eitaa logo
الف دزفول
3.4هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
295 ویدیو
8 فایل
شهید آباد مجازی دزفول ارتباط با مدیر @alimojoudi
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️بنام خدا 🌷7️⃣2️⃣ بخشی از وصیتنامه « شهید محمدحسین کلاغ زاده » ✍🏻فصل مشترک وصیتنامه های شهدایمان مسئله ی «عفاف و حجاب» است. موضوعی که در وصیتنامه غالب شهدای دزفول ، به طرق مختلف به آن اشاره شده است. ⭕️در این برهه مهم از تاریخ که حجاب و عفاف در کانون هجوم و تعرض عناصر ضدانقلاب داخلی و خارجی قرار گرفته است، تصمیم گرفتیم که هر روز وصیت یکی از شهدای شهرستان دزفول به پوشش و حجاب را منتشر کنیم. 📣لذا از تمامی عزیزان تقاضا داریم در تکثیر و انتشار این وصایای ارزشمند رسانه باشند. 🌴یقینا که این وصایا انسان ها را بیدار خواهند کرد چرا که امام خمینی (ره) فرمودند : « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید» 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷تاکنون نام «صَفَرِ خمینی» را شنیده اید؟ 🎁 پربازدیدترین مطلب سایت الف دزفول با بیش از پنج هزار بازدید 🌴 الف دزفول را ببینید 👇🏻 🌐https://alefdezful.com/0124 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️بنام خدا 🌷8️⃣2️⃣ بخشی از وصیتنامه « شهید مهدی عیدی مراد » ✍🏻فصل مشترک وصیتنامه های شهدایمان مسئله ی «عفاف و حجاب» است. موضوعی که در وصیتنامه غالب شهدای دزفول ، به طرق مختلف به آن اشاره شده است. ⭕️در این برهه مهم از تاریخ که حجاب و عفاف در کانون هجوم و تعرض عناصر ضدانقلاب داخلی و خارجی قرار گرفته است، تصمیم گرفتیم که هر روز وصیت یکی از شهدای شهرستان دزفول به پوشش و حجاب را منتشر کنیم. 📣لذا از تمامی عزیزان تقاضا داریم در تکثیر و انتشار این وصایای ارزشمند رسانه باشند. 🌴یقینا که این وصایا انسان ها را بیدار خواهند کرد چرا که امام خمینی (ره) فرمودند : « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید» 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️به نام خدا ⭕️ وقتی جای زندانی و زندان بان عوض شد ✍🏻روایتی شگفت از *شهید حسین ناجی* در خصوص «جورابچی» فرمانده ضداطلاعات پایگاه هوایی دزفول در دوران ستم شاهی ✳️ وقتی شهید حسین ناجی از آینده و سرنوشت جورابچی خبر داد . . . 🌹گفتم: «چی داری می­گی بنده­ ی خدا! دو هفته ­اس زیر دست این نامرد داری بدبختی­ می­کشی، تو رو انداخته زندان! خودت توی زندان جوراب­چی هستی، اونوقت داری می­گی جورا­ب­چی رو میندازن زندان؟!» ✋🏻خنده ­ام گرفته بود به این حرف و اعتماد به نفس حسین! خودش توی زندان، اسیر دست جوراب­چی بود و اسیر شکنجه­ های جورواجور آن ملعون، اما به من می­گفت نگران نباش، به زودی جوراب­چی را در زندان خواهی دید. 📖 متن کامل را در الف دزفول بخوانید👇🏻 🌐 https://alefdezful.com/1115 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️بنام خدا 🌷9️⃣2️⃣ بخشی از وصیتنامه « شهید محمد آل کثیر» ✍🏻فصل مشترک وصیتنامه های شهدایمان مسئله ی «عفاف و حجاب» است. موضوعی که در وصیتنامه غالب شهدای دزفول ، به طرق مختلف به آن اشاره شده است. ⭕️در این برهه مهم از تاریخ که حجاب و عفاف در کانون هجوم و تعرض عناصر ضدانقلاب داخلی و خارجی قرار گرفته است، تصمیم گرفتیم که هر روز وصیت یکی از شهدای شهرستان دزفول به پوشش و حجاب را منتشر کنیم. 📣لذا از تمامی عزیزان تقاضا داریم در تکثیر و انتشار این وصایای ارزشمند رسانه باشند. 🌴یقینا که این وصایا انسان ها را بیدار خواهند کرد چرا که امام خمینی (ره) فرمودند : « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید» 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
✋🏻با سلام 🌴 مردتر از این زن سراغ دارید؟ ✍🏻 روایت شیرزنی که کمتر از او برایمان گفته اند.. . ⭕️چهار دقیقه بیشتر وقتتان را نمی گیرد. اما با مرور این روایت حس غرور خواهید کرد. 🌐 الف دزفول را ببینید 👇🏻 🌐https://alefdezful.com/1219 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🎁 پست ویژه الف دزفول 📩 روایت یک نامه ✍🏻انتشار سندی از مظلومیت و مقاومت مردم دزفول برای اولین بار پس از ۴۱ سال 🌷 توصیف مقاومت اسطوره ای مردم دزفول با قلم مرحوم «مریم کاظم زاده» ، همسر سردار شهید اصغر وصالی و اولین عکاس و خبرنگار زن دفاع مقدس 🌹تصویر نامه اولین عکاس و خبرنگار زن دفاع مقدس به یک دختر نوجوان دزفولی به تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ 📖 تصویر نامه و شرح ماجرا را در الف دزفول بخوانید👇🏻 🌐 https://alefdezful.com/3010 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
📚 معرفی کتاب « *ناجی* » توسط *دکترمحمدچکشیان* ، معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت تعاون ،کار و رفاه اجتماعی 🌴🌷 گاهی یک کتاب هم می تواند «ناجی» باشد 📚کتاب «ناجی» ، روایت زمانه و زندگی «شهید محمد حسین ناجی دزفولی» 1️⃣✅ «ناجی» اولین کتاب از شهدای دزفول است که توسط انتشارات «سوره مهر» منتشر می شود. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷🌷 🎁3️⃣1️⃣ نقش سیزدهم : ✍🏻 خدایا! گاهی که تنفسی عاشقانه و وزشی مخلصانه در درونم ایجاد می شود، فکر می کنم دیگر کسی بهتر از من تو را نشناخته است. چقدر من ضعیفم... 🌴مزارشهیدبهمن دُروَلی 🌹 گلزار شهدای بهشت علی دزفول 🌷سن: ۲۵ سال 🌹شهادت : ۲۰ خرداد ماه ۱۳۶۵ - والفجر۸ - فاو 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🎁 بازنشر به مناسبت استقبال از ایام برگزاری عملیات غرور آفرین والفجر۸ 🌴 *مردان دریایی* از امروز در *الف دزفول* 🔅 «شهید محمود دوستانی دزفولی» فرمانده گروهان غواص گردان بلال دزفول ، پس از عملیات والفجر۸ و شهادت صمیمی ترین رفقایش ، با دلی سوخته به دزفول برمی گردد. 🌷شهادت «حمید کیانی» به تنهایی کمر محمود را شکسته است. محمود، ساکت ترین غواص اروند رود، به اصرار هادی عارفیان، عبدالامیر مطیع رسول و محمدحسین درچین با اصرار های مکرر قبول می کند که چند دقیقه از خاطرات عملیات والفجر۸ بگوید. آن چند دقیقه، سه ساعت شده و برای همیشه در تاریخ ثبت می شود و محمود سه روز پس از بیان این خاطرات به شهادت می رسد. ✅شاید رمز و راز زنده ماندن محمود و تاخیر چند روزه اش در رسیدن به رفقای شهیدش، بیان همین خاطرات باشد، خاطراتی که سیدحبیب حبیب پور در قالب کتابی به نام «مردان دریایی» به چاپ رسانده است. ✍🏻متن خاطرات شهید محمود دوستانی از کتاب مردان دریایی به همراه صوت خاطره گویی شهید سه روز قبل از شهادت، در ۲۵ قسمت تقدیم می شود. 🌷 «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐https://alefdezful.com 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌴 1️⃣🌷 قسمت اول مأموريت ما با اعزام نيرو در ۱۸ آبان ۱۳۶۴ شروع شد. گردان بلال كادر خود را براي مأموريت باخبر كرده بود. بچه ها همگي، با اين اميد كه عمليات در راه است، جمع شدند و صبحگاه هجدهم آبان با نام خدا از دزفول حركت كردند. بعد از گذشت يك روز و نصفي كه در پادگان شهيد مصطفي خميني بوديم، نيروها را تقسيم كردند. كادر گردان بلال هم تقسيم شدند كه حدود 130 نفر بودند و ما هم از آنها بودیم. از آنجا به پادگان كرخه رفتيم و دوباره بچه هاي قديمي دور هم جمع شدند. حدود شانزده روز همانجا مانديم. در آن مدت، كاري انجام نميشد، چون نيرو كم داشتيم و فقط جلسات قرائت قرآن و عقيدتي بر پا ميشد. يادم نميرود كه آنجا استادم، حميد كياني، جلسة تفسير نهجالبلاغه داشت و با شور و حرارت، خطبه هاي مولا علي عليهالسلام را تفسير ميكرد. بهراستي هر چه پيرامون نهجالبلاغه ميگفت، در خودش ديده ميشد. آن پانزده- شانزده روز گذشتند. يك روز كه تنها نشسته بودم، فرمانده گردان، برادر عبدالحسين خضريان، آمد و گفت كه اين مأموريت قرار است يك گروهان غواص داشته باشيم و در اين مورد صحبتهاي زيادي كرد. از همان روز اين جرقه در ذهنم زده شد كه اين عمليات بايد چيزي فراتر از عمليات گذشته باشد كه اين همه نيروي غواص نياز دارند. اين مأموريت به ما محول شد. تعداد زيادي از بچه هاي زبده و كساني كه در عمليات بدر به عنوان غواص شركت داشتند، انتخاب شدند و گروهاني غواص از گردان بلال به نام گروهان مالك تشكيل شد، ولي هنوز نيرو كم داشت. سرانجام روز سيام آبان گروهان تكميل شد و با گردان كه هنوز كسري داشت، به سمت پلاژ حركت كرديم. حدود پنج الي شش روز در پلاژ گذشت و بچه ها چند روز پيش از شروع تمرين و آموزش، به خودسازي بيشتري مشغول بودند و كمتر كسي را ميتوانستي بيكار پيدا كني. بعد از گذشتن هفت الي هشت روز، كلاسهاي غواصي شروع شد و نخستين نفرات كه وارد آب شدند نه نفر بودند، البته نه دست لباس بيشتر نداشتيم. يادم نميرود كه از همان لحظات اول، ماجراهایی آغاز شد كه بسيار زياد ميباشند. گروهانهاي ديگر نيز كمكم كامل ميشدند. گروهان ما نيز ميبايست افرادي كه پيش از آن در عمليات شركت داشتند و به قول معروف، «جبه هاي» را يكي يكي انتخاب ميكرد. وقتي ميخواستيم نيروهايي را كه توان غواصي نداشتند از كادر گروهان جدا كنيم و به گروهانهاي ديگر كه غواص نبودند بفرستيم، با يك شور و علاقه خاصي اصرار ميكردند كه به هر شكلي كه باشد ميمانيم، ولي در هر صورت آنها را جدا كرديم و به گروهانهاي خشكي فرستاديم. همانطور كه گفتم، روز اول كه در آب رفتيم، نه نفر و روز دوم پانزده نفر بوديم و به اين شكل، كار شروع شد. در اواخر آذر ماه كه كار غواصي را شروع كرديم، هوا خيلي سرد بود. بچه هايي كه با ما بودند بچه هاي باحالي بودند و ميتوانستي روی آنها حساب کني. در راه شنا و غواصي، بچه ها صلوات ميفرستادند و شعار ميدادند. از همه باحالتر، شهيد عبدالنبي پورهدايت بود كه خاطراتش از ذهن هيچ يك از بچه ها نميرود و مربي غواصي هم در آموزش، وقتي كه در بچه ها خستگي را ميديد و ميخواست روحيه بگيرند، به عبدالنبي اشاره ميكرد و ميگفت شعار بگيرد. بچه ها نيز، از جمله شهيد عبدالنبي پورهدايت و شهيد جمال قانع، در راه بازگشت از آموزش، شعار ميگرفتند و از سختي آموزش – به شوخي – انتقاد ميكردند و با همين شوخيها و پشتگرميها و نيز يكدلي بچه ها فشار ناشي از سختي آموزش كم ميشد. چند روز گذشت و كارهاي مقدماتي انجام شد. كار ما حالت تاكتيكي گرفت و هيچ وقت يادم نميرود آن روز كه مربي غواصي آن را روز ريختن ترس بچه ها نام گذاشته بود. آن روز بچه ها از يك بلندي به ارتفاع پانزده متر ميپريدند و با اين همه خيلي شوخي ميكردند و براي هر كس كه ميپريد، صلوات ميفرستادند. بعد از باران، آب به شدت گلآلود شده بود. به قول بچه ها، مصيبت آنها اين بود كه هر وقت آب گلآلود ميشد، مربي ميآمد و ميگفت: «امروز، تمرين ما در آبهاي گلآلود است.» وقتي آب زلال بود ميگفت: «تمرين ما در آبهاي زلال است.» وقتي آب باتلاقي ميشد، ميگفت: «امروز تمرين در آبهاي باتلاقي است.» خلاصه براي هر نوع آب يك نوع آموزش مخصوص آن نوع درست ميشد. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4301 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️بنام خدا 🌷0️⃣3️⃣ بخشی از وصیتنامه « شهید علیرضا برزپر» ✍🏻فصل مشترک وصیتنامه های شهدایمان مسئله ی «عفاف و حجاب» است. موضوعی که در وصیتنامه غالب شهدای دزفول ، به طرق مختلف به آن اشاره شده است. ⭕️در این برهه مهم از تاریخ که حجاب و عفاف در کانون هجوم و تعرض عناصر ضدانقلاب داخلی و خارجی قرار گرفته است، تصمیم گرفتیم که هر روز وصیت یکی از شهدای شهرستان دزفول به پوشش و حجاب را منتشر کنیم. 📣لذا از تمامی عزیزان تقاضا داریم در تکثیر و انتشار این وصایای ارزشمند رسانه باشند. 🌴یقینا که این وصایا انسان ها را بیدار خواهند کرد چرا که امام خمینی (ره) فرمودند : « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید» 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌴 2️⃣🌷 قسمت دوم يك روز وقتي در آب رفتيم، آب آنقدر كم شد كه ديگر چيزي نماند و تقريباً آب بسته شد. بچه ها نيز به شوخي به آقاي عليزاده، مربي غواصي، گفتند: «آقاي عليزاده! در هر نوع آبي كه شما گفتهايد، رفتهايم؛ آب زلال و باتلاقي و گلآلود. امروز دیگر هيچ توجيهي نخواهيد داشت.» مربي خنديد. او واقعاً درمانده بود كه نام اين آموزش را چه بگذارد. وقتي به بچه ها نگاه ميكردي، جز ايماني كه در دلشان بود چيز ديگري نميديدي. چون كسي را نميتوانستي پيدا كني كه در اواسط آذر و دي ماه و در زمستان اين گونه آموزش ببيند و تا كمر در گل فرو برود. وقتي نگاهشان ميكردي، سراپا گل بودند و جز ايمان به خدا چيز ديگري در عملشان نميديدي. بچه ها ساعت 5:30 صبح بيدار ميشدند و بعد از خواندن نماز، براي آموزش آماده ميشدند و به آب ميزدند. من خودم آن ساعتها ياد سحرهاي ماه مبارك رمضان ميافتادم. خدا رحمت كند شهيد حميد كياني را! نماز شبش كه تمام ميشد، ميآمد دم چادر و ما را بيدار ميكرد و از ما سراغ كلوچه ميگرفت. برنامه ما به اين شكل بود كه قبل از اذان صبح بيدار ميشديم. صبحانه يا به قول بچه ها، سحري ميخورديم و با اذان صبح، نماز ميخوانديم. پس از آن به خط ميشديم تا به آموزش غواصي در آب سرد برويم. در آن صبحهاي زود، هر كس بچه ها را ميديد كه وارد آب ميشدند – اگر چه لباس گرم به تن داشت – به جاي آنها وحشت ميكرد كه البته همين صبر و استقامت بچه ها نتيجة ايمان آنها به خدا بود. در مورد لباسها نيز نخست بايستي آنها، را خيس ميكرديم و بعد ميپوشيدیم و اين براي ما خيلي مشكل بود، چون بدنمان از آب يخ به لرزه ميافتاد و صبح كه ميخواستيم لباس بپوشيم- حدود ساعت 6 صبح – بدنمان از شدت سرما ميلرزيد. ولي بچه ها، با آن همه مشكل، براي رضاي خدا طاقت ميآوردند. نماز جماعت نيز به امامت حاج آقا سیفی در پلاژ برگزار ميشد. او چون خودش با بچه هاي غواص بود، حرفهايش به دل مينشست. نماز كه ميخواند، همهاش گريه ميكرد. بچه ها هم با او گريه ميكردند و بينالصلاتين كه براي بچه ها سخن ميگفت، از اول سخنانش با او اشك ميريختند و اين به دلیل آن بود كه با بچه ها بود و در دل آنها جا داشت. يادم نميآورد برادران شهيد مسعود اكبري، فرمانده گروهان غواص گردان حمزه، از لشكر 7 ولي عصر(عج) و عظيم مسعودي چند شب كه حاج آقا سيفي را نميديدند، ميگفتند: چون حاج آقا نيست، حال بچه ها گرفته شده است. بچه ها با وجود سرماي زياد و سختيهاي غواصي، هميشه به خدا توكل ميكردند، چون عمليات آبي با عملیات خشكي تفاوت فراوان داشت. اگر ميخواستند كاري كنند، بايد به كسي جز خدا توكل نميكردند و به راستي راه را خوب تشخيص داده بودند. قبل از آن زمان، من خودم، وقتي در رودخانه ميرفتم، فقط يك ساعت و شايد كمتر ميتوانستم در آب باشم، ولي در آنجا تمام ما ساعتها در آب بوديم و آموزش ميديديم و جز ياري و لطف خدا چيز ديگري در كار نبود. شبها بعضي از بچه ها از فرط خستگي بعد از نماز مغرب و عشا به خواب ميرفتند. بعضي روزها بود كه بچه ها ساعت 6 صبح به داخل آب ميرفتند و ساعت 12:30 ظهر بيرون ميآمدند و اين ميطلبيد كه بچه ها پشتوانة قلبي قوياي داشته باشند؛ چيزي كه در وجود آنها موج ميزد. با آن همه خستگي، شبها بچه ها جلسة قرائت قرآن و اخلاق داشتند و مراسم دعا و توسل و عزاداري بود. آنجا شهيد حميد كياني، با قاطعيت تمام، روحيهاي عجيب به بچه ها ميداد و همه با گفتار و سخنانش سر حال ميآمديم. حميد نسبت به تمام بچه ها خيلي رئوف و مهربان بود و صميميت خاصي با آنها داشت. يادم ميآيد كه يك شب رزم شبانه داشتيم. حدود ساعت 8:30 شب، بعد از پوشيدن لباس غواصي به داخل آب رفتيم. آن شب، هر چه آموزش ديده بوديم انجام داديم. با بچه ها هم قرار گذاشته بوديم كه آية «وجعلنا» را هر شب بخوانيم تا در شب عمليات يادمان نرود، چون آنجا ميبايست دشمنان اسلام كور میشدند. در طول آموزش، پيش ميآمد كه بچه ها روزي سه بار نرمش ميكردند و مربياي كه داشتيم اين آموزشها را در ارتش ديده بود و ميگفت: «ما فقط روزي دو ساعت آموزش ديدهايم و غذايي كه به ما ميدادند انواع غذاهاي تقويتي بوده و هر كدام از ما يك دست لباس غواصي داشتهايم.» ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4301 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌴 3️⃣🌷 قسمت سوم خدا شاهد است كه ما با نان و خرما و شيره بچه ها را سير ميكرديم و به عنوان غذاي تقويتي به بچه ها ميداديم و در آن حال، روزي شش ساعت در آب بوديم، آن هم فقط با چند دست لباس غواصي براي تمام گروهانهاي لشكر. ولي با همة اينها بچه ها با توكل به خدا همة آموزشها را پشت سر گذاشتند و بسيار قانع بودند. اين را ميگويم كه بعدها ببينيد چه بايد ميبود و چه بود. غواصهاي ارتش هيكلي بزرگ و تنومند، ولي بچه هاي ما همگي جثهاي كوچك و روحي بزرگ داشتند و اصل براي ما روح بلند و بزرگ بود. به دليل جثه هاي كوچك، لباسها گشاد بودند و بچه ها اذيت ميشدند، ولي بايستي كار ميكردند و آموزش ميديدند. با كمال استقامت، آن همه رزم شبانه و آموزش را پشت سر گذاشتند، فقط براي رضاي خدا. آن دوره بعد از چهل روز تمام شد. شهيد عبدالصمد بلبلي جولا خيلي خودش را ساخته بود. او دانشجوي دانشكدة حقوق دانشگاه تهران بود و ذهن بسيار خوبي داشت. پدرش در يكي از كشورهاي حاشية خليجفارس به بنايي مشغول بود. در مسابقات علمي كه در گردان برگزار ميشد، تنها كسي كه خيلي زود و سريع پاسخ داد عبدالصمد بود و باور كنيد پرسشهاي مشكلي بودند كه حتي طراح آنها جوابشان را در كتابها ديده بود وگرنه خودش پاسخ پرسشها را نميدانست! ولي عبدالصمد به راحتي و با سرعت به سؤالات پاسخ ميداد. آيندگان بايد بدانند كه چه كساني در اين راه آمدهاند. قطعاً كساني كه اين همه آگاهي داشتند ميتوانستهاند راهشان را خوب انتخاب كنند و همينها بودند كه آن همه سختي را تحمل كردند. در سختيها، چهرة هميشه خندان شهيد امير خادمعلي فراموش نميشود. او كه اگر روزي ده بار از جلوي چادر ميگذشت، سلام ميكرد. همینطور چهرة شهيد عظيم مسعودي كه واقعاً نمونه بود. بعد از همة سختيهاي آموزش، عظيم را جز در حال خواندن كتاب و مطالعه نميديدي. او عاشق كتاب بود و خودش را با مطالعة كتاب ساخته بود. وقتي به نزد او ميرفتم، روحيه ميگرفتم و برميگشتم. او را سالها بود كه ميشناختم. به يادم ميآيد كه روزي گفتند چند نفر براي آموزش خاصي ميخواهند و به هيچكس حتي به من -كه فرمانده گروهان بودم- هم محل آن را نگفتند و با تلاش فراواني كه كردم، متوجه شدم كه براي كار در منطقه است. جمعي از برادران، مانند شهيد حسين انجيري و جمال قانع و بچه هاي ديگر كه حالا زخمي و در بيمارستانها بستري هستند، انتخاب و فرستاده شدند. همانطور كه قبلاً گفتم، آموزشها يكي از ديگري سختتر بود. ما بعضي مواقع پنج الي شش ساعت در آب غواصي ميكرديم. بچه ها حدود دو كيلومتر آن طرفتر از كوپيته ميبايست شنا كنند تا پلاژ. برخي مواقع حدود 12 كيلومتر غواصي ميكردند كه خدا شاهد است كسي ميتواند اين را درك كند كه خودش اين سختي را تجربه كرده باشد. بچه ها ميبايستي اين همه مسافت را فين ميزدند و فقط و فقط خدا اين همه تلاش را ببيند تا شايد شب عمليات به واسطة اين تلاشها نظر لطفي كند. هيچ وقت يادم نميرود كه آن شب، در كلاس قرآن، شهيد حميد كياني ميگفت: «ما اين همه تلاش كردهايم و سختي كشيدهايم تا خدا در شب عمليات به ما نظري كند.» او ميگفت: «به هر چه خدا گفته است عمل كردهايم. گفته است: مسلمان باشيد، شدهايم. گفته است: نماز بخوانيد، خواندهايم. گفته است: جهاد كنيد، كردهايم. گفته است: جنگ سخت بكنيد، سختترين جاي جنگ هم آمدهايم و از فضل خدا دور است كه ما را كمك نكند.» حميد با اين صحبتها بچه ها را دلگرم ميكرد. بعد از پايان دورة آموزش، 48 ساعت به بچه ها مرخصي دادند. خودم هم مريض بودم و به دزفول رفتم. ساعت 8 صبح به دزفول رسيدم و حدود ساعت يازده بود كه گفتند بايد به گردان برگردم. وقتي برگشتم، گفتند بايد به منطقه بروم و اين اولين بار بود كه فهميدم منطقه كجاست. در اين سفر، پنج نفر بوديم كه نميدانم چه رمزي بود كه از بين اين پنج نفر فقط من ماندهام. آنها عبارت بودند از برادران شهيد مجيد شعبانپور، عسكري، حميد محمودنژاد و مسعود اكبري كه با هم به منطقه رفتيم و الآن آن چهار نفر شهيد شده اند. من ماندهام و معلوم نيست تقدير چيست و حقيقتاً اين بار من متعجب ماندهام. در راه، بچه ها با همديگر صحبت ميكردند و از تجربه ها و خاطرات خود ميگفتند. خدا رحمت كند عسكري را كه در ديدار اوليه، مجذوب آن همه افتادگي، فروتني، مهرباني و خضوع او شدم، چون تا آن زمان فردي مثل او نديده بودم. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4301 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🎁 به نام خدا ☀️ 🌷 من حنابندان نمی خواهم🌷 ✍🏻 روایت دوم - روایت هایی از شهید علی خسروی به مناسبت سالروز شهادتش 🌴 اتوبوس ها که راه افتادند، ناگهان چشمم افتاد بهشان. اتوبوس را نگه داشتیم و در نهایت اعتراض و التماس های مکررشان ، پیاده شان کردیم.علی عین ابر بهار گریه می کرد. 🌷 هر چه توان داشت را ریخت توی پاهایش و بالاخره دستش رسید به میله ی عقب ماشین. میله را محکم گرفت ، اما پاهایش دیگر توان دویدن همپای سرعت ماشین را نداشت. دستش را گرفته بود به میله ماشین و پاهایش کشیده می شد روی زمین. 🌴خبر دار شدیم زخمی شده است. اما هیچ اثر و نشانی از او نداشتیم. اینکه کجاست و در کدام بیمارستان بستری است؟! اصلاً زخمی شده است یا اتفاق دیگری رخ داده است؟ ⭕️مشروح روایات را در در الف دزفول مرور کنید👇🏻 🌐 https://alefdezful.com/113 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌴 4️⃣🌷 قسمت چهارم شب به آبادان رسيديم و شام را در آشپزخانه لشكر 7 ولي عصر(عج) خورديم. فردا ميبايستي كاري را كه به ما محول كرده بودند انجام میدادیم، ولي چون دير شده بود، انجام نشد. فردا من و عسكري و حميد محمودنژاد و مسعود اكبري به منطقة اروند رفتيم و از روي دكل، منطقه را ديد زديم. شب ميبايست به عنوان نيروي اطلاعاتي از آب بگذريم و در خاك دشمن، موانع را شناسايي كنيم و برگرديم. شب جمعه بود. بعد از نماز، وقت نكرديم دعاي كميل را بخوانيم، چون با توجه به وضعيتي كه آب داشت، نميشد زياد معطل شد. آن شب سه نفر بوديم: من و برادر شهيد عبدالنبي پورهدايت و يكي ديگر از بچه ها. لباس پوشيديم و به آب زديم. فقط يك نارنجك با خود داشتيم. حدود دو ساعت كنار اروند رود منتظر بوديم تا شرايط حركت، يعني حالت سكون در آب ايجاد شود. هوا خيلي سرد بود. نشسته بوديم و چون دو- سه بار در آب رفته بوديم، سرما بر ما اثر كرده بود. خدا رحمت كند عبدالنبي پورهدايت را كه گفت: «محمود! پانزده دقيقه است كه از سرما ميلرزم و حالا نوبت توست كه بلرزي!» به نوبت در آب ميرفتيم و برميگشتيم تا حالت جزر و مد آب را به دست آوريم و حركت كنيم. نفر اول رفت و بعد از آن، نفر دوم كه عبدالنبي پورهدايت بود و هي دعا ميكرد كه نوبت من هم بشود، ولي با رفتن او در آب، شرايط فراهم شد و نوبت من نشد. آب جزر شد و حركت كرديم. در اول مسير، هر سه نفرمان به خاطر حساس بودن منطقه، به درگاه خداوند دعا كرديم كه خداوند به ما نظري داشته باشد تا به راحتي و بدون مشكل، مأموريت را انجام دهيم و برگرديم. حسن اولين نفر بود، من نفر دوم و عبدالنبي، كه دست در دست او داشتم، نفر سوم. فين ميزديم و ميرفتيم. حدود 40 دقيقه فين زديم. با نشانهاي كه از ستاره ها گذاشته بودم، احساس كردم كمي به سمت چپ منحرف شدهايم، ولي كسي كه راهنماي ما بود گفت كه درست ميرويم. بعد از رسيدن به محل، دريافتيم كه اشتباه آمدهايم. در آنجا حدود 15 متر با دشمن فاصله داشتيم. از همانجا حدود 110متر به عقب آمديم و مقداري به سمت راست كشيديم. از آنجا مسيرمان را درست كرديم و به جاي مورد نظر رسيديم. موانع دشمن را با چشم خود ديديم. من زير لب دعا ميخواندم. عبدالنبي را همانجا گذاشتيم و خودمان فينها را درآورديم و داخل موانع شديم. در موانع دوم هم يكي ديگر از بچه ها را گذاشتيم و به داخل رفتيم و به خاطر اصراري كه فرماندهان داشتند و گفته بودند كه زياد داخل نشويم، ما نيز بيشتر از آن داخل نرفتيم و از مانع دوم نگذشتيم. حدود يك ساعت در آنجا مانديم و دربارة وضعيت موانع و منطقه صحبت كرديم. اين كارها براي اين بود كه مدتي ديگر ميبايستي آنجا عمليات میشد و بايد قبل از آن، كسي شناسايي روي منطقه داشته باشد؛ مخصوصاً وقتی كسي ميخواهد عمليات كند، ميبايستي تجاربي در اين منطقه داشته باشد. آن شب حدود يك ساعت و نيم در خط دشمن مانديم و منطقه را به خوبي شناسايي كرديم و بحمد ا... دشمن متوجه قضيه نشد. بعد از شناسايي، دوباره با نام خدا شروع به بازگشت كرديم و به سوي ساحل خودي آمديم. در آن هنگام به دليل مد، آب زيادي موج ميزد كه باعث بروز مشكلاتي در برگشت ما شد و هر كدام از ما حدود دو پارچ آب خورديم! با لطف خدا، به همانجا رسیدیم كه فكر نميكرديم برسيم و درست جايي كه ميبايستي ميآمديم، از آب بيرون آمديم و آنقدر دقيق رسيده بوديم كه اول باور كردنش مشكل بود. در مسير بازگشت، در روي خشكي، ترس از نيروهاي خودي بيشتر بود تا دشمن و از دور صدا ميزديم: «نگهبان! نگهبان!» ترس ديگر از شيارهايي بود كه در آن منطقه بود. آن شب چندين بار در آن شيارها افتادیم كه در چولانهاي بلند بودند و بر اثر تاريكي، آنها را نميديديم. به خوبي به ياد دارم وقتي عبدالنبي در شياري ميافتاد و درميآمد صدا ميزد: «محمود! اين بار نوبت توست و من همان موقع در شيار ميافتادم.» ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4302 🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 محمود؛ ساکت ترین غواص🌷 ✍🏻 1️⃣ روایت اول - روایت هایی از شهید محمود دوستانی دزفولی به مناسبت نزدیک شدن به ایام برگزاری عملیات والفجر۸ 🌴 در این پست باب آشنایی با شهید غواصی را باز خواهیم کرد که در این روزها و شب ها ، «مفصل» و «متفاوت» به او و خاطراتش از والفجر۸ در قالب «مردان دریایی» در قالب ۲۵ قسمت پرداخته ایم. 🌐https://alefdezful.com/423 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷«الف دزفول»🌷 ✅ «الف دزفول» معرفی اسوه های دفاع مقدس ✅اولین ها ، ناگفته ها و شگفتانه ترین روایت های شهدا را در «الف دزفول» مرور کنید. ✅ فیلم های آرشیوی خاطره انگیز از شهدا و حوادث دوران ۸ سال دفاع مقدس را در «الف دزفول» ببینید ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول بابیش از ۱۱ سال سابقه ی فعالیت رسانه ای ✅«الف دزفول» رتبه اول رسانه های ایثار و شهادت کشور در بین ۱۷۰۰ رسانه ✅«الف دزفول»را به دوستداران فرهنگ مقاومت و پایداری معرفی کنید. 🌹☀️همراه الف دزفول باشید . . . ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
هدایت شده از الف دزفول
✋🏻باسلام ☀️ با شهدای والفجر۸ 🌷 حمید از زبان محمود🌷 ✍🏻 2️⃣ روایت دوم - قسمت اول - روایت آخرین روزهای حیات مادی *شهید حمید کیانی* از زبان شهید محمود دوستانی به مناسبت نزدیک شدن به ایام برگزاری عملیات والفجر۸ 🌹هم نامش حميد بود و هم اخلاقش . سالها در پي شهادت از اين سنگر به آن سنگر و از اين جبهه به آن جبهه مي رفت . قامت استوارش تنها در هنگام نماز مي لرزيد و اشكش تنها در قنوت شبانه آشكار مي شد. دعاي كميل او دلها را به نخلستانهاي كوفه مي كشاند و نوحه هايش جانها را كربلايي مي كرد. 🌴او متولد ۲۷ بهمن ۱۳۴۳ بود که در ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ پس از حماسه اي بزرگ در ساحل فاو بهشتي شد . 🎁 آنچه در چندین قسمت خواهید خواند روایت آخرین روزهای حیات مادی *شهید حمید کیانی* از زبان *«محمود دوستانی»* است که یک هفته بعد از شهادت حمید به او ملحق می شود. 🌐 مشروح روایت را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/0119 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌹یکی از نادرترین و تلخ ترین اتفاقات دوران دفاع مقدس ✍🏻روایتی خاص و ویژه از شهادتی خاص 🌷🌷روایت شهادت دو برادر در دو منطقه مختلف عملیاتی در فاصله دو روز ☀️یک برادر در ارتش و یک برادر در سپاه 🌴واکنش متفاوت و بی نظیر یک مادر در مقابل خبر شهادت دو پسرش ⏰به زودی در الف دزفول ⏳منتظر باشید 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🌴 🔅 «شهید محمود دوستانی دزفولی» فرمانده گروهان غواص گردان بلال دزفول ، پس از عملیات والفجر8 و شهادت صمیمی ترین رفقایش ، با دلی سوخته به دزفول برمی گردد. 🌷شهادت «حمید کیانی» به تنهایی کمر محمود را شکسته است. محمود، ساکت ترین غواص اروند رود، به اصرار هادی عارفیان، عبدالامیر مطیع رسول و محمدحسین درچین با اصرار های مکرر قبول می کند که چند دقیقه از خاطرات عملیات والفجر8 بگوید. آن چند دقیقه، سه ساعت شده و برای همیشه در تاریخ ثبت می شود و محمود سه روز پس از بیان این خاطرات به شهادت می رسد. ✅شاید رمز و راز زنده ماندن محمود و تاخیر چند روزه اش در رسیدن به رفقای شهیدش، بیان همین خاطرات باشد، خاطراتی که سیدحبیب حبیب پور در قالب کتابی به نام «مردان دریایی» به چاپ رسانده است. ✍🏻متن خاطرات شهید محمود دوستانی از کتاب مردان دریایی به همراه صوت خاطره گویی شهید سه روز قبل از شهادت، در چند قسمت تقدیم می شود. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌴 5️⃣🌷 قسمت پنجم آن شب، به خاطر همين مشكلات، خيلي اذيت شديم، ولي به هر حال خودرويي كه منتظرمان بود سوارمان كرد و حدود ساعت چهار صبح به مقر رسيديم. خيلي گرسنه بوديم و با زحمت زياد، با كتري كمي آب آورديم و سر و صورت خود را شستيم. عبدالنبي نيز مثل مادري مهربان به ما رسيدگي كرد. او با كمي سيبزميني غذايي درست كرد و تا نخورديم، نگذاشت بخوابيم. فردا صبح، با همان برادران، به دزفول برگشتيم. به مقر گردان كه رسيديم، همۀ بچه ها بودند. احساس ميكرديم كه روزها روزهاي آخر است. چند روز در آنجا مانديم و فرماندهان را در مورد عمليات توجيه كرديم و آخرين آموزش نيرو، كه رزم شبانه بود، آماده شد. منطقهاي كه ميبايست در آنجا عمليات فرضي انجام میدادیم، هيچ شباهتي به منطقة عملياتي نداشت و نبايد كسي نيز از اين مسئله بويي ميبرد و نميبايد به كسي چيزي ميگفتيم. مثل اين بود كه مقداري شيشة خردشده در دهان كسي بريزند و به او بگويند: «حرف بزن!» وقتي هم به آموزشهاي آبي- خاكي ميرفتيم، هر كسي ميپرسيد: «چه خبر است كه اين آموزشها را ميبينيم؟» نميتوانستم چيزي بگويم. يادم است در آموزشهاي نخلستان كه مجبور بوديم در نخلها – آن هم شبانه – آموزش ببينيم، شهيد محمد كياني ميگفت: «بابا، اين چه آموزشي است كه ميبينيم و چه لزومي دارد؟» ولي بعدها كه توجيه شد و از جريان آگاهي يافت، معذرتخواهي كرد و گفت: «ببخشيد! من نميدانستم و اشتباه كردم كه معترض بودم.» مانور شب آخر آغاز شد. گروهان غواص با تمام تجهيزات خود وارد عمل شد و از اولين نيروهايي بود كه به آب زد. آنجا همگي دريافتيم كه هيچ تواني نداريم. اين را از فرماندهي گردان تا آخرين نفر از نيروها دريافته بودند و آن شب همگي به اين پي برديم كه اگر قرار است كاري شود، بايد خدا انجامش دهد، نه ما. در آن شب، خودم -كه خيلي آموزش ديده بودم- زير آب رفتم. بيشتر بچه ها مثل من اذيت شدند، چون اگر يك لحظه فين نميزدند، زير آب ميرفتند. مانور را، به هر قيمتي بود، انجام داديم و بحمد ا... خوب اجرا شد. دستة شهيد حميد كياني، بدون اطلاع ديگران، خطشكن و اول شناخته شد و همت و ثبات قدم و استواري او باعث شد كه كسي جز او را اول قرار ندهيم. خودش هم بارها گفته بود: «محمود! نكند من نفر دوم نيروهاي خطشكن باشم. اگر خودت جلوي من باشي، باش، ولي كس ديگری جلوتر از من نباشد!» آن شب بچه ها حدود نيم ساعت در ساحل خوابيده و از شدت سرما يخ زده بودند و ميلرزيدند. لباسها حتي تا شب آخر هم كامل نبودند. بعد از پايان مانور، با قايق، بچه ها را به مقر آورديم. همان شب بچه ها را روي اسكله به خط كردم و براي آنها سخن گفتم. به آنها گفتم: «بچه ها! خودتان همه چيز را ديديد و دريافتيد ما كه 45 روز دوره ديدهايم، در عمل، هيچ نبوديم.» در آنجا از آنها پرسيديم: «كداميك از شما آب نخورد؟ كداميك از شما خفه نشد؟» هيچكس دست بلند نكرد، چون همه آب خورده و خفه شده بودند. بچه هايي كه از آموزش برگشته بودند از سوي برادران ديگر سؤال و جواب ميشدند كه: «شما آبادان رفتهايد؟» ولي هيچكس حرفي نميزد. يكي از بچه ها جلو آمد و گفت: «به نظرم اين بار عمليات در منطقة آبادان است.» ميخواست چوب در تاريكي پرتاب كند تا نتيجه بگيرد، ولي با يك حركت، ذهنش را منحرف كردم و گفتم: «اگر عمليات آبي است پس در مانور، آن تپه ها و شيارها چه بود؟» با اين سخن، نظرش را عوض كردم. من خودم نيز كه بارها به خط دشمن رفته بودم، به يقين نميدانستم كه بالاخره در آنجا عمليات ميكنيم يا نه، چون براي رفتن به آنجا ميبايست لباس غواصي میداشتیم و از اساسيترين و ابتداييترين اركان غواصي، لباس غواصي است و ما لباس كافي و درست و حسابي نداشتيم. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4302 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 حمید از زبان محمود🌷 ✍🏻 2️⃣ روایت دوم - قسمت دوم - روایت آخرین روزهای حیات مادی *شهید حمید کیانی* از زبان شهید محمود دوستانی به مناسبت نزدیک شدن به ایام برگزاری عملیات والفجر۸ 🌹هم نامش حميد بود و هم اخلاقش . سالها در پي شهادت از اين سنگر به آن سنگر و از اين جبهه به آن جبهه مي رفت . قامت استوارش تنها در هنگام نماز مي لرزيد و اشكش تنها در قنوت شبانه آشكار مي شد. دعاي كميل او دلها را به نخلستانهاي كوفه مي كشاند و نوحه هايش جانها را كربلايي مي كرد. 🌴او متولد ۲۷ بهمن ۱۳۴۳ بود که در ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ پس از حماسه اي بزرگ در ساحل فاو بهشتي شد . 🎁 آنچه در چندین قسمت خواهید خواند روایت آخرین روزهای حیات مادی *شهید حمید کیانی* از زبان *«محمود دوستانی»* است که یک هفته بعد از شهادت حمید به او ملحق می شود. 🌐 مشروح روایت را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/0120 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🔅و من هنوز مبهوت و متحیرم . . . ❤️ 🌴گمان نمی کردم از این قامت رعنای ۱۷ ساله ، این همه دستنوشته و مطلب و خاطره به دستم برسد، اما به لطف تلاش بچه های مسجد صاحب الزمان جنوبی ، آنقدر دستوشته و خاطره از او پیش رویم قرار دارد که نمی دانم چگونه و در چند قسمت باید از «شهید عبدالامیر آب زاده» برایتان بگویم. ⁉️نمی دانم چه چیزهایی را و چگونه برایتان روایت کنم ؟ ⁉️دستنوشته های مکررش قبل از شهادت را برایتان منتشر کنم؟ ⁉️دستنوشته ها و دلنوشته های شهدای دیگر در وصف او را پیش رویتان بگسترانم؟ ⁉️یا از علاقه و دلتنگی هایش برای رفقای شهیدش بگویم؟ ⁉️یا از علاقه و محبتی که به مسعود شاه حیدر دارد. مسعودی که فقط ۵ روز بعد از شهادت امیر به شهادت می رسد و این رفاقت خدایی در بهشت برزخی پروردگار هم تداوم می یابد. 🔅تازه خاطرات همرزمانش هم هست. 🌷و حالا من مانده ام و تحیری غریب در آشنایی با یک قهرمان ۱۷ساله. ⏳منتظر باشید که در چند قسمت از «شهید عبدالامیر آب زاده» برایتان روایت کنم. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌴 6️⃣🌷 قسمت ششم چند روز پس از مانور، حدود پانزدهم دي ماه بود كه به سمت منطقه حركت كرديم و در راه با بچه ها خيلي خوش گذشت. آن روز هم، مثل هميشه و قبل از حركت، آن چهار سوره كه با قل شروع ميشوند را تلاوت ميكرديم كه سفر به خير بگذرد. آنجا هم صداي شهيد حميد كياني بلند بود و بچه ها با او تكرار ميكردند. حدود پنجاه و چهار نفر بوديم و وقتي به آنجا رسيديم، هنوز هيچكس از جزئيات منطقه چيزي نميدانست. محلي كنار بهمنشير براي نيروها آماده شده بود. شب كه به آنجا رسيديم، در يك مرغداري بزرگ كه براي ما در نظر گرفته شده بود، جا گرفتيم. آنجا پر از بوي مرغ و تخم مرغ و ساير فضولات بود. گفتند: «گروهانهاي گردان بلال بايد تا فردا صبح در اينجا بخوابند.» بچه هایی كه بازيگوش بودند با ديدن مرغداري، صداي مرغ و خروس از خود درميآوردند و داد و بيداد ميكردند. در آن شب يك خانه براي خودمان پيدا كرديم و گروهان غواص مالك را در آن جا داديم. من و شهيدان حميد كياني و حسين انجيري و برادران عزيز حاجي محمد سعادت و حاج عليرضا زماني رفتيم در واحد بسيج خوابیدیم كه الآن بمباران شده است. قبل از اذان صبح از خواب بيدار شدم. دوباره قامت رشيد حميد را در حال نماز و نيايش ديدم و خجالت‏زده شدم؛ با آن حالتي كه واقعاً خاص خودش بود. او در حالي كه اوركت خود را بر دوش داشت و كلاهش را روي سر گذاشته بود، نماز شب ميخواند. بچه ها هم بيدار شدند. نماز خوانديم و كارها را شروع كرديم. اين را بگويم كه فقدان حميد ما را كشته است و چون بچة خوب و بامعرفتي بود. كه همه چيز او براي ما الگو بود و مدتها بود كه مانند برادر در كنار هم بوديم. يك يا دو روز در آنجا بوديم و بالاخره به ما لباس غواصي دادند، اما چه لباسهايي! من قبلاً پيشبيني كرده و به بچه ها گفته بودم كه ممكن است لباس نباشد و ما بدون لباس در صحنة جنگ وارد شويم. گويا آن پيشبيني داشت محقق ميشد. پوشيدن لباسها برايمان مصيبتي شده بود، چون اصلاً متناسب ما نبودند و در هر جلسهاي، حرف از لباسها و بدي آنها بود. در جلسهاي كه فرماندهان گروهانهاي غواص از گردانهاي بلال، حمزه و عمار، از لشكر هفت ولي عصر(عج) شركت داشتند، آقاي عبدالمحمد رئوفي، فرمانده لشكر، اولين توصیهاش دربارة گله نكردن از لباسهاي غواصي بود و ميگفت: «كسي از لباسها صحبت نكند.» اين جريان لباس زبانزد خاص و عام شده بود و حتي بچه هاي خشكي هم دنبال تهية لباس ما بودند. همين بدي لباس باعث شده بود كه پاهاي بچه ها زخمي شوند، چون فينها تنگ بودند و به پاي بچه ها فشار ميآوردند و كف پاهايشان زخمي ميشد. به همين دليل نميتوانستند به تمرين غواصي بيايند و وارد آب شوند، چون به داخل آب كه ميرفتند، پاهايشان عفونت ميكرد. در اينجا هم بچه ها از خودشان مايه گذاشتند و به راستي خدا كه اين زحمات را ديد، اين پيروزي بزرگ فتح فاو را به ما عنايت كرد. كمكم لباسها كامل شدند و چون گشاد بودند، براي درست كردنشان يك خياط از لشكر آمده بود و آنها را بر اساس اندازة بچه ها كوچك و بزرگ ميكرد، به طوري كه ميگفتند استاندارد شدهاند. يك شانس كه آورده بوديم آن بود كه از فرماندهي لشكر دستور آمده بود كه لباسها تا شب عمليات دستنخورده باقي بمانند و بيشتر از يك بار آن هم براي اندازهگيري، آنها را نپوشيم. ديگر از تمرين معاف بوديم و قرار شد تا شب عمليات در آب نرويم و به همين دليل، خاطرمان جمع بود. بعد از مستقر شدن، مشكل لباسهاي غواصي هم حل شد. جلسات متعددي برگزار شد تا توجيه صورت بگيرد، ولي هنوز بچه هاي ديگر خبر نداشتند. حدود بيست نفر از گروهان پنجاه نفري از عمليات، مطلع بودند، ولي به بقيه چيزي نميگفتند و آن سي نفر هم اطلاع نداشتند و اين نشاندهندة اين است كه حفاظت به چه اندازه رعايت شده بود. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4302 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 حمید از زبان محمود🌷 ✍🏻 2️⃣ روایت دوم - قسمت سوم - روایت آخرین روزهای حیات مادی *شهید حمید کیانی* از زبان شهید محمود دوستانی به مناسبت نزدیک شدن به ایام برگزاری عملیات والفجر۸ 🌹هم نامش حميد بود و هم اخلاقش . سالها در پي شهادت از اين سنگر به آن سنگر و از اين جبهه به آن جبهه مي رفت . قامت استوارش تنها در هنگام نماز مي لرزيد و اشكش تنها در قنوت شبانه آشكار مي شد. دعاي كميل او دلها را به نخلستانهاي كوفه مي كشاند و نوحه هايش جانها را كربلايي مي كرد. 🌴او متولد ۲۷ بهمن ۱۳۴۳ بود که در ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ پس از حماسه اي بزرگ در ساحل فاو بهشتي شد . 🎁 آنچه در چندین قسمت خواهید خواند روایت آخرین روزهای حیات مادی *شهید حمید کیانی* از زبان *«محمود دوستانی»* است که یک هفته بعد از شهادت حمید به او ملحق می شود. 🌐 مشروح روایت را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/122 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️به نام خدا 🔆 «فرمانده ای که شلاق خورد... » ✍🏻 تکان دهنده ترین خاطره ای که تا کنون در «الف دزفول» منتشر شده است 🌹شهید حاج احمد سوداگر تا آخرین سال های زندگی اش همیشه می گفت: «از یادآوری این خاطره می سوزم . . . » 🌴 خانواده و دوستان این فرمانده ی شهید هم تا قبل از روایت الف دزفول از این ماجرا بی خبر بوده اند . 🌹دوست ندارم بگویم این خاطره را بدهید همه ی مسئولین بخوانند! حس می کنم بیان رفتار و عملکرد شهدا به بسیاری از مسئولین امروز کشور، بی فایده است ، چرا که حسین(ع) هم به لشکر روبرویش فرمود :«لقمه حرام نمی گذارد صدای مرا بشنوید!» 🌷دژبان اهوازحاج کریم را نمی شناسد و گیر می دهد به وسایل همراهش. در آن روزهای خاکی بودن آدم ها و شانه های بدون درجه ، هر چه حاجی با دژبان حرف می زند بی فایده است و حاج کریم بازداشت می شود و . . . 🌷 حاج کریم می گوید : فقط بگو روی ترکش هایم شلاق نزنند!! .... ❇️ این روایت را برای تمامی مدعیان قانون و قانون گرایی، مدعیان خدمت به مردم ، مدعیان احساس تکلیف ، مدعیان . . . . ارسال کنید. ⭕️🌐برای خواندن ماجرای کامل این روایت روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/2811 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️پوتین های خدایی 🌷آنقدر این خاطره بارمعنایی دارد، آن قدر این روایت تکلیف آور است، آنقدر تحیر آور است، آنقدر بغض گلوگیر می سازد و اشک می آفریند که دلتان ، وجودتان، هست و نیستتان را به هم می ریزد. 🌹 من طی این یازده سال اصلاً نداشته ام خاطره ای که اینگونه زیر و رویم کند و هر بار تصویرش از پیش چشمانم می گذرد، بیچاره ام کند ، دلم را مچاله کند ، زمینگیرم کند. نداشتم روایتی که هر جا خواسته ام نقلش کنم بغضم بشکند و گفتارم نا تمام بماند. 🌴این روایت از «شهید خدایی خراط نژاد» آن قدر سنگین است، آنقدر تفکر زاست و آنقدر زلزله می ریزد در وجود آدم. آنقدر حرف برای گفتن دارد این روایت که فقط و فقط شما را دعوت می کنم به تفکر و تامل در این روایت. ❇️این روایت را به دست هر مدیری که می شناسید برسانید. شاید مدیری در شعاع نورانیت «شهید خدایی خراط نژاد» تصمیم جدیدی برای آینده اش گرفت. 🌴الف دزفول را ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/0229 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc