eitaa logo
الف دزفول
3.4هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
295 ویدیو
8 فایل
شهید آباد مجازی دزفول ارتباط با مدیر @alimojoudi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 سالروز شهادت امدادگران شهید کمیته امداد امام خمینی(ره) شهرستان دزفول در حادثه انفجار مین در 13 بهمن ماه سال 1376 گرامی باد 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🙌🏻با سلام ⭕️ *روایت امداد* روایتی که شاید تاکنون نخوانده باشید 🌷 روایت لحظه به لحظه از شهادت امدادگران کمیته امداد امام خمینی(ره) شهرستان دزفول 🌴یک گروه ۷ نفره شده بودیم که قرار بود، برای شرکت در جلسه و انجام بازدید راهی شهرستان شوش شویم. بعد از جلسه نوبت به بازدید از روستا‌ها رسید. . . 💐 در حال قدم زدن با هم شوخی می‌کردیم، به حمید لیاقت مهر گفتم؛ یک دهن برایمان بخوان، به فاصله‌ی نیم متر، حسن کاهو کار جلوتر از من حرکت می‌کرد، لیاقت مهر، سمت چپم حرکت می‌کرد، سعیدرشاد هم ۴ متری با ما فاصله داشت آخرین نفرات آقای افضل زاده و پورتوسل بودند که در مسیر حرکت می‌کردند. 💣 ناگهان صدای انفجاری به یکباره زمان را در هم شکست. انفجاری که هیچ کس فکرش را هم نمی‌کرد، شدت انفجار به حدی بود که من و حسن کاهو کار را ۶ متر آنطرف‌تر پرت کرد، من با صورت به زمین خوردم و حسن به پشت زمین خورد، حسن را صدا زدم . . . ☀️روایت کامل را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/1114 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🙌🏻با سلام ☀️ آن روز که دبیر فیزیک گریه کرد 🌷 تصویر آگهی تشییع و ترحیم شهدا مربوط به 25 سال پیش 🌷یادی از 4 شهید امدادگر کمیته امداد امام خمینی(ره) دزفول در سالگرد شهادتشان ⚠️همیشه لابلای درس برایمان حرف هایی می زد که از جنس فیزیک نبود. متا فیزیک بود. همیشه انگشت اشاره اش به سمت نورانی جاده بود که راه را پیدا کنیم. 🌹 آن روز وقتی وارد کلاس شد، معلوم بود حال و روز مناسبی ندارد. 🌴گچ را برداشت و دوباره گذاشت لبه ی تخته سیاه. برگشت به سمت ما و گفت: «عجب دنیایی شده؟! به هیچی اش نمیشه دل خوش کرد! به هیچی اش نمیشه دل بست، حتی آدماش! همین پنجشنبه گذشته تو شهیدآباد دیدمش و باهاش حرف زدم و الان بهم خبر دادن که ... ☀️ متن کامل را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/1113 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🔅امدادگرشهید *حسن کاهو کار*، در روز‌های دفاع مقدس رزمنده بی بدیل خمپاره انداز ۸۲ میلیمتری بود، وقتی وارد جبهه شده بود ۱۵ ساله بیشتر نداشت، شناسنامه اش را دستکاری کرده بود تا در گردان ادوات او را بپذیرند. وقتی قابلیت هایش را در جبهه نشان داد، در گردان بلال او رابه عنوان آر پی جی زن، می‌شناختند. مسئول جلسه قرائت قرآن و برگزاری مراسمات مذهبی هم بود، بسیار طبع بلندی داشت بعد از جنگ هم که به کمیته امداد آمد، امداد گر ماهری بود کار مردم اولویتش بود. هر کاری از دستش بر می‌آمد دریغ نمی‌کرد. بسیار جوان قدرتمندی بود کیسه آرد ۸۰ کیلویی را به دوش می‌کشید و در خانه مدد جو‌ها به زمین می‌گذاشت. 🌷امدادگرشهید *حسن کاهوکار* ، متولد 1349 ، از کارکنان خدوم کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان دزفول در مورخ 13 بهمن ماه 1376 در حین مأموریت کاری ، در اثر حادثه انفجار مین در منطقه غرب کرخه به شهادت رسید. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🔅با امدادگرشهید سعید رشاد از نوجوانی دوست بودم، پسر محجوب و متواضعی بود، پدرش رو از کودکی از دست داده بود، قسمت مدد جویی کمیته فعالیت می‌کرد، وقتی خانواده‌ای نیاز به کمک داشت، خواب به چشمش نمی‌آمد تا نیاز آنان را برآورده کند. صبر و حوصله بالایی داشت. یک روز برای یک خانواده جهیزیه برده بودیم، معمولا با ماشین‌های بدون آرم در مناطق تردد می‌کردیم تا نکند، محتاجی شناخته شود یا با انگشت اشاره نشان داده شود. وقتی جهیزیه را به در خانه رساندیم، داماد خانواده در حیاط ایستاده بود، سعید رشاد طوری وانمود کرد که فامیل عروس است و من را هم که همراهش بودم، راننده‌ی وانت معرفی کرد با هم وسایل را خالی کردیم، حتی رشاد در عروسی هم شرکت کرد تا کسی از ماجرای مددجو بودن خانواده عروس باخبر نشود. 🌷امدادگرشهید *سعید رشاد* ، متولد 1346 ، از کارکنان خدوم کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان دزفول در مورخ 13 بهمن ماه 1376 در حین مأموریت کاری ، در اثر حادثه انفجار مین در منطقه غرب کرخه به شهادت رسید. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🔅امدادگرشهید *حمید لیاقت مهر* هم از کسانی بود که مهر مددجوها به حدی به دلش نشسته بود، که با وجود قبول شدن درآزمون استخدامی شرکت نفت، تصمیم گرفت در کمیته امداد بماند. قسمت خودکفایی کار می‌کرد، پشتکار بالایی داشت وام ۸۰ هزار تومانی برای روستائیان تهیه می‌کرد، و برایشان دام می‌خرید، به جای گاو محلی که شاید ۱ کیلو هم شیر نداشت، دام‌های اصلاح شده در اختیار روستائیان قرار می‌داد که روزانه ۲۰ کیلو شیر تولید می‌کردند و معیشتشان از آن زمان، دگرگون شد. خیلی از همین روستاییان در حال حاضر گاوداری دارند و ۱۰ نفر هم نیروی کار آنجا مشغول به کارند. 🌷امدادگرشهید *حمید لیاقت مهر* ، متولد 1342 ، از کارکنان خدوم کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان دزفول در مورخ 13 بهمن ماه 1376 در حین مأموریت کاری ، در اثر حادثه انفجار مین در منطقه غرب کرخه به شهادت رسید و به برادر شهیدش محمدرضا پیوست. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🔅 امدادگرشهید *علیرضا قبیتی زاده* از بچه‌های صدقات بود، شب‌ها به همراه هم صندوق‌های صدقات را باز می‌کردیم، کاری که دیگران در ۸ ساعت انجام می‌دادند او در ۲ ساعت انجام می‌داد. برای آمارگیری که به همراه هم ماموریت می‌رفتیم گاهی هفته‌ها می‌گذشت و ما رنگ خانه را نمی‌دیدیم. 🌷امدادگرشهید *علیرضا قبیتی زاده* ، متولد 1349 ، از کارکنان خدوم کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان دزفول در مورخ 13 بهمن ماه 1376 در حین مأموریت کاری ، در اثر حادثه انفجار مین در منطقه غرب کرخه به شهادت رسید. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
📩 اگر زنده برگشتم شلوار لی و پیراهن آستین کوتاه می پوشم ✍🏻 روایتی شنیده نشده در خصوص شهادت *شهید محمد گل اکبر* در ادامه دو روایت قبلی 🎁 روایتی که برای اولین بار منتشر می شود 🌹 گهگاهی که صحبت می شد هنوز از کاری که حاج احمد سوداگر با او کرده بود ناراحت بود ! حق هم داشت. محمد بچه زرنگ و زیرکی بود ، تجربه سال ها کار اطلاعات و شناسایی ، حالا اینکه حاج احمد برای اینکه ذهن بقیه را از انجام عملیات در منطقه فاو دور کند ، محمد را با ترفندی به جزیره مجنون فرستاده باشد، برایش سخت بود. خیلی برایش سخت بود که این طوری از حاج احمد رودست بخورد ! ☀️می گفت اگر زنده برگشتم دیگر جبهه نمی آیم ، لباس های بسیجی ام را کنار گذاشته شلوار لی و پیراهن آستین کوتاه می پوشم ! 🌐 این روایت شنیده نشده را در الف دزفول مرور کنید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/11013 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
0️⃣6️⃣ دهه شصتی ها با خواندن این متن، پرواز می کنند به دوران کودکی شان 🌷روایت گلباران های نمایشی و فرمایشی مزارشهدا ✳️ سال 1395 در هفته دفاع مقدس وقتی برخی مسئولین به همراه عکاسهایشان آمدند شهیدآباد ؛ برای به قول خودشان ادای احترام و تجدید بیعت؛ از تصاویری که دیدم، جگرم سوخت و متن زیر را قلم زدم. این روزها در خبرگزاری ها و وضعیت گوشی ها، تصاویری دیدم که یاد آن متن افتادم. بعد از ۶ سال مرور این واژه ها خالی از لطف نیست. ✅ دهه شصتی ها با خواندن این متن، پرواز می کنند به دوران کودکی شان ✍🏻هلیکوپتر از بالای سرم رد می شود و گرد و خاک چشمانم را پر می کند، اما از لابلای خاک ها آن بغل گل را می بینم که می ریزند روی مزار شهدا و همه ی بچه ها هم می دوند به همان سمت. من هم می دوم. باد همه چیز را به ریخته است. روقبری ها و پرچم ها را اگر زن ها نگه ندارند، اسیر دست باد می شوند. گل ها مثل باران می افتند روی مزارها و. . . 👨🏻‍⚖️ گلزار شلوغ تر از هر هفته به نظر می رسد. آدم های کت و شلواری که دنبال هر کدامشان یکی دوتا دوربین عکاسی و فیلم برداری حرکت می کنند ، دارند با گارد و پرستیژی خاص گل می گذارند روی مزارها و صدای دوربین ها که «چِرَق و چِرَق» عکس می گیرند ، روی مغزم دارد راه می رود. کسانی که سال تا سال اینجا پیدایشان نشده است . . . 🌹الف دزفول را ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/2412 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 2️⃣1️⃣🌷 قسمت دوازدهم بچه ها به ستون يك ايستادند تا از زير قرآن رد شوند. روزهاي آخر را ميتوان روزهاي اشك و گريه و روز حلاليت طلبيدن نامید، چون لحظهاي نبود كه يك نفر را در حال گريه كردن نبيني. آقاي رئوفي هم صورت و پيشاني بچه ها را ميبوسيد. دعايمان اين بود كه خداوند همگي را سالم و زنده نگه دارد چون میدانستیم اينها ذخيرة انقلابند، ولي هر چه تقدير بود، بايد همانطور ميشد. در آن روز خداحافظي، بچه هايي آمده بودند و فكر ميكردند ما شهيد ميشويم، ولي خودشان سعادت پيدا كردند، از جمله برادر بهروز دينويزاده كه با من خداحافظي گرمي كرد. من فكر نميكردم او شهيد بشود و من زنده بمانم. بچه ها يكي يكي خداحافظي كردند و نوبت خداحافظي به حميد كياني رسيد. او جلوتر از من بود و من آخرين نفر بودم. آقاي رئوفي ميخواست پيشانياش را ببوسد، ولي او جلوگيري ميكرد و او ميخواست دست آقاي رئوفي را ببوسد كه اجازه نداد. نوبت من شد و من از آقاي رئوفي و ديگران خداحافظي كردم. هر چه ميخواستم جلوي خودم را بگيرم و گريه نكنم تا بچه ها ناراحت نشوند، نميتوانستم. وقتي جلوي دوستان قديمي رسيدم، ديگر طاقت نداشتم چون بالاخره مدتي بود با آنها رفت و آمد داشتيم و بيش از چهار ماه بود كه با هم بوديم. با هم غذا خورده بوديم. با هم خوابيده بوديم و اين لحظه ها لحظه هاي سختي بود. حاجاحمد نونچي را ديديم و با او كه آخرين نفر بود هم خداحافظي كرديم. پس از پايان خداحافظي تا كنار آب رفتيم. آنجا ميبايست نماز میخواندیم. وضو داشتيم. چند دقيقه به اذان مغرب باقي بود كه تجهيزاتمان را محكم كرديم. آنجا مسعود شاحيدر را ديدم و با او خداحافظي كردم. وقت نماز كه شد، به دنبال حميد ميگشتم تا به او اقتدا كنم، ولي او را نيافتم. به تعبير من، آن نماز نماز عشق بود. فكر ميكنم اين بهترين نام براي آن نماز باشد. نماز را با پوتين خوانديم. وقتي به بچه ها نگاه ميكردم، همه گريه ميكردند. ظاهر و باطن و تمام وجودشان خدايي شده بود. آنجا ميبايست خدا كمكشان ميكرد. نماز كه تمام شد، به ستون يك حركت كرديم. ساحل خودمان تا كمر، چولان بود. به علت وجود چاله هاي سر راه، هر لحظه يكي از بچه ها به زمين ميخورد كه اين از مشكلات ما بود و خيلي اذيت شديم، ولي همچنان شوق عمليات بر همة مشكلات غلبه داشت. در حدود نيم ساعت يا بيشتر راه رفتيم تا رسيديم به خط خودمان. در آغاز راه، بين نيروها اختلاف بود كه آيا راه صحيح است يا خير و آنجا به خداوند گفتم: «خدايا خودت كمك كن، چون هنوز اول مسير است كه داريم شك ميكنيم، چه برسد به بقية مسير! تو خودت بايد كمك كني.» آنجا فهميديم كه اگر خدا كمك نكند، نميتونيم كاري كنيم، چون در ساحل خودمان راه را گم ميكنيم، چه رسد به ساحل دشمن. نميدانم اين را گفتهام يا نه. چون پيش از عمليات در مانورها قرار بود كه يك تيم (حدود 13 نفر) از ما جلوتر برود و بقيه (موج دوم) پشت سر آنها حركت كنند. ولي حدود هفت ساعت قبل از آغاز عمليات، به دليل به همخوردن وضعيت جزرومد آب، همة اين نقشه منتفي شد و وقتي داشتيم نماز ميخوانديم، فقط سه نفر به آب زدند و به سوي دشمن حركت كرده بودند. يكي از آنها شهيد عبدالنبي پورهدايت بود. او واقعاً يك شير براي سپاه اسلام بود. او يك مرد بود. پيش از حركت، وقتي ميخواستم پيام فرماندهي كل سپاه را براي بچه ها بخوانم، عبدالنبي در كنارم نشسته بود و وقتي پاكت را از جيبم درآوردم، گفت: «اجازه بده من پيام را بخوانم!» ولي من گفتم: «بگذار اين افتخار نصيب من شود!» او هيچ سخني نگفت و الآن ناراحتم كه شايد افتخار خواندن اين پيام براي او بود كه من نگذاشتم بخواند و شايد به عقل ناقص من نمیرسید كه او شهيد ميشود. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4304 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷❤️🌷به مناسبت روز پدر ، در چهار قسمت از پدری خواهیم گفت که روایت زیستنش شگفت زده تان خواهد کرد. از «مرحوم حاج پولاد روغنی» پدر شهیدان «علیرضا، محمدرضا و حمیدرضا روغنی» 🌴 روایت رزمنده ای بی نظیر ، انقلابی ، صبور ، جهادی و تکرار نشدنی که پدر سه شهید است. 🌷 روایت شیرمردی فراموش شده از دیار دزفول. 🎥 فیلمی با قدمت ۴۱ سال از مرحوم حاج پولاد روغنی ✍🏻 روایت پدری که فرزندان شهیدش را خودش غسل داد... 🌹 اگر او را نمی شناسید، انگشت به دهان خواهید ماند از این قصه ✍🏻ما این اسوه ها را معرفی نکردیم. نشناختیم و نشناساندیم که اگر چنین می کردیم حال و روزمان و حال و روز شهرمان و شاید کشورمان خیلی بهتر از اینها بود. 🌐 لطفا در شناختن و شناساندن حاج پولاد رسانه باشید و این پیام را منتشر کنید شاید حال کسی را بهتر کند. شاید بعضی ها تصمیم جدیدی بگیرند و شاید برای بعضی ها تلنگر شود. ⏳ منتظر باشید . . . 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است* 1️⃣🎁 قسمت اول : « *پنج منهای یک* » ✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد 🌴 روایت رزمنده ای بی نظیر ، انقلابی ، صبور ، جهادی و تکرار نشدنی . 🎥 فیلمی منتشر نشده از حاج پولادروغنی پس از 40 سال برای اولین بار 🌹وقتی خبر شهادت علیرضایم را دادند و تسلیت گفتند، من گفتم باید به من تبریک بگویید نه اینکه تسلیت بگویید. هر کس تسلیت گفت، گفتم باید تبریک بگویی. 🌹من پسر خودم را خودم غسل دادم. همه متوجه این ماجرا بودند و من هیچ ناراحتی و نگرانی نداشتم. با اینکه جناب آقای فارغ به من تذکر می داد که اشک بریز، من حتی یک قطره اشک از چشمانم نیامد. با سربلندی به پسرم افتخار می کنم 🌐 الف دزفول را ببینید 👇🏻 🌎https://alefdezful.com/1091 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 3️⃣✍🏻 روایت سوم - ( قسمت اول ) روایت شهید جاویدالاثر محمد روغن چراغی ☀️چهل سال است برنگشته است ( قسمت اول ) 🌷 روایت زمانه و زندگی شهیدی که می خواست جاویدالاثر باشد 🌹چند روزی ما رو انداختن توی زندونی که فقط جای ایستادن داشت. نه می­شد خوابید و نه می­شد نشست. مجبورمون کردن که بایستیم و اجازه نمی­دادن که بشینیم. حتی برا نماز خوندن هم اجازه نشستن نداشتیم و نمازمون رو بدون رکوع و سجده می­خوندیم! تو همون حالت اونقده رو انگشتای پامون سوزن و شعله کبریت می­گرفتن که نتونیم بخوابیم. ✳️اولین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻 🌎https://alefdezful.com/921 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 3️⃣✍🏻 روایت چهارم- روایت شهید جاویدالاثر سیدمنصور قاطمه باف 📢روایت شهیدی که بعد از مفقود شدن ، خودش خبر شهادتش را به مادرش داد ❤️حال و هوای دلتان را با این روایت عوض کنید 🌴مادر خبر حمله را که می شنود، بدنش یخ می کند و شروع می کند به لرزیدن. بخاری را روشن می کند که چشمش می افتد به سید منصور که روبه رویش نشسته است. حیرت می کند. اولا همه ی درها قفل است و دوما سید منصورش بین عملیات. مات و مبهوت نگاه می کند به چهره ی پسرش! . . . 🌷 الف دزفول را ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/411 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 3️⃣1️⃣🌷 قسمت سیزدهم خلاصه سه نفر به جاي سيزده نفر حركت كرده بودند. بچه ها ما هم به آب زدند و به صورت پيكان حركت كردند. دستة اول به ستون يك در جلو بود. دستة ديگر سمت راست و دستة سوم سمت چپ، البته كمي عقبتر. قدري در كنار آب به بحث پرداختيم و نميدانستيم اول مد است يا وسط يا آخر آن. مشخص نبود و چون ساعت عمليات را به ما گفته بودند، ساعتهاي غواصي را -كه دو عدد بودند و يكي روي دست من بود و ديگري روي دست يكي ديگر از بچه ها- تنظيم كرده بوديم و با كمك شبنماهايي كه ساعت را نشان ميدادند، متوجه زمان ميشديم. قرار بود ساعت 10 عمليات شروع شود و هر چه عقربه به 10 نزديكتر ميشد، اضطراب ما براي شروع عمليات اوج ميگرفت، چون ميبايست قبل از ساعت 10 به ساحل دشمن ميرسيديم تا براي نيروهاي خشكي مشكلي پيش نيايد و ميبايست تمام گروهانهاي غواص لشكرهاي مختلف با هم به خط دشمن ميزدند و عقب افتادن يكي باعث مشكلات زيادي براي ديگران ميشد. يكي از عجایب و معجزات اين عمليات اين بود كه قرار بود چند صد نفر غواص با هم و در يك ساعت مشخص از اروندرود ميگذشتند، به خط دشمن ميرسيدند و به خط ميزدند. حركت آغاز شد. تمام گروهان ما داخل آب شدند. از ساحل، حدود بيست متر فاصله گرفته بوديم كه وضعيت آب به شدت تغيير كرد و موجهاي بزرگ به طرف ما آمدند. نفر اول، كه از بچه هاي اطلاعات – عمليات بود، مقدار زيادي آب خورد كه حالش بد شد به گونهاي كه سرفة زيادي ميكرد و اين در حالي بود كه نبايد صداي نفس كسي بالا ميآمد. به همين دليل به يكي ديگر از بچه هاي اطلاعات– عمليات مأموريت داده شد تا او را به عقب برساند. با اين قضيه از آن سه نفر از واحد اطلاعات – عمليات لشكر كه همراه ما بودند، دو نفر رفتند و فقط يك نفر همراه ما ماند كه برادر محمدرضا حقيقي از بچه هاي اهواز بود. بالاخره حركت كرديم. آب وضع ناجوري داشت و همانطور كه گفتيم، قبلاً هم از آنجا گذشته بوديم، ولي به اين شكل نبود، نه در رفتن و نه در برگشتن. خدا شاهد است، موجي كه آن شب ميآمد حدود دو متر بود. خيلي از جاهاي سخت در رودخانه دزفول و ديگر جاها شنا كردهام، ولي آنچنان موجهايي نديده بودم. به سبب آن يك نفر كه به عقب برده شد، تمام نظم گروهان به هم خورد، چون ميبايستي در آب ميمانديم و او از كنارمان به عقب برده ميشد. ما كه سردسته بوديم، وقتي مانديم تا او رد شود، طنابهايي كه در دست سردسته بود، به دور همة ما پيچيده شدند و حتي طناب به دور گردن برخي از بچه ها گره خورد كه نزديك بود آنها را خفه كند. وضعيت كاملاً دگرگون شد و من همانجا رو به خدا كردم و گفتم: «خدايا! خودت به ما كمك كن!» گويا از همان اول خدا ميخواست به ما بفهماند كه ما هيچ هستيم. در همان لحظات چند نفر از بچه ها گم شدند و واقعاً وضعيت عجيبي پيش آمد. اگر كسی حتي براي چند ثانيه دست ديگري را رها ميكرد، با موجهايي كه ميآمدند، از هم جدا ميشدند و همديگر را گم ميكردند. آقاي خضريان پشت سرم بود و محمدرضا حقيقي جلويم؛ يعني او نفر اول بود و من نفر دوم. محمدرضا در همان لحظه رو به من كرد و گفت: «صبر كن بروم جلو و بيايم.» دستم را رها كرد و تا خواستم به او بگويم «نرو! الآن گم ميشوي.»، او رفته بود و اصلاً او را نديدم و گم شد. بلافاصله به آقاي خضريان رو كردم و گفتم: نيروي اطلاعات گم شد. بايد خودمان گروهان را به جلو ببريم. با توكل به خدا و توسل به حضرت زهرا(س) حركت را ادامه داديم. آيه وجعلنا را همانجا چند بار خوانديم و به خدا گفتيم: «خدايا! باز هم خودت به ما كمك كن!» ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4304 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 3️⃣✍🏻 روایت سوم - ( قسمت دوم) روایت شهید جاویدالاثر محمد روغن چراغی ☀️چهل سال است برنگشته است ( قسمت اول ) 🌷 روایت زمانه و زندگی شهیدی که می خواست جاویدالاثر باشد 🌹محمد شهادت را با دل و جان می­خواست. عطش داشت برای رسیدن به شهادت. انگار دست­هایی محمد را به سمت شهادت می­کشاند. هم عاشق رفتن بود و هم با وجود یک پسر خردسال و یک فرزند توی راه، دل بریدن برایش سنگین بود. محمد بعد از شهادت حسین، انگار گمشده­ای بزرگ داشته باشد، بی­قراری هایش تمامی نداشت ✳️دومین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻 🌎https://alefdezful.com/094 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است* 2️⃣🎁 قسمت دوم : « *پنج منهای دو* » ✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد 🌴پنج منهای دو روی کاغذ سه می شود، اما توی دل حاج پولاد و همسرش یک تفریق ساده نیست. جمع است. جمع دل با مصیبت. ضرب است. ضرب درد در درد. تقسیم است. تقسیم فراق بین تمام سلول های وجود. 🌹 این پیکر غسل دادنی نیست. امکان ندارد. نمی شود. نمی شود که نمی شود. صلی الله علیک یا اباعبدالله. نه اینکه حاج پولاد دلش را نداشته باشد ، نه! حاج پولاد دلش را داده است دست کسی که باید و دیگر دلی نمانده است که تاب و توانی داشته باشد یا نداشته باشد. 🌐 الف دزفول را ببینید 👇🏻 https://alefdezful.com/1092 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
هدایت شده از الف دزفول
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 رفاقتی شگفت از جنس نور🌷 ✍🏻 3️⃣ روایت سوم - روایتی از شهید عبدالامیر آب زاده و شهید مسعود شاه حیدر به مناسبت نزدیک شدن به ایام برگزاری عملیات والفجر۸ و سالگرد شهادتشان 🌹از شهید عبدالامیر آب زاده و شهید مسعود شاه حیدر ، حالا حالاها باید برایتان بگویم. اینکه از کجا شروع کنم خیلی سخت است. از این دو شهید و دستنوشته هایشان و خاطراتشان و خصوصاً رفاقتشان خیلی حرف ها برای گفتن وجود دارد. 🌴حرف از یک رابطه ی دوستانه بسیار زیبا و خدایی است. از یک رفاقت بی نظیر و تکرار نشدنی. از رفاقتی که خشت خشت ستون ها و سقف و دیوارهایش از جنس خداست. رفاقتی که می تواند بهترین الگوی رفاقت برای هرفردی باشد. رفاقتی که با شهادت هم تداوم پیدا می کند. فاصله ی بین شهادت عبدالامیر و مسعود فقط پنج روز است. 🎁 پس از شهادت امیر و مسعود در دفترچه یادداشت های این دو شهید ، دستنوشته هایی پیدا می شود که هر کدام در خصوص دیگری نوشته اند. جالب اینجاست که این دلنوشته ها هیچ وقت توسط طرف مقابل خوانده نشد. 🌐 دستنوشته های بسیار زیبا و سراسر معرفت این دو شهید را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/11011 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر 🌷 شهید شیخ عبدالحسین سبحانی ✍🏻 روایت شهادت مظلومانه شهید سبحانی 🌹به سبحانی «دستبند قپانی» می زنند . دستبند قپانی از آلات شکنجه ساواک بوده است که فشار زیادی به شخص زندانی می آورد تا اعتراف کند. این دستبند به این شکل بسته می شود که یک دست را از بالا به پشت آورده و دست دیگر را از پایین و با فشار آوردن به کمر دستبند را از پشت قفل می کنند. 📖 متن کامل را در الف دزفول بخوانید👇🏻 https://alefdezful.com/1521 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 4️⃣1️⃣🌷 قسمت چهاردهم حالت ما مانند غرقشده ها بود. اين حرفها را كسي كه يكبار غرق شده و سپس نجات پيدا كرده باشد متوجه ميشود. آن لحظات اميدها از همه بريده شده بود، حتي از رفيقي كه كنارمان بود. هر لحظه موجي ميآمد و به بچه ها ميخورد و تعدادي از آنها آب ميخوردند. از بس آب خورديم، ساحل دشمن را هم گم كرديم. آقاي خضريان گفت: «ساحل دشمن را ميبيني؟» گفتم: «نه.» مانده بوديم در وسط آب كه چه كار كنيم. هيچكس ساحل خودي يا دشمن را نميتوانست تشخيص بدهد. همه ذكر ميگفتند. ابرها هم آسمان را پوشانده بودند و مانع ميشدند تا به كمك ستاره ها جهت را تشخيص بدهيم. حميد دستم را ميفشرد و ميگفت: «چه ميخواهيد بكنيد؟» محمدرضا شيخي را صدا زدم. او از ستون ديگر به سمتم آمد. از او كه بيشتر از ما منطقه را ميشناخت، جهت را پرسيدم. او هم نميدانست و ميان زمين و آسمان مانده بوديم و نميدانستيم چه كنيم. از خدا خواستيم كمكمان كند، چون ما معتقديم كه صاحب داريم و اين عرض ارادتها و توسلهايمان بينتيجه نخواهد ماند. همانجا راهي به فكرم خطور كرد. چون وقتي آب در حالت مد باشد، بايد به سوي داخل اروند رود برود و در هنگام جزر به سمت بيرون از اروندرود و به سوي دهانة خليج. وقتي مشخص ميشد كه آب به طرف اروندرود ميرود، خود به خود به سوي آب رو ميكردي، سمت چپ ساحل دشمن ميشد. تقريباً يقين پيدا كرديم كه ساحل دشمن سمت چپ ماست و اگر اشتباه بود، بايد به سرعت برميگشتيم. اين بهتر از ماندن در وسط آب بود چون در آن حالت به سمت پايين ميرفتيم و وضعيت پايين بدتر از بالا بود، چون دشمن سنگر داشت، ولي در همانجا كه ما بوديم، حدود يكصد متر با آب فاصله داشت. همانطور كه قبلاً گفتم، تمام آسمان از ابر پوشيده بود، ولي در همان حالت كه با اضطراب به آسمان نگاه ميكردم، ناگهان ديدم كه در گوشهاي از آسمان ابرها به كنار رفتهاند و علامت پيكانشكلي را مشاهده کردم كه براي جهت‏يابي استفاده ميشود و نوك آن شمال را و عقب آن جنوب را نشان ميدهد. با اين لطف و امداد خداوند كه فقط اين قطعه از آسمان از ابر خالي شد، سمت شمال و جنوب را پيدا كرديم. با گفتن بسم ا... به سوي ساحل دشمن حركت كرديم. حدود يك ساعت و ربع، فين زديم و در همان زمان نیز چند تن از بچه ها گم شدند. توان اين مقدار فين زدن را با آن همه تجهيزات جز با ياري خدا نداشتیم. بچه هايي كه هيكلهاي بزرگ داشتند و من روي آنها حساب ميكردم، به من مراجعه ميكردند و ميگفتند: «ما خسته شدهايم. چه كار كنيم؟» ولي در آن همه رنجها شهيد حميد كياني دست در دست من داشت. دستم را فشار ميداد. به من روحيه ميداد و ميگفت: «محمود! من هستم.» در سمت راست، يعني سمت مكاني كه ما ميبايست به آن ميرسيديم، يك سهپاية بلند بود. روز قبل از عمليات كه نگاه كرده بوديم، يك مقدار پايينتر از آن در سمت چپ، دو تا لنج و پايينتر از آن يك لنج ديگر بود. آن شب گفتيم خب اين همان سه پايه است و بايد مقداري به سمت چپ بكشيم. وقتي كمي تأمل كرديم، ديديم خيلي بالاتر از محلي كه ميبايست برسيم، رسيدهايم و آنجا محلي بود كه غواصهاي گردان عمار ميبايست از آب بيرون ميآمدند. به هر شکلی بود، خود را در زير موانع خورشيدي كه با ميله هاي گرد به صورت ششپر درست شده و درون آنها سيم خاردار بود، مخفي كرديم. كمي با برادر خضريان مشورت كردم. آن دو لنج را پيدا كرديم. ساعت نه و شش دقيقة شب بود و ما هنوز به معبر نرسيده بوديم. جلوتر كه آمديم، بچه هاي اطلاعات– عمليات گردان عمار را ديديم. آنها سه نفر بودند كه قبل از نيروهاي غواص آن گردان حركت كرده بودند تا با چراغ دستي به بقيه خبر دهند. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4304 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 3️⃣✍🏻 روایت سوم - ( آخرین قسمت ) روایت شهید جاویدالاثر محمد روغن چراغی 🌷 چهل سال است برنگشته است ( آخرین قسمت ) ✍🏻 روایت زمانه و زندگی شهیدی که می خواست جاویدالاثر باشد 🌹حتما مرا با لباس خون‌آلود در کفنم بگذارید که میخواهم با این حال به دیدار خدا بروم، شاید مورد لطف و رحمتش قرار گیرم. مرا در شهید آباد نزدیک حسین ناجی و علی دوستانی بخاک بسپارید. میخواهم نزدیک دوستان و برادرانم باشم. ✳️آخرین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻 🌎https://alefdezful.com/98 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️به نام خدا 🌴 یادی از اسوه های انقلاب اسلامی دزفول به مناسبت دهه فجر 🌹 شهید عزیز صفری ✍🏻 بازمعرفی دانشجوی شهیدی که کمتر از او شنیده ایم ⭕️ شهیدی که پس از تحمل ده روز شکنجه وحشیانه به شهادت رسید 🌴او از شهدای دو مزاره دزفول است، یک مزار در بهشت زهرای تهران و یک مزار در بهشت علی دزفول ⭕️ او را بیشتر بشناسید👇🏻 https://alefdezful.com/2710 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است* 3️⃣🎁 قسمت سوم : « *پنج منهای سه* » ✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد 🌴بار اول علیرضایی که حاج پولاد خودش او را غسل می دهد و توی لحد می گذارد. بار دوم محمدرضایی که پیکرش قابل غسل و کفن نیست و حالا اتفاقی تلخ تر رخ داده است. خبری از پیکر حمیدرضا نیست که حاج پولاد بخواهد غسل بدهد یا ندهد. 🌹 ریاضیات چقدر می تواند بی رحم باشد ، وقتی یک تفریق یک رقمی از یک رقمی ساده اش قرار است آمار پسرهای باقی مانده ی حاج پولاد را محاسبه کند. پولاد هم ذوب می شود اینجا. 🌐 قسمت سوم این روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻 https://alefdezful.com/1093 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🏴انا لله و انا الیه راجعون 🌷 دلاورمرد جانبازی دیگر از خطه قهرمان پرور دزفول به همرزمان شهیدش پیوست. 🌴 «*حاج فریدون غلامی*»رزمنده خستگی ناپذیر و جانباز 70 درصد سرافراز هشت سال دفاع مقدس شهرستان دزفول پس از سالها تحمل دردها و رنج های ناشی از جراحات دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسید. ⚫️ الف دزفول شهادت این جانباز سرافراز را حضور مردم شهیدپرور دزفول و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می نماید و از درگاه ایزدمنان علو درجات و همنشینی با شهدا و صلحا را برای این قهرمان آسمانی آرزومند است. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷 شرح کوتاهی از زمانه و زندگی جانباز قطع نخاع شهید حاج فریدون غلامی 🌴 «*حاج فریدون غلامی*» جانباز 70 درصد قطع نخاع دزفولی به شهادت رسید و به همرزمان شهیدش پیوست ⚫️ الف دزفول شهادت این جانباز سرافراز را حضور مردم شهیدپرور دزفول و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می نماید و از درگاه ایزدمنان علو درجات و همنشینی با شهدا و صلحا را برای این قهرمان آسمانی آرزومند است. 🌐الف دزفول را ببینید 👇🏻 https://alefdezful.com/11017 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷🔆 *او تکرار شدنی نیست* 🎤 گفتگویی مفصل اما قدیمی با جانباز سرافراز حاج فریدون غلامی 🌴 «*حاج فریدون غلامی*»رزمنده خستگی ناپذیر و جانباز سرافراز قطع نخاع 70 درصد هشت سال دفاع مقدس شهرستان دزفول پس از سالها تحمل دردها و رنج های ناشی از جراحات دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسید. 🌐بازنشر این گفتگو را در الف دزفول ببینید 👇🏻 🌎 https://alefdezful.com/1711 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷🔆 *حاج پولاد ، واقعاً پولاد است* 4️⃣🎁 قسمت چهارم( آخرین قسمت ) : « *پنج منهای چهار* » ✍🏻 روایت پدری که پسرهایش را یکی یکی تقدیم اسلام و انقلاب کرد 🌴ما گمان می کنیم بسیاری از اتفاقات عالم اتفاقی رقم می خورد. اما در این عالم رازهایی هست که شاید هیچ گاه از اسرار آن سر در نیاوریم. مثل همین قصه ی حاج پولاد. امروز که خواستم عکس مزارش را در سایت بگذارم، متوجه شدم سالروز وفاتش است و من آخرین قسمت «حاج پولاد» را در بیست و پنجمین سالروز وفاتش دارم منتشر می کنم. 🌷پیکر «حمید رضا» پیدا شده است و حالا دیگر حاج پولاد نیست تا مثل دو پسر دیگر تدارکات تشییع و تدفینش را خودش انجام دهد. از حمیدرضا قنداقه ای بیشتر برنگشته است. شاید سبک تر از قنداقه ای که روز تولدِ حمیدرضا دست حاج پولاد دادند. 🌹 تفریق چقدر با خانواده حاج پولاد بد تا می کند. همان پنج منهای سه، خاکستری بیشتر از پدر و مادر باقی نگذاشته بود که حالا «غلامرضا» هم می رود. چهار پسر از پنج پسر «تفریق» می شود و داغ های قبل به «توان» می رسند برای این خانواده و خصوصاً مادر! و امان از دل مادر! 🌐 آخرین قسمت این روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻 https://alefdezful.com/1094 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc