eitaa logo
الف‌لام‌میم
510 دنبال‌کننده
260 عکس
53 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
الف‌لام‌میم
*
۳- داشت یادم می‌شد. در کافی شریف است. حضرت ابوابراهیم، موسی بن جعفر به خواب، به خدمت حضرت امیر می‌رسد. امیرالمومنین به حضرت رضا اشاره می‌کند که این آقای باقی برادرهایش است، او از من است و من از او.
۴- تا یادم است، امین الله را برای دو امام خوانده‌ام. حضرت مولا و حضرت سلطان. ماه رمضان می‌رسد و رفیقان راهی ایوانِ طلایِ نجفند. من از کنار حضرتتان، در طلب حضرتتان می‌گردم. از جنابتان به جنابتان راهی‌ست. از گنبد طلا به ایوان طلا. در محضر شما که نمی‌توان طلب دیگری داشت که گفت:«به غیر از یاد او در محضرش تمهید بی‌شرمی‌ست/ گنه دارد که فکر توبه باشی از گناه آن‌جا».
۵- روبروی آن گنبد طلا با خودم می‌گفتم اصلش هم همین است. زود به زود برسیم به محضر حضرتتان. همین یک ماه یکبار. به فدای خشت به خشتِ طلاییِ گنبدتان. همین دیگر.
بهترین کتابی که ۱۴۰۱ خواندید؟ بهترین فیلم یا سریالی که دیدید؟ http://abzarek.ir/service-p/msg/1037296
قد أقبل الیکم شهر الله بالبرکة و الرحمه...
لطف می‌کنید اگه تنهاییِ شبِ اولِ قبر، عموی من رو به فاتحه‌ای مهمون کنید.
صنوبری را دست گرفتم. گذاشتمش وسط. وریدهایش را قطع کردم. از سرِ رگ، هوا داخلش دمیدم. خون از سر دیگر بیرون آمد. صنوبری شد سفیدِ سفید. هیچ تهش نماند. بالا و پایینش کردم. چپ و راست و جلو و عقب. همه را گشتم. هیچ نداشت الا حب شما. همه و همه، تهِ آن، خالصش، عشق جنابتان است. به این صنوبری رجوع کردم. همه گشتم و زیر و رویش کردم. کج دار و مریز نیامده‌ام. مردانه، تمام پایش هستم. به تمنای وصل حضرت شما. به تمنای نجفتان.
رَحِمک الله یا اباالحسن کنتَ للمومنین ابا رحیما اذ صاروا علیک عیالا
یادم است این حکایت را خیلی قبل‌تر پدر تعریف کرده بود، امشب هم استادمان از تفسیر فیض کاشانی متن عربی و ترجمه‌اش را از معراج السعادة فرستادند. با این توضیح:«شب قدر فرصتی برای عشق بازی با نام خدا». لطیف است، بخوانید.
۱_ درباره «زمان» خوانده‌ام و درس گوش داده‌ام و تقریر نوشته‌ام. نسبت بین تغییرات، زمان بالقیاس و فی نفسه و اعتبار یا انتزاع و... . «زمان» زمان است. همان که همه می‌دانیم. همان که چشیده‌ایم و حس می‌کنیم و می‌فهمیم. اصطلاحات بماند و اهلش. ۲_ گذشت. صبح چهارشنبه و یک و دو و سه و... بیست. رند شد، رندِ رند. در رندها خبری است؟ نمی‌دانم. ۳_ سه سال از این‌جا هم گذشت. در آستانه بیست سالگی‌. ایلیای سه سال پیشِ این‌جا من هستم و من؟ حاشا و کلا. ۴_فکر نمی‌کنم کسی همه‌ی این سه سالِ این‌جا را بوده باشد، خوانده باشد و دیده باشد. برای خودم نوشته‌ام، می‌نویسم. دست آویز کلمات می‌شوم برای رساندن معانی و معانی؟ می‌لغزند. ماهی زنده کی به دست نابلدی اسیر می‌شود؟
در طلبیم، در طلب مانده‌ایم. در طلب می‌گردیم. در طلب پیر می‌شویم؟ نمی‌دانم. به مقصد می‌رسیم و مقصود را به آغوش می‌کشیم؟ نمی‌دانم. عمر، همه، طلب است یا رسیدن؟ نمی‌دانم. مقصدی مقصود است یا همه قصد طلب است؟ نمی‌دانم. جوابِ «لا ادری» نصف العلم است و تمامِ علم من لا ادری‌ست، نمی‌دانم. تهِ حرف همان است که به دل می‌نشیند. بپرسی ساعتی بعد این حرف را قبول داری و بگویم: نمی‌دانم.