eitaa logo
الف‌لام‌میم
510 دنبال‌کننده
260 عکس
53 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱- سرگرمی است. آدم‌ها را نگاه کنم، برایشان تئوری بسازم و داستان زندگیشان را حدس بزنم. به لطف رمان‌ و فیلم‌هایی که خوانده‌ام و دیده‌ام، دست و بالم پر است از حدس و گمان. در حرم حضرتتان؟ حاشا و کلا. همه یکی‌اند و در مقابل حضرتتان هیچ. به قربان آن‌که نعت رئوف شما برایش جلوه کرد. دیده بود روی جایگاه ایستادید و روی سر عیال الله دست می‌کشید، روی سر بهائم و اکلاب. چه بگوئیم، رئوف شمائید و در محضر شما همه زبان حال‌شان است که:«هرچه بودم، هرکه هستم برکسی مربوط نیست/بر امام مهربان خود پناه آورده‌ام».
۲- جمعه‌ی آخر شعبان بود. مثل همان روزی که اباصلت رسید خدمتتان. به قول شاعر عرب، قوم را دیدم که به سویِ دریایِ لبریزِ شما بار بسته‌اند، من هم با کوزه‌ام آمدم:«ولما رأيت القوم شَدوا رحالهم/إلى بحرك الطامي أتيت بجُرتي». کوزه به دست، درِ خانه حضرتتان دخیل می‌بندم. خطابِ «جعلت فداک» به حضرت شما برایمان حسرت شد. به دلمان ماند مثل اباصلت و بزنطی و عبدالله بن جندب و علی بن مهزیار و... خدمت شما برسیم. عوضش با همان کوزه به دریای شما عازمیم. ماییم و نقل. از عیون اخبار الرضا به قدر سبویی از بحر شما بهره‌ می‌بریم.
الف‌لام‌میم
*
۳- داشت یادم می‌شد. در کافی شریف است. حضرت ابوابراهیم، موسی بن جعفر به خواب، به خدمت حضرت امیر می‌رسد. امیرالمومنین به حضرت رضا اشاره می‌کند که این آقای باقی برادرهایش است، او از من است و من از او.
۴- تا یادم است، امین الله را برای دو امام خوانده‌ام. حضرت مولا و حضرت سلطان. ماه رمضان می‌رسد و رفیقان راهی ایوانِ طلایِ نجفند. من از کنار حضرتتان، در طلب حضرتتان می‌گردم. از جنابتان به جنابتان راهی‌ست. از گنبد طلا به ایوان طلا. در محضر شما که نمی‌توان طلب دیگری داشت که گفت:«به غیر از یاد او در محضرش تمهید بی‌شرمی‌ست/ گنه دارد که فکر توبه باشی از گناه آن‌جا».
۵- روبروی آن گنبد طلا با خودم می‌گفتم اصلش هم همین است. زود به زود برسیم به محضر حضرتتان. همین یک ماه یکبار. به فدای خشت به خشتِ طلاییِ گنبدتان. همین دیگر.
بهترین کتابی که ۱۴۰۱ خواندید؟ بهترین فیلم یا سریالی که دیدید؟ http://abzarek.ir/service-p/msg/1037296
قد أقبل الیکم شهر الله بالبرکة و الرحمه...
لطف می‌کنید اگه تنهاییِ شبِ اولِ قبر، عموی من رو به فاتحه‌ای مهمون کنید.
صنوبری را دست گرفتم. گذاشتمش وسط. وریدهایش را قطع کردم. از سرِ رگ، هوا داخلش دمیدم. خون از سر دیگر بیرون آمد. صنوبری شد سفیدِ سفید. هیچ تهش نماند. بالا و پایینش کردم. چپ و راست و جلو و عقب. همه را گشتم. هیچ نداشت الا حب شما. همه و همه، تهِ آن، خالصش، عشق جنابتان است. به این صنوبری رجوع کردم. همه گشتم و زیر و رویش کردم. کج دار و مریز نیامده‌ام. مردانه، تمام پایش هستم. به تمنای وصل حضرت شما. به تمنای نجفتان.
رَحِمک الله یا اباالحسن کنتَ للمومنین ابا رحیما اذ صاروا علیک عیالا