📩 *نامه ای که به مقصد رسید اما به مقصود نرسید*
✍🏻 دنباله ی روایت شهادت *شهید محمد گل اکبر*
🎁 تصاویر نامه ای که بعد از ۳۶سال برای اولین بار منتشر می شود
🌹در ماجرایی که از « *شهید محمدگل اکبر* » روایت کردیم، قصه به اینجا رسید که حاج احمد سوداگر برای اینکه ذهن نیروها را از عملیات در منطقه اروند پرت کند، به بهانه ای محمد را به جزایر مجنون می فرستد. چون می داند حضور گل اکبر برای نیروها معادل وجود عملیات است.
☀️گل اکبر بدون اینکه متوجه نقشه حاج احمد شود، در تله می افتد و به نوعی در جزابر مجنون زندانی می شود، اما دست تقدیر شهادت او را در کنار یک طلبه جوان از شهرستان آستانه اشرفیه به نام « *شهید سید میرحسین چتر نور* » رقم می زند و *حالا ادامه ماجرا . . . .*
🌴 برادرشهید چترنور، کنجکاو می شود تا محل اصابت ترکش را ببیند. آرام عمامه برادرش را برمی دارد از لای عمامه تکه کاغذی آغشته به خون توجه او را جلب می کند. کاغذ را برمی دارد و نوشته روی آن را می خواند : آدرس شخصی به نام *محمد گل اکبر* است.
📩با خود می گوید : شاید صاحب این آدرس آخرین کسی بوده که میرحسین را دیده است. کاغذ و قلم بر می دارد و یک نامه می نویسد برای « محمد گل اکبر» ....
🌐 مشروح این روایت جذاب را به همراه تصاویری که برای اولین بار بعد از ۳۶ سال منتشر شده است را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/0122
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
📩 اگر زنده برگشتم شلوار لی و پیراهن آستین کوتاه می پوشم
✍🏻 روایتی شنیده نشده در خصوص شهادت *شهید محمد گل اکبر* در ادامه دو روایت قبلی
🌹 گهگاهی که صحبت می شد هنوز از کاری که حاج احمد سوداگر با او کرده بود ناراحت بود ! حق هم داشت. محمد بچه زرنگ و زیرکی بود ، تجربه سال ها کار اطلاعات و شناسایی ، حالا اینکه حاج احمد برای اینکه ذهن بقیه را از انجام عملیات در منطقه فاو دور کند ، محمد را با ترفندی به جزیره مجنون فرستاده باشد، برایش سخت بود. خیلی برایش سخت بود که این طوری از حاج احمد رودست بخورد !
☀️می گفت اگر زنده برگشتم دیگر جبهه نمی آیم ، لباس های بسیجی ام را کنار گذاشته شلوار لی و پیراهن آستین کوتاه می پوشم !
🌐 این روایت شنیده نشده را در الف دزفول مرور کنید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/11013
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
#اسوه_های_انقلاب_اسلامی_دزفول
🎁 بازنشر ویژه ایام الله دهه مبارک فجر
🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر
2️⃣ مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس مخبر دزفولی(ره)
☀️ روایت خاطراتی از شجاعت مثال زدنی زنده یاد حاج شیخ عباس مخبر دزفولی در دوران ستمشاهی
🌹اگر دری را محکم بکوبید ، محکم تر به طرف شما برمی گردد🌹
📖 متن کامل را در الف دزفول بخوانید👇🏻
🌎 https://alefdezful.com/1516
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
🎁 بازنشر به مناسبت استقبال از ایام برگزاری عملیات غرور آفرین والفجر۸
🌴 *مردان دریایی* از امروز در *الف دزفول*
🔅 «شهید محمود دوستانی دزفولی» فرمانده گروهان غواص گردان بلال دزفول ، پس از عملیات والفجر۸ و شهادت صمیمی ترین رفقایش ، با دلی سوخته به دزفول برمی گردد.
🌷شهادت «حمید کیانی» به تنهایی کمر محمود را شکسته است. محمود، ساکت ترین غواص اروند رود، به اصرار هادی عارفیان، عبدالامیر مطیع رسول و محمدحسین درچین با اصرار های مکرر قبول می کند که چند دقیقه از خاطرات عملیات والفجر۸ بگوید. آن چند دقیقه، سه ساعت شده و برای همیشه در تاریخ ثبت می شود و محمود سه روز پس از بیان این خاطرات به شهادت می رسد.
✅شاید رمز و راز زنده ماندن محمود و تاخیر چند روزه اش در رسیدن به رفقای شهیدش، بیان همین خاطرات باشد، خاطراتی که سیدحبیب حبیب پور در قالب کتابی به نام «مردان دریایی» به چاپ رسانده است.
✍🏻متن خاطرات شهید محمود دوستانی از کتاب مردان دریایی به همراه صوت خاطره گویی شهید سه روز قبل از شهادت، در ۲۵ قسمت تقدیم می شود.
🌷 «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐https://alefdezful.com
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
🌴 #مردان_دریایی
1️⃣🌷 قسمت اول
مأموريت ما با اعزام نيرو در ۱۸ آبان ۱۳۶۴ شروع شد. گردان بلال كادر خود را براي مأموريت باخبر كرده بود.
بچه ها همگي، با اين اميد كه عمليات در راه است، جمع شدند و صبحگاه هجدهم آبان با نام خدا از دزفول حركت كردند.
بعد از گذشت يك روز و نصفي كه در پادگان شهيد مصطفي خميني بوديم، نيروها را تقسيم كردند. كادر گردان بلال هم تقسيم شدند كه حدود 130 نفر بودند و ما هم از آنها بودیم. از آنجا به پادگان كرخه رفتيم و دوباره بچه هاي قديمي دور هم جمع شدند.
حدود شانزده روز همانجا مانديم. در آن مدت، كاري انجام نميشد، چون نيرو كم داشتيم و فقط جلسات قرائت قرآن و عقيدتي بر پا ميشد.
يادم نميرود كه آنجا استادم، حميد كياني، جلسة تفسير نهج البلاغه داشت و با شور و حرارت، خطبه هاي مولا علي عليه السلام را تفسير ميكرد. به راستي هر چه پيرامون نهج البلاغه ميگفت، در خودش ديده ميشد.
آن پانزده- شانزده روز گذشتند. يك روز كه تنها نشسته بودم، فرمانده گردان، برادر عبدالحسين خضريان، آمد و گفت كه اين مأموريت قرار است يك گروهان غواص داشته باشيم و در اين مورد صحبتهاي زيادي كرد.
از همان روز اين جرقه در ذهنم زده شد كه اين عمليات بايد چيزي فراتر از عمليات گذشته باشد كه اين همه نيروي غواص نياز دارند. اين مأموريت به ما محول شد. تعداد زيادي از بچه هاي زبده و كساني كه در عمليات بدر به عنوان غواص شركت داشتند، انتخاب شدند و گروهاني غواص از گردان بلال به نام گروهان مالك تشكيل شد، ولي هنوز نيرو كم داشت. سرانجام روز سيام آبان گروهان تكميل شد و با گردان كه هنوز كسري داشت، به سمت پلاژ حركت كرديم.
حدود پنج الي شش روز در پلاژ گذشت و بچه ها چند روز پيش از شروع تمرين و آموزش، به خودسازي بيشتري مشغول بودند و كمتر كسي را ميتوانستي بيكار پيدا كني.
بعد از گذشتن هفت الي هشت روز، كلاسهاي غواصي شروع شد و نخستين نفرات كه وارد آب شدند نه نفر بودند، البته نه دست لباس بيشتر نداشتيم.
يادم نميرود كه از همان لحظات اول، ماجراهایی آغاز شد كه بسيار زياد ميباشند. گروهانهاي ديگر نيز كم كم كامل ميشدند. گروهان ما نيز ميبايست افرادي كه پيش از آن در عمليات شركت داشتند و به قول معروف، «جبهه اي» را يكي يكي انتخاب ميكرد.
وقتي ميخواستيم نيروهايي را كه توان غواصي نداشتند از كادر گروهان جدا كنيم و به گروهانهاي ديگر كه غواص نبودند بفرستيم، با يك شور و علاقه خاصي اصرار ميكردند كه به هر شكلي كه باشد ميمانيم، ولي در هر صورت آنها را جدا كرديم و به گروهانهاي خشكي فرستاديم.
همانطور كه گفتم، روز اول كه در آب رفتيم، نه نفر و روز دوم پانزده نفر بوديم و به اين شكل، كار شروع شد.
در اواخر آذر ماه كه كار غواصي را شروع كرديم، هوا خيلي سرد بود. بچه هايي كه با ما بودند بچه هاي باحالي بودند و ميتوانستي روی آنها حساب کني.
در راه شنا و غواصي، بچه ها صلوات ميفرستادند و شعار ميدادند. از همه باحالتر، شهيد عبدالنبي پورهدايت بود كه خاطراتش از ذهن هيچ يك از بچه ها نميرود و مربي غواصي هم در آموزش، وقتي كه در بچه ها خستگي را ميديد و ميخواست روحيه بگيرند، به عبدالنبي اشاره ميكرد و ميگفت شعار بگيرد.
بچه ها نيز، از جمله شهيد عبدالنبي پورهدايت و شهيد جمال قانع، در راه بازگشت از آموزش، شعار ميگرفتند و از سختي آموزش – به شوخي – انتقاد ميكردند و با همين شوخيها و پشتگرمي ها و نيز يكدلي بچه ها فشار ناشي از سختي آموزش كم ميشد.
چند روز گذشت و كارهاي مقدماتي انجام شد. كار ما حالت تاكتيكي گرفت و هيچ وقت يادم نميرود آن روز كه مربي غواصي آن را روز ريختن ترس بچه ها نام گذاشته بود. آن روز بچه ها از يك بلندي به ارتفاع پانزده متر ميپريدند و با اين همه خيلي شوخي ميكردند و براي هر كس كه ميپريد، صلوات ميفرستادند.
بعد از باران، آب به شدت گل آلود شده بود. به قول بچه ها، مصيبت آنها اين بود كه هر وقت آب گل آلود ميشد، مربي ميآمد و ميگفت: «امروز، تمرين ما در آبهاي گل آلود است.» وقتي آب زلال بود ميگفت: «تمرين ما در آبهاي زلال است.» وقتي آب باتلاقي ميشد، ميگفت: «امروز تمرين در آبهاي باتلاقي است.» خلاصه براي هر نوع آب يك نوع آموزش مخصوص آن نوع درست ميشد.
⭕️⭕️ ادامه دارد ...
✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇
🌐https://alefdezful.com/4301
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
🎁 اختصاصی الف دزفول
📶1️⃣✅ انتشار برای اولین بار در الف دزفول
❤️ او فقط خدا را دید
✍🏻 روایت شهادت شهید احمد پرموز در عملیات تروریستی عوامل ضدانقلاب
🔴 ۵ همرزم جوان دوباره در خودرو جیپ ارتشی جای گرفتند و خیابانهای مهاباد را به قصد ادای تکلیف فرمانده طی کردند.لحظات به کندی می گذشت ! حادثه ای تلخ و شاید شیرین در انتظار بود. شاید او در اندیشه ماجرای دل «خود» و «مادرش» بود که برق نگاه نارنجک سبز رنگی در زیر پایش، چشمانش را خیره کرد.
🌷 تا چند ماه پس از شهادت احمد همه فکر می کردند احمد در جنگ با بعثی ها به شهادت رسیده است و حتی بر سنگ مزار او نحوه شهادت ،جنگ با کفار بعثی عراق درج شده بود، ولی بعدها همرزم او که در این حادثه یک چشم خود را ازدست داده بود ،ماوقع را شرح داد.
🌴مشروح روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻
🌎https://alefdezful.com/k1a4
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
❓او را می شناسید ؟
😭 شاید به دلسوختگی این مادر ، کمتر مادر شهیدی داشته باشیم!
روایتش را به زودی برایتان می گویم!
🔻🔺 او مادری است که با قاتل پسرش رو برو می شود و تقاضا می کند قاتل را همان طور که پسرش را به شهادت رسانده، قصاص کند . . .
🌴🔴 بغض او به سنگینی کل عالم است و قطره های اشکش به حرارت آتشفشان . . .
😭روایت دردناکی دارد . . .
⏳ به زودی در الف دزفول
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا