چون حسین به ذات عراق رسید بشر بن غالب را دید که می آمد ،
پرسید که ای بشر از کوفیان چه خبر داری؟
بشر گفت :
یابن رسول الله ، نشنوده ای که «الکوفی لا یوفی»
فرمود که راست گفتی و از آن جا درگذشت .
|ملاحسین کاشفی ، روضه الشهدا|
یادت هست ؟ سرِ شب می رفتیم مسجد المصطفی . می نشستیم پای منبر میرزا . تا «االسلام علیک» را می گفت صدای گریه و آه بلند می شد .
مجلس که تمام می شد ساعت ده بود . دل می سوزاندی برای مداح مسجد ، که مستمع ندارد . منبر حاج آقا که تمام می شد ، مسجد می ماند و تک و توک پیرمردی .
راه می افتادیم به سمت ورزشگاه شیرودی . تا چایی و غذای موکبِ دم در را بخوریم ، آیینه شروع می کرد به روضه خواندن .
با صفا بود . الحق خوب می خواند . از هلال احمر می ایستادند گوشه کنار مجلس . شبِ ششم یادت هست ؟ خادم های حرم حضرت معصومه با پرچم حرم آمدند .
یادت هست ، چند هفته پیش فیلمش را گذاشته بودم . آن مجلس از شانسِ بد نقطه کور دوربین جا نبود . تویِ فیلم گوشه ای از تصویر ، نشسته بودم .
شد و یک سال گذشت . روضه که تمام می شد ، شکری می آمد . شروع می کرد به دم گرفتن هر شبه «یوما ، یوما ، ویلی علی المظلوم» .
تا می رسید به «دوباره خیمه ها شد به پا » جوان تر ها و پیرمرد های میان دار برهنه می شدند . حالا تو با مبانی برایش اثبات کن نباید برهنه شد ، چه فایده که «پایان ماجرای دل و عقل روشن است!».
داشتم می گفتم ، یادت هست شب ششم ، شهید آوردند . شهید گمنام . مجلس که تمام می شد ، ساعت دوازده بود .
ساعت دوازده تا دو هم وقت مداحی هیئت شاهِ علقمه بود . می دیدی نصف جمعیت خادم الرضا ، راه می افتادند به سمت مسجد اعظم .
عطایی می خواند تا ساعت دو . شب ششم ، شهید را بعد از آن جا آوردند محفل .
اگر هم نمی رفتیم محفل شاه علقمه ، راه می افتادیم سمت خانه . موکبِ سر خیابان شام می خوردیم . یادت هست آن شب که ساندویچ خوراک می دادند . آن را یادت هست که با دهان پر زنگ زده بود به رفیقش «ممد بیا که دارن خوراک میدن !» .
.
امسال را نمی دانیم ، تا چه شود . ولی ، همان بند هرشب که شکری می خواند ، ان شا الله سر جایش هست . «قرارمون ، اربعین ، امسال ، کربلا » سرِ جایش هست .
دهه اول که تمام شد ، بیفتیم به صرافت که همسفرمان که باشد و از کدام مرز برویم ، سرِ جایش هست .
#دوبارهخیمههاشدبهپالبیک
#قرارموناربعینامسالکربلالبیک
« حدیث خواب و سر و بوسه » ، ابتدایش بود
تو فکر میکنی این « روضه » ، انتها دارد ؟
#شرمندهایماگرازغمتنمردهایم
#شبسوم
آوازی از حبیب برآمد که یابن رسول الله دریاب مرا و این صدا به گوش حسین رسید .
مرکب بر انگیخته خود را بدو رسانید .
حبیب دیده باز کرد و گفت :
ای شاه زاده سخنی بفرمای و پیغامی که به جد و پدر خود داری بازگوی .
گویا زبان حال حبیب در آن محل مضمون این دو بیت ادا می نمود :
پیرانه سر کشیدم سر در ره سگانت
موی سفید کردم جاروب آستانت
لعل تو جان و من هم دارم رمیده جانی
حرفی بگو که بادا جانم فدای جانت
حسین او را به بهشت بشارت داد و آن پیر پاک ضمیر به آن مژدهی دلپذیر ،
روی به سفر آخرت نهاد .
|ملاحسین کاشفی ، روضه الشهدا|
چو اَعدا دید قاسم را که در گردن کفن دارد
همه گفت از ره تحسین: عجب وجه حسن دارد!
رُخش چون پرتوافکن شد در آن وادی، فلک گفتا:
خوشا حال زمین را، کو مَهی در پیرهن دارد
لبش پژمرده، همچون گل ز سوز تشنگی، امّا:
تو گویی چشمۀ کوثر در این شیرین دهن دارد
چو بلبل شور انگیزد در آوازِ رجزخوانی
به شوق نوگلی کو در میانِ آن چمن دارد
کشیده تیغ خونافشان ز ابرو در صف هیجا
تو گویی ذوالفقار اندر کفِ خود، چون حسن دارد
چنان آشوب افکند اندر آن صحرا ز خونریزی
پس از حیدر، نه در خاطر، دگر، چرخ کهن دارد
چه بی انصاف بودی آن جفاجویان سنگین دل
چه جای نیزه و خنجر در آن سیمین بدن دارد؟
زِ هر سو لشکر عُدوان هجوم آورد چون ظلمت
به صید شاهبازی، جمله گو: زاغ و زغن، دارد
فکندند از سریر زین، سلیمان وار آن شه را
بلی اندر کمین، دائم، سلیمان، اَهرمن دارد
چو سرو قدِّ او، زینت، گلستان بلا را شد
بگفتا: تاب سم اسب، کی همچون بدن دارد؟
مرا دریاب یا عَمّا ز روی مرحمت اکنون
که مرغ روح، شوق دیدن بابَم حسن دارد
خَموش ای ناصرالدّین شه، یقینم شد که هر زهری
به جام آل حیدر سازد این چرخ کهن دارد
|ناصرالدینشاهقاجار|
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام:
یَا زُرَارَة...
مَا مِنْ عَبْدٍ یُحْشَرُ إِلَّا وَ عَیْنَاهُ بَاکِیَةٌ إِلَّا الْبَاکِینَ عَلَى جَدِّیَ الْحُسَیْنِ علیه السلام
فَإِنَّهُ یُحْشَرُ وَ عَیْنُهُ قَرِیرَةٌ وَ الْبِشَارَةُ تِلْقَاهُ وَ السُّرُورُ بَیِّنٌ عَلَى وَجْهِهِ
وَ الْخَلْقُ فِی الْفَزَعِ وَ هُمْ آمِنُونَ وَ الْخَلْقُ یُعْرَضُونَ
وَ هُمْ حُدَّاثُ الْحُسَیْنِ علیه السلام
تَحْتَ الْعَرْشِ وَ فِی ظِلِّ الْعَرْشِ لَا یَخَافُونَ سُوءَ یَوْمِ الْحِسَابِ
یُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَیَأْبَوْنَ وَ یَخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِیثَهُ
وَ إِنَّ الْحُورَ لَتُرْسِلُ إِلَیْهِمْ أَنَّا قَدِ اشْتَقْنَاکُمْ مَعَ الْوِلْدَانِ الْمُخَلَّدِینَ فَمَا یَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ إِلَیْهِمْ
لِمَا یَرَوْنَ فِی مَجْلِسِهِمْ مِنَ السُّرُورِ وَ الْکَرَامَة...
|کامل الزیارات|
الفلاممیم
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا زُرَارَة... مَا مِنْ عَبْدٍ یُحْشَرُ إِلَّا وَ عَیْنَاهُ
امام صادق علیه السلام :
هیچ بنده اى نیست که روز قیامت محشور شود مگر آنکه چشمانش گریان است
غیر از گریه کنندگان بر جدّم حضرت حسین بن على علیهما السّلام
چه آنکه ایشان در حالى که چشمانى روشن و باز دارند محشور می گردند
و آثار سرور و شادى در صورتشان نمایان مى باشد،
مردم در فزع و ناراحتى بوده ولى ایشان از هر غم و محنتى در امان هستند،
مردم متفرق و پراکنده و مضطرب بوده
ولى ایشان در زیر عرش و سایه آن به یاد حسین علیه السّلام بوده
و در باره آن جناب به گفتن حدیث مشغولند،
از ناملایمات و ناراحتیهاى روز حساب هیچ خوف و هراسى ندارند.
به ایشان گفته می شود:
داخل بهشت شوید
ولى آنها از ورود به بهشت امتناع نموده
و مجلس ذکر حسین علیه السّلام را اختیار مى کنند،
حور العین فرشتگان به آنها پیغام می دهند که ما با ولدان مخلّد مشتاق شما هستیم
ولى ایشان از فرط سرور و نشاطى که در مجلسشان دارند سرشان را بالا نکرده و به آنها نمى نگرند.
الفلاممیم
امام صادق علیه السلام : هیچ بنده اى نیست که روز قیامت محشور شود مگر آنکه چشمانش گریان است غیر از
...مردم متفرق و پراکنده و مضطرب بوده
ولى ایشان در زیر عرش و سایه آن به یاد حسین علیه السّلام اند
و در باره آن جناب به گفتن حدیث مشغولند...
آخ حسین ...
امسال خوب نشانمان دادی مظهر رحمت الله واسعه بودنت را.
قبلِ محرم می گفتیم بشود ، نشود ...
زنده باشیم یا نه ...
به رخمان کشیدی که دم ودستگاهت فرق دارد ،
جنس غمت ،
تربتت ،
حرمت ،
زیارتت ،
تو ، با همه فرق داری .
آقا روز اول خواندیم :
«ممنون حسینم
دلشوره تموم شد ... »
می شود اربعین هم در مشات بخوانیم ؟
می شود بیایم داخل جمعیت بین الحرمین ،
دریا شویم و موج بیاورد ما را زیر قبه ات .
می شود با هیئتی ها ساعت یک نصفه شب داخل حرمت سینه بزنیم.
می شود به بهانه جا ماندن از طویریج ، داخل حرمت هروله کنیم.
می شود به بهانه یک سال نیامدن به حرمت ، لطمه زنان حدیث ریان بخوانیم .
می شود امسال هم ما را درهم بخری .
می شود یک بار دیگر هم رحمت الله واسعه بودنت را نشانمان دهی.
می شود ...
#مارویادتنرهارباب
امام صادق (علیه السلام) :
«ولقد شققن الجیوب و
لطمن الخدود الفاطمیات علی الحسین بن علی،
و علی مثله تلطم الخدود وتشق الجیوب.»
«همانا گریبان دریدند و بر گونهها لطمه زدند،
فاطمیات (دختران زهرا (علیها السلام))،
بر حسین بن علی (علیه السلام)؛
و بر مثل چنین بزرگمردی باید لطمه زد
و گریبان درید.»
|تهذیب، بحار الانوار، و عوالی اللئالی|
گویند که مولانا حسن بعد از زیارت کعبه معظمه شرفها الله و حرم حضرت رسالت علیه الصلوه والسلام به عزم زیارت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به دیار عراق عرب افتاد
و به عتبه بوسی آن آستانه شریف مشرّف شد و این منقبت بر روضه مطهرّه منوّره آن حضرت خواند:
ای ز بدو آفرینش پیشوای اهل دین
وی ز عزت مادح بازوی تو روح الامین
در آن شب حضرت شاه ولایت را کرم الله وجهه به خواب دید که عذرخواهی او میکند
کهای کاشی از راه دور آمدهای و تو را دو حق است بر ما،
یکی حق مهمانی و
یکی حق صله شعر. اکنون باید که به بصره شوی و آنجا بازرگانی است که او را مسعود بن افلح گویند،
از ما سلامش رسانی و گویی که در سفر عمّان درین سال، در آب، کشتی تو غرق خواست شدن، یک هزار دینار بر ما نذر کردی و ما مدد کردیم و کشتی و اموال تو را به سلامت به ساحل رسانیدیم اکنون از عهده آن به در آی و از خواجه بازرگان زر بستان،
کاشی به بصره آمد و آن خواجه را پیدا ساخت و پیغام امیر المؤمنین علی"علیه السلام" با بازرگان رسانید.
بازرگان از شادی، چون گل بشگفت و سوگند خورد که من این حال به هیچ آفریده نگفته ام و فی الحال زر تسلیم مولانا حسن کرد و خلعتی بر آن مزید ساخت و شکرانه آنکه فریادرس شاه ولایت شده دعوتی مستوفی جهت صالحان و فقرای شهر بداد .
|دولتشاه سمرقندی|