☀️به نام خدا
#با_شهدای_والفجر_مقدماتی
3️⃣✍🏻 روایت سوم - ( قسمت اول ) روایت شهید جاویدالاثر محمد روغن چراغی
☀️چهل سال است برنگشته است ( قسمت اول )
🌷 روایت زمانه و زندگی شهیدی که می خواست جاویدالاثر باشد
🌹چند روزی ما رو انداختن توی زندونی که فقط جای ایستادن داشت. نه میشد خوابید و نه میشد نشست. مجبورمون کردن که بایستیم و اجازه نمیدادن که بشینیم. حتی برا نماز خوندن هم اجازه نشستن نداشتیم و نمازمون رو بدون رکوع و سجده میخوندیم! تو همون حالت اونقده رو انگشتای پامون سوزن و شعله کبریت میگرفتن که نتونیم بخوابیم.
✳️اولین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌎https://alefdezful.com/921
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا
#با_شهدای_والفجر_مقدماتی
3️⃣✍🏻 روایت چهارم- روایت شهید جاویدالاثر سیدمنصور قاطمه باف
📢روایت شهیدی که بعد از مفقود شدن ، خودش خبر شهادتش را به مادرش داد
❤️حال و هوای دلتان را با این روایت عوض کنید
🌴مادر خبر حمله را که می شنود، بدنش یخ می کند و شروع می کند به لرزیدن. بخاری را روشن می کند که چشمش می افتد به سید منصور که روبه رویش نشسته است. حیرت می کند. اولا همه ی درها قفل است و دوما سید منصورش بین عملیات. مات و مبهوت نگاه می کند به چهره ی پسرش! . . .
🌷 الف دزفول را ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/411
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 #مردان_دریایی
3️⃣1️⃣🌷 قسمت سیزدهم
خلاصه سه نفر به جاي سيزده نفر حركت كرده بودند. بچه ها ما هم به آب زدند و به صورت پيكان حركت كردند.
دستة اول به ستون يك در جلو بود. دستة ديگر سمت راست و دستة سوم سمت چپ، البته كمي عقبتر.
قدري در كنار آب به بحث پرداختيم و نميدانستيم اول مد است يا وسط يا آخر آن. مشخص نبود و چون ساعت عمليات را به ما گفته بودند، ساعتهاي غواصي را -كه دو عدد بودند و يكي روي دست من بود و ديگري روي دست يكي ديگر از بچه ها- تنظيم كرده بوديم و با كمك شبنماهايي كه ساعت را نشان ميدادند، متوجه زمان ميشديم.
قرار بود ساعت 10 عمليات شروع شود و هر چه عقربه به 10 نزديكتر ميشد، اضطراب ما براي شروع عمليات اوج ميگرفت، چون ميبايست قبل از ساعت 10 به ساحل دشمن ميرسيديم تا براي نيروهاي خشكي مشكلي پيش نيايد و ميبايست تمام گروهانهاي غواص لشكرهاي مختلف با هم به خط دشمن ميزدند و عقب افتادن يكي باعث مشكلات زيادي براي ديگران ميشد.
يكي از عجایب و معجزات اين عمليات اين بود كه قرار بود چند صد نفر غواص با هم و در يك ساعت مشخص از اروندرود ميگذشتند، به خط دشمن ميرسيدند و به خط ميزدند.
حركت آغاز شد. تمام گروهان ما داخل آب شدند. از ساحل، حدود بيست متر فاصله گرفته بوديم كه وضعيت آب به شدت تغيير كرد و موجهاي بزرگ به طرف ما آمدند.
نفر اول، كه از بچه هاي اطلاعات – عمليات بود، مقدار زيادي آب خورد كه حالش بد شد به گونهاي كه سرفة زيادي ميكرد و اين در حالي بود كه نبايد صداي نفس كسي بالا ميآمد. به همين دليل به يكي ديگر از بچه هاي اطلاعات– عمليات مأموريت داده شد تا او را به عقب برساند.
با اين قضيه از آن سه نفر از واحد اطلاعات – عمليات لشكر كه همراه ما بودند، دو نفر رفتند و فقط يك نفر همراه ما ماند كه برادر محمدرضا حقيقي از بچه هاي اهواز بود.
بالاخره حركت كرديم. آب وضع ناجوري داشت و همانطور كه گفتيم، قبلاً هم از آنجا گذشته بوديم، ولي به اين شكل نبود، نه در رفتن و نه در برگشتن.
خدا شاهد است، موجي كه آن شب ميآمد حدود دو متر بود. خيلي از جاهاي سخت در رودخانه دزفول و ديگر جاها شنا كردهام، ولي آنچنان موجهايي نديده بودم.
به سبب آن يك نفر كه به عقب برده شد، تمام نظم گروهان به هم خورد، چون ميبايستي در آب ميمانديم و او از كنارمان به عقب برده ميشد. ما كه سردسته بوديم، وقتي مانديم تا او رد شود، طنابهايي كه در دست سردسته بود، به دور همة ما پيچيده شدند و حتي طناب به دور گردن برخي از بچه ها گره خورد كه نزديك بود آنها را خفه كند.
وضعيت كاملاً دگرگون شد و من همانجا رو به خدا كردم و گفتم: «خدايا! خودت به ما كمك كن!»
گويا از همان اول خدا ميخواست به ما بفهماند كه ما هيچ هستيم. در همان لحظات چند نفر از بچه ها گم شدند و واقعاً وضعيت عجيبي پيش آمد. اگر كسی حتي براي چند ثانيه دست ديگري را رها ميكرد، با موجهايي كه ميآمدند، از هم جدا ميشدند و همديگر را گم ميكردند.
آقاي خضريان پشت سرم بود و محمدرضا حقيقي جلويم؛ يعني او نفر اول بود و من نفر دوم.
محمدرضا در همان لحظه رو به من كرد و گفت: «صبر كن بروم جلو و بيايم.» دستم را رها كرد و تا خواستم به او بگويم «نرو! الآن گم ميشوي.»، او رفته بود و اصلاً او را نديدم و گم شد.
بلافاصله به آقاي خضريان رو كردم و گفتم: نيروي اطلاعات گم شد. بايد خودمان گروهان را به جلو ببريم.
با توكل به خدا و توسل به حضرت زهرا(س) حركت را ادامه داديم. آيه وجعلنا را همانجا چند بار خوانديم و به خدا گفتيم: «خدايا! باز هم خودت به ما كمك كن!»
⭕️⭕️ ادامه دارد ...
✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇
🌐https://alefdezful.com/4304
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا
#با_شهدای_والفجر_مقدماتی
3️⃣✍🏻 روایت سوم - ( قسمت دوم) روایت شهید جاویدالاثر محمد روغن چراغی
☀️چهل سال است برنگشته است ( قسمت اول )
🌷 روایت زمانه و زندگی شهیدی که می خواست جاویدالاثر باشد
🌹محمد شهادت را با دل و جان میخواست. عطش داشت برای رسیدن به شهادت. انگار دستهایی محمد را به سمت شهادت میکشاند. هم عاشق رفتن بود و هم با وجود یک پسر خردسال و یک فرزند توی راه، دل بریدن برایش سنگین بود. محمد بعد از شهادت حسین، انگار گمشدهای بزرگ داشته باشد، بیقراری هایش تمامی نداشت
✳️دومین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌎https://alefdezful.com/094
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
#حاج_پولاد
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است*
2️⃣🎁 قسمت دوم : « *پنج منهای دو* »
✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد
🌴پنج منهای دو روی کاغذ سه می شود، اما توی دل حاج پولاد و همسرش یک تفریق ساده نیست. جمع است. جمع دل با مصیبت. ضرب است. ضرب درد در درد. تقسیم است. تقسیم فراق بین تمام سلول های وجود.
🌹 این پیکر غسل دادنی نیست. امکان ندارد. نمی شود. نمی شود که نمی شود. صلی الله علیک یا اباعبدالله. نه اینکه حاج پولاد دلش را نداشته باشد ، نه! حاج پولاد دلش را داده است دست کسی که باید و دیگر دلی نمانده است که تاب و توانی داشته باشد یا نداشته باشد.
🌐 الف دزفول را ببینید 👇🏻
https://alefdezful.com/1092
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
هدایت شده از الف دزفول
✋🏻باسلام
☀️ #با_شهدای_والفجر۸
🌷 رفاقتی شگفت از جنس نور🌷
✍🏻 3️⃣ روایت سوم - روایتی از شهید عبدالامیر آب زاده و شهید مسعود شاه حیدر به مناسبت نزدیک شدن به ایام برگزاری عملیات والفجر۸ و سالگرد شهادتشان
🌹از شهید عبدالامیر آب زاده و شهید مسعود شاه حیدر ، حالا حالاها باید برایتان بگویم. اینکه از کجا شروع کنم خیلی سخت است. از این دو شهید و دستنوشته هایشان و خاطراتشان و خصوصاً رفاقتشان خیلی حرف ها برای گفتن وجود دارد.
🌴حرف از یک رابطه ی دوستانه بسیار زیبا و خدایی است. از یک رفاقت بی نظیر و تکرار نشدنی. از رفاقتی که خشت خشت ستون ها و سقف و دیوارهایش از جنس خداست. رفاقتی که می تواند بهترین الگوی رفاقت برای هرفردی باشد. رفاقتی که با شهادت هم تداوم پیدا می کند. فاصله ی بین شهادت عبدالامیر و مسعود فقط پنج روز است.
🎁 پس از شهادت امیر و مسعود در دفترچه یادداشت های این دو شهید ، دستنوشته هایی پیدا می شود که هر کدام در خصوص دیگری نوشته اند. جالب اینجاست که این دلنوشته ها هیچ وقت توسط طرف مقابل خوانده نشد.
🌐 دستنوشته های بسیار زیبا و سراسر معرفت این دو شهید را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/11011
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
#اسوه_های_انقلاب
🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر
🌷 شهید شیخ عبدالحسین سبحانی
✍🏻 روایت شهادت مظلومانه شهید سبحانی
🌹به سبحانی «دستبند قپانی» می زنند . دستبند قپانی از آلات شکنجه ساواک بوده است که فشار زیادی به شخص زندانی می آورد تا اعتراف کند. این دستبند به این شکل بسته می شود که یک دست را از بالا به پشت آورده و دست دیگر را از پایین و با فشار آوردن به کمر دستبند را از پشت قفل می کنند.
📖 متن کامل را در الف دزفول بخوانید👇🏻
https://alefdezful.com/1521
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 #مردان_دریایی
4️⃣1️⃣🌷 قسمت چهاردهم
حالت ما مانند غرقشده ها بود. اين حرفها را كسي كه يكبار غرق شده و سپس نجات پيدا كرده باشد متوجه ميشود. آن لحظات اميدها از همه بريده شده بود، حتي از رفيقي كه كنارمان بود. هر لحظه موجي ميآمد و به بچه ها ميخورد و تعدادي از آنها آب ميخوردند.
از بس آب خورديم، ساحل دشمن را هم گم كرديم. آقاي خضريان گفت: «ساحل دشمن را ميبيني؟» گفتم: «نه.» مانده بوديم در وسط آب كه چه كار كنيم.
هيچكس ساحل خودي يا دشمن را نميتوانست تشخيص بدهد. همه ذكر ميگفتند. ابرها هم آسمان را پوشانده بودند و مانع ميشدند تا به كمك ستاره ها جهت را تشخيص بدهيم.
حميد دستم را ميفشرد و ميگفت: «چه ميخواهيد بكنيد؟» محمدرضا شيخي را صدا زدم. او از ستون ديگر به سمتم آمد. از او كه بيشتر از ما منطقه را ميشناخت، جهت را پرسيدم. او هم نميدانست و ميان زمين و آسمان مانده بوديم و نميدانستيم چه كنيم. از خدا خواستيم كمكمان كند، چون ما معتقديم كه صاحب داريم و اين عرض ارادتها و توسلهايمان بينتيجه نخواهد ماند.
همانجا راهي به فكرم خطور كرد. چون وقتي آب در حالت مد باشد، بايد به سوي داخل اروند رود برود و در هنگام جزر به سمت بيرون از اروندرود و به سوي دهانة خليج. وقتي مشخص ميشد كه آب به طرف اروندرود ميرود، خود به خود به سوي آب رو ميكردي، سمت چپ ساحل دشمن ميشد.
تقريباً يقين پيدا كرديم كه ساحل دشمن سمت چپ ماست و اگر اشتباه بود، بايد به سرعت برميگشتيم. اين بهتر از ماندن در وسط آب بود چون در آن حالت به سمت پايين ميرفتيم و وضعيت پايين بدتر از بالا بود، چون دشمن سنگر داشت، ولي در همانجا كه ما بوديم، حدود يكصد متر با آب فاصله داشت.
همانطور كه قبلاً گفتم، تمام آسمان از ابر پوشيده بود، ولي در همان حالت كه با اضطراب به آسمان نگاه ميكردم، ناگهان ديدم كه در گوشهاي از آسمان ابرها به كنار رفتهاند و علامت پيكانشكلي را مشاهده کردم كه براي جهتيابي استفاده ميشود و نوك آن شمال را و عقب آن جنوب را نشان ميدهد. با اين لطف و امداد خداوند كه فقط اين قطعه از آسمان از ابر خالي شد، سمت شمال و جنوب را پيدا كرديم.
با گفتن بسم ا... به سوي ساحل دشمن حركت كرديم. حدود يك ساعت و ربع، فين زديم و در همان زمان نیز چند تن از بچه ها گم شدند.
توان اين مقدار فين زدن را با آن همه تجهيزات جز با ياري خدا نداشتیم. بچه هايي كه هيكلهاي بزرگ داشتند و من روي آنها حساب ميكردم، به من مراجعه ميكردند و ميگفتند: «ما خسته شدهايم. چه كار كنيم؟» ولي در آن همه رنجها شهيد حميد كياني دست در دست من داشت. دستم را فشار ميداد. به من روحيه ميداد و ميگفت: «محمود! من هستم.»
در سمت راست، يعني سمت مكاني كه ما ميبايست به آن ميرسيديم، يك سهپاية بلند بود. روز قبل از عمليات كه نگاه كرده بوديم، يك مقدار پايينتر از آن در سمت چپ، دو تا لنج و پايينتر از آن يك لنج ديگر بود. آن شب گفتيم خب اين همان سه پايه است و بايد مقداري به سمت چپ بكشيم.
وقتي كمي تأمل كرديم، ديديم خيلي بالاتر از محلي كه ميبايست برسيم، رسيدهايم و آنجا محلي بود كه غواصهاي گردان عمار ميبايست از آب بيرون ميآمدند.
به هر شکلی بود، خود را در زير موانع خورشيدي كه با ميله هاي گرد به صورت ششپر درست شده و درون آنها سيم خاردار بود، مخفي كرديم.
كمي با برادر خضريان مشورت كردم. آن دو لنج را پيدا كرديم. ساعت نه و شش دقيقة شب بود و ما هنوز به معبر نرسيده بوديم.
جلوتر كه آمديم، بچه هاي اطلاعات– عمليات گردان عمار را ديديم. آنها سه نفر بودند كه قبل از نيروهاي غواص آن گردان حركت كرده بودند تا با چراغ دستي به بقيه خبر دهند.
⭕️⭕️ ادامه دارد ...
✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇
🌐https://alefdezful.com/4304
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا
#با_شهدای_والفجر_مقدماتی
3️⃣✍🏻 روایت سوم - ( آخرین قسمت ) روایت شهید جاویدالاثر محمد روغن چراغی
🌷 چهل سال است برنگشته است ( آخرین قسمت )
✍🏻 روایت زمانه و زندگی شهیدی که می خواست جاویدالاثر باشد
🌹حتما مرا با لباس خونآلود در کفنم بگذارید که میخواهم با این حال به دیدار خدا بروم، شاید مورد لطف و رحمتش قرار گیرم. مرا در شهید آباد نزدیک حسین ناجی و علی دوستانی بخاک بسپارید. میخواهم نزدیک دوستان و برادرانم باشم.
✳️آخرین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌎https://alefdezful.com/98
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️به نام خدا
#اسوه_های_انقلاب
🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر
🌹 شهید عزیز صفری
✍🏻 بازمعرفی دانشجوی شهیدی که کمتر از او شنیده ایم
⭕️ شهیدی که پس از تحمل ده روز شکنجه وحشیانه به شهادت رسید
🌴او از شهدای دو مزاره دزفول است، یک مزار در بهشت زهرای تهران و یک مزار در بهشت علی دزفول
⭕️ او را بیشتر بشناسید👇🏻
https://alefdezful.com/2710
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
#حاج_پولاد
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است*
3️⃣🎁 قسمت سوم : « *پنج منهای سه* »
✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد
🌴بار اول علیرضایی که حاج پولاد خودش او را غسل می دهد و توی لحد می گذارد. بار دوم محمدرضایی که پیکرش قابل غسل و کفن نیست و حالا اتفاقی تلخ تر رخ داده است. خبری از پیکر حمیدرضا نیست که حاج پولاد بخواهد غسل بدهد یا ندهد.
🌹 ریاضیات چقدر می تواند بی رحم باشد ، وقتی یک تفریق یک رقمی از یک رقمی ساده اش قرار است آمار پسرهای باقی مانده ی حاج پولاد را محاسبه کند. پولاد هم ذوب می شود اینجا.
🌐 قسمت سوم این روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻
https://alefdezful.com/1093
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🏴انا لله و انا الیه راجعون
🌷 دلاورمرد جانبازی دیگر از خطه قهرمان پرور دزفول به همرزمان شهیدش پیوست.
🌴 «*حاج فریدون غلامی*»رزمنده خستگی ناپذیر و جانباز 70 درصد سرافراز هشت سال دفاع مقدس شهرستان دزفول پس از سالها تحمل دردها و رنج های ناشی از جراحات دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسید.
⚫️ الف دزفول شهادت این جانباز سرافراز را حضور مردم شهیدپرور دزفول و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می نماید و از درگاه ایزدمنان علو درجات و همنشینی با شهدا و صلحا را برای این قهرمان آسمانی آرزومند است.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc