم
دوستان را در دل رنجها باشد که آن بهیچ داروی خوش نشود، نه بخفتن نه بگشتن و نه بخوردن الّا بدیدار دوست
اگر اول شب بود، یک و دو مینوشتم و متنی. فعلا بسنده میکنم به همین کلام ملای رومی.
که لقا الخلیل، شفا العلیل...
الفلاممیم
در شریعت ما حکمیست نسبت به مخالفین، لعن و سب و شتمشان جایز است، صاحب جواهر قلم میزند که افضل عبادت
سیره ما و مخالفین در تاریخ روشن است. مانند این چنین روزی، افقه فقهای آن زمانه را تهمت ارتداد میزنند، به شمشیر گردن میزنند، به دار میآویزند، جسم بیجانش را سنگسار میکنند، به آتش میکشند و خاکسترش به باد...
به جانب شهید اول فاتحهای بفرستید.
با عشق جنابتان نفس میکشیم، نفس تازه میکنیم، به تمنای آن لحظه که نفس نیاید و چهره حضرتتان جلوهگر شود، آن روی دلربای را بنگریم و باز نفس تهی کنیم.
به تمنای آن طرهی گیسو...
یا صمد و یا صنم
هر چند پرستیدن بت مایه کفر است
ما کافر عشقیم گر این بت نپرستیم
۱-بعدازظهر پیام داده: «سلام...امشب کلاس هست؟ شب بلندی هم هست...» بعد از چند دقیقه دوزاریم میافتد که سی آذر است و یلدا. سی آذر یادم افتاد و تاریخِ تحویلِ پژوهش و من و آن مقالهی کذایی و پنجاه و خوردهای فیشِ مقاله و... . بگذریم.
۲-همان بعدازظهر بود خیالم، مطلبی میخواندم از تاریخچه یلدا، از میترائیسم و اهورامزدا و مهریشت و هیتیها و میتانها و... . بگذریم.
۳-نه در پی ردّم و نه اثبات، دلبستهایم به شریعت. ماییم و هرچه فرمودهاند و انجام دادهاند و به هر حال که هستند. به یادِ آن صحابهی قرنی که دندان به یاد معشوق خویش شکست، جناب اویس. جدا از آن، یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا برای من، آن خائف مترقب است، آن مصداق آیهی أمن یجیب.
۴-سرِ شب جلسه را رفتیم، اولِ جلسه از کافی روایات بابِ عقل را میخوانیم، صَدیق کل امریٍ عقله، رفیقِ هرکس عقلش است، کدام عقل؟ همان که صبر بر تنهایی نشانهی قوتش است که الصبر علی الوحدة علامهٌ علی قوة العقل، بگذریم.
۵-مباحثهی ساعت هشت را دو نفرشان گفتند معذورند، به حرم نشسته بودم که یار غار ما زنگ زد، یک ساعتی جنابش از استادهایش گفت و من از استادهایم گفتم، از درسهایش و درسهایم، گفت و گفتیم. که گفتم، کلٌ یعمل علی شاکلته، که هرکس است و آنچه باید.
۶-سرِ بحثِ اولِ شب، حرف رفت به جناب حداد. ما که باشیم که دم از ایشان بزنیم، لکن گفتم، راه همین است که هست، استعدادهای خاص هم خاصاند، ما همین راه را باید برویم، و آخر هم همان دیگر «یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد/یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند»
۷-فرمودهاند بروید، إن لکم نهایة، فانتهوا الی نهایتکم...
«یکی چون من عمری در ظلمات حصارها و حجاب ها مانده است و در خانه عمل و زندگی جز ورق و کتاب منیت نمی یابد و دیگری در اول شب یلدای زندگی سینه سیاه هوسها را دریده است و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است.»
پ.ن: میخواستم این صحبت حضرت امام را هم در متن بیاورم و موید شماره ششم، لکن یادم افتاد به فلان عالم که به شاگردهایش میفرموده من فلان مسأله را نفهمیدم، آن شاگرد گفته بود ما هم نفهمیدیم، جناب استاد هم خروشیده بود که نفهمیدن من کجا و نفهمیدن شما. حالا عمق این مطلب کجا و این نکته آن بزرگ موحد، جنابِ پیر جماران.
هدایت شده از الفلاممیم
أشهد أنَّ سَیِّدَتنا فاطمه بنت رسول الله
عِصمَهُ الله الکبری و حجة الله عَلَی الحُجَج
دیشب تا الان میخواستم برای حاج قاسم چیزی بنویسم که نشد، ماند.
همان متن سه سال پیش را باز ارسال میکنم، بدون ویرایش و اصلاح، همان قلم سه سال قبل و با همان اغلاط ویرایشی.
هدایت شده از الفلاممیم
#قاف
مغازه ها دارند کم کم باز میشوند. صبح جمعه است. دست های یخ زدهام را روی پیشانیام میگذارم، کوره تنور است.می خواهم داد بزنم می خواهم مثل روانی ها بگویم کسی روز شهادت سردار مغازه باز نمی کند . به در مدرسه دارالشفا می رسم . در پشتی فیضیه . صبح یک ربع به شش بود بیدار شدم . نشسته بودم به مرور برای امتحان امروز . ساعت نه امتحان داشتم ، فیضیه.وارد حیاط فیضیه شدم .یک عده گوشه حیاط دارند بلند بلند حرف می زنند و می خندند.سر این ها هم خواستم داد بزنم ، روز شهادت سردار کسی نمی خنده،هیچ چیز نمی گویم . آخوند پیری عبا روی سر از کنارم رد می شود . به او سلام نمی کنم ، او هم .در حیاط تک وتوک طلبه ها هستند. وارد سالن اجتماعات می شوم. دم در بوی نویی موکت ها توی دماغم می زند.
@alef_laam_mim
هدایت شده از الفلاممیم
#الف
می پرم توی هال. چند بار پشت سر هم جیغ کشید .قاسم سلیمانی شهید شده؟ چرا کسی به من نگفته شهید شده؟ توی ذهنم جمله ها را سبک سنگین می کنم.حاج قاسم ، شهید، شهید زنده.ناخن به صورت می کشد .اشاره به تلویزیون می کند. دعای ندبه حرم در حال پخش است.زیر نویس می کند . شهید حاج قاسم سلیمانی.وسط گریه ها می گوید:حالا بدون او آقا چه کند؟ اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا...
@alef_laam_mim
هدایت شده از الفلاممیم
#سین
می گویند ارباً اربا شده ، می گویم علی اکبرِ حسین . می گویند دست هایش قطع شده می گویم عباس ابن علی . می پرسم انگشت ها سالم است ؟ کسی انگشتر را نبرده که ؟ می گویند سر در بدن ندارد ،می گویم یا حسین. حالا کفن داشتند پنبه داشتند کفن آماده بود ، به زحمت توانستند کفن کنند . می گویم : کفن که بوریا نبود؟ از توی کمدم ماژیک قرمز پیدا می کنم . نگاه به عکسی که در اتاقم زده بودم می اندازم. کنار سردار بزرگ می نویسم شهید. روی تمام عکس هایش ، روی کتاب حاج قاسم. اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا.
@alef_laam_mim
هدایت شده از الفلاممیم
#میم
جمعیت ساکت است. از تک تک صورت ها اضطراب معلوم است. اضطراب که نه شوق . منتظر یک ماشین است با دوتابوت روی آن.قطره قطره ها جمع شده دریا شده اند. یک نفر بین جمعیت داد می زند:
رفته سردار نفس تازه کند برگردد چون ظهور گل نرگس به خدا نزدیک است
بعد هم دم می گیرند مرگ بر آمریکا بعد هم حیدر حیدر.علم ها از راه می رسند . سردار می رسد . سردار قلب ها ، سردار دل ها ، سردار بی سر.اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا . پسرک چفیه پرت می کند . زنی چادر جلوی صورت می گیرد.از بالای پل عده ای گل می ریزند.مرد میانسالی بین جمعیت از حال می رود ، روی دست ها او را می برند . پدری داد می زند نرو بین جمعیت می میری . می گوید فدای سردار. کفش ها روی هم جمع شده توی جوب کنار خیابان.لنگ کفش سردار ارزشش از سر ترامپ بیشتر است. ماشین رد می شود . یک نفر تنه می زند ، می افتم. اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا.
@alef_laam_mim
«جهانیان همه نقشاند و نقشِ جان زهراست
جهان سرابِ فنا، جانِ جاودان زهراست
نشان مجو ز مزارِ حقیقت ازلی
چرا که در دو جهان شانِ بینشان زهراست
ز خاک تیره نشان خدا چه میجویی
برون ز وهم تو وین تیره خاکدان زهراست
بنای هستی احمد، ظهورِ نور احد
اساس مستی حیدر، به جسم و جان زهراست
به خاندان محمّد که عین توحیدند
چو نیک درنگری رازِ خاندان زهراست
قسم به جان محمّد که ذات پاک علیست
بهشت، آینهیِ باغِ بیخزان زهراست
یگانگیست اساس وجود غیب و شهود
یگانه بینی اگر هست بیگمان زهراست
یگانه بینِ یگانهست آفریننده
یگانهای که طلب میکنی همان زهراست
ظهور مطلق انسان کامل است علی
ولی به جان علی شاه لامکان زهراست»
یوسفعلی میرشکاک
بهای کشته دوبار است چون به ماه حرام است
هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش
#معنی_زنجانی
به تمنای زلف، شهر به شهر میگردم. ماه به ماه منتظر میمانم. به استقصا کتب را تورق کردم بلکه ردی ز آن تیغ ببینم، به قربان آن ابرو. سال گذشت و رسید به ماه جنابتان. بیشترِ مغربها زیارت تمثال حضرتتان، به لحظاتی قسمت ماست. تا پله برقی برسد پایین خیره به تمثال ذکرم است:«ز اعماق قرون از بین جمعیت تو را دیدیم/ تو هم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را».
نقل استادی بود هرکس با چیزی حال میکند دیگر، به ذکر و نماز و دعا و روزه و کذا و کذا. همان که چندباری نوشتم، «کل یعمل علی شاکلته».مائیم و مجالس نقل زلف. ساعتی بنشینیم و از بتان حرف بزنیم که صنم پرستیم. در تمنای بحر فضائل شما، کوزه به دستیم. از شما بخوانیم و به یاد آن ایوان هو بکشیم، همین دیگر. «حدیث کوثر و تسنیم و سلسبیل بس است/ ز آب خشک ملولم بگو شراب کجاست».
الفلاممیم
برای امسال: گنجینه الاسرارِ جناب عمان سامانی، روایتی کمتر شنیده شده از واقعهی طف، منظوم و عاشقانه.
به ماه حضرت وصی: «مشارق انوار الیقین» از حافظ رجب برسی، روایات داخل کتاب و خطبههای حضرت را بخوانید.